انتشار: ۰۱:۲۶ - ۲۸ دی ۱۳۹۴
امروز 28 دی ماه، سالروز درگذشت استاد همایون خرم است.همایون خرم از جمله آهنگسازانی که آهنگهایش همیشه با مقبولیت مواجه شده است و مردم آنها را زیر لب زمزمه می کنند.تعدادي از آهنگ‌هاي خاطره‌برانگيز همايون خرم عبارتند از: تو اي پري كجايي، امشب در سر شوري دارم، ساغرم شكست اي ساقي، رسواي زمانه منم...
به گزارش خبرنگار موسیقی تابناک فرهنگی، به مناسب سالروز درگذشت استاد همایون خرم یکی از آخرین مصاحبه هایی که با وی داشته ایم منتشر می شود:

همایون خرم از جمله آهنگسازانی که آهنگهایش همیشه با مقبولیت مواجه شده است و مردم آنها را زیر لب زمزمه می کنند.همایون خرم معتقد است که برای ساخت یک اثر خوب به طور یقین باید شعر و موسیقی با یکدیگر هماهنگی داشته باشد.به اعتقاد همایون خرم در حال حاضر دیگر آن همدلی ها و هم نشینی ها بین آهنگساز و ترانه سرا ها وجود ندارد و همین عامل منجر به ناهمگونی آهنگ و بی اثر آن در میان مردم می شود.اما درباره همایون خرم اینگونه نوشته اند: از آنجا که مادرش از شیفتگان موسیقی اصیل ایرانی بود و از بین مقام‌های موسیقی ایرانی، به دستگاه همایون علاقه‌ای وافر داشت، نام «همایون» را برای فرزند خود انتخاب کرد.وی در سن ۱۰-۱۱ سالگی به مکتب استاد صبا راه یافت و چند سال بعد به عنوان نوازندهٔ ۱۴ ساله، در رادیو به تنهایی به اجرا پرداخت. بعدها در بسیاری از برنامه‌های موسیقی رادیو، خصوصاً در برنامه گلها، به عنوان آهنگ‌ساز، سولیست ویولن و رهبر ارکستر آثاری ارزشمند ارائه داد.وی همچنین تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مهندسی برق ادامه داد.
تعدادي از آهنگ‌هاي خاطره‌برانگيز همايون خرم عبارتند از: تو اي پري كجايي، امشب در سر شوري دارم، ساغرم شكست اي ساقي، رسواي زمانه منم، آيا همه شما بي‌گناهيد، اشك من هويدا شد، بعد از تو هم در بستر غم، ساقي ببين، دل پريشانم ز غم گرفته، خسته‌دلان و ده‌ها آهنگ ديگر كه همگي بيانگر نبوغ او در كار آهنگسازي است. با همایون خرم گفت وگویی انجام داده ایم:

* پيوند شعر و موسيقي در موسيقي اصيل ايراني انكارناپذير است، اما اين را هم مي‌دانيم كه موسيقي به خودي خود حرف مي‌زند و مي‌تواند پيام‌رسان باشد. شما شعر و ترانه را بسيار خوب مي شناسيد و خوب ارتباط برقرار مي كنيد و اين ارتباط را در آهنگسازي به خوبي به مخاطب منتقل مي كنيد. با اين شناختي كه از شعر داريد، مي خواهم از شما بپرسم كه آيا مي شود روي شعر امروز، منظورم شعر معاصر است و مشخصا شعر نيمايي يا حتي شعر سپيد، ملودي ايراني ساخت؟

-  اگر قرار باشد كه اثري مانا بشود، يكي از فاكتور هايش اين است كه حتما شعر و موسيقي با هم هماهنگي واقعي داشته باشند. يعني در حقيقت آهنگ هماني را بنوازد كه شعر مي گويد و برعكس شعر هماني باشد كه آهنگ مي نوازد و اين البته آسان نيست. اينجاست كه مي گويند آهنگسازي مشكل است وگرنه شعر بالاخره براي خودش يك بحر عروضي و افاعيلي دارد و مي توان روي همان وزن خودش آهنگ ساخت بدون اينكه به معناي شعر توجه داشت. بدون اينكه به پيام و معناي هر كلمه توجه داشت و يا حتي در نظر گرفت كه موسيقي روي كدام كلام بهتر مي تواند جولان بدهد. يادم مي آيد كه يك روز آقاي حسن ورزي كه شاعر غزلسراي بزرگيست، به من زنگ زد و قراري گذاشتيم. ايشان شعري سروده بود و معتقد بود اين شعر از طرف خواص مورد ستايش قرار گرفته اما دوست داشت كه اين شعر را مردم بشنوند و به گوش آنها برسد. از من خواست براي اين شعر آهنگي بسازم. مطلع شعر اين بود: "آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود/ چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود". من خيلي خوشم آمد و با خودم گفتم اگر شعر پنجاه درصد اثر باشد و بنده هم به عنوان آهنگساز برايش آهنگ خوبي بسازم، مي تواند اثر ماندگاري بشود. من رفتم منزل و فكر مي كردم تا فردا يا پس فردا اين آهنگ حاضر خواهد شد. نشان به آن نشان كه من تا دو ماه تمام هر چه مي نوشتم در حقيقت بيانگر وزن بود اما چيزي كه مي خواستم نمي شد و راضي ام نمي كرد. مي دانستم كه اين آهنگ مبين اين شعر نيست. شعر يك غمي دارد و حال و هوايي خاصي دارد و خلاصه نمي شود. يك شب واقعا به اين اعتراف رسيدم كه نمي شود! به خودم گفتم: آقاي همايون خان مي دوني چيه؟ واقعيت اينه كه آقاي ورزي برده و تو باختي! براي اينكه نمي توني بسازي! نميشه! شايد همان شب يا شب بعد بود كه ناگهان از خواب پريدم و انچه دو ماه تمام كار مي كردم و مي نوشتم و خط مي زدم همه فروپاشيد و شايد بشود اسمش را گذاشت باران نت، مثل اينكه باران نت مي باريد. از اول شروع كردم به نوشتن. آهنگ ساخته شده تمام افاعيل را در هم شكسته بود اما تمام شعر را در بر گرفته بود. حتي جوابهاي اركستر هم همان شب نوشته شد. دو سه روز بعد براي اركستر تنظيمش كرديم و اجرا كرديم و خيلي مورد استقبال مردم قرار گرفت. غرض اينكه شناخت شعر براي ساختن موسيقي و ارتباط گرفتن با ترانه بسيار مهم است. گاهي برعكسش هم پيش مي آمد. مثلا بعضي وقت ها كه با تورج نگهبان مي نشستيم يا با بيژن ترقي يا معيني كرمانشاهي يا بهادر يگانه يا كريم فكور، آهنگساز ملودي را ساخته بود و شاعر و ترانه سرا با دريافت حس و فضاي موسيقي ساخته شده، شعري مي سرود. اصل مطلب اينكه گاهي كلامي كه نوشته شده بسيار زيباست اما به اين موسيقي نمي خورد.

خاطره همایون خرم از ساخت قطعه تو ای پری کجایی/ همایون خان آقای ورزی برده و تو باخته ای!

اما شعر سپيد هم از آن شعر هايي است كه براي اهنگسازي اول بايد پيامش را دريافت كرد؛ چرا  كه بسياري از اشعار كلاسيك درونمايه ي تغزلي و عاشقانه دارند. بنابراين به نظر مي رسد كه در شعر كلاسيك، مسير تا حدودي مشخص است. البته سليقه هاي مختلف و ابتكارات خاص هر آهنگساز را نبايد ناديده گرفت. اما در شعر سپيد، گاهي همه  سطور آفريده مي شوند فقط به خاطر مثلا دو سطر آخر. شعر يك فضاي كلي دارد كه بايد توسط آهنگساز دريافت شود. آهنگساز بايد بداند چگونه شروع كند كه وقتي به پايان رسيد، مبدا درست به مقصد رسيده باشد و اين آسان نيست. من البته روي چند شعر سپيد كار كرده ام اما حقيقتش را به شما بگويم هنوز آنطور كه بايد روي شعر سپيد كار نكرده ام. مي دانيد چرا؟ براي اينكه دلم مي خواهد اگر شد، همان بشود كه مي خواهم. وگرنه سر هم بندي كار سختي نيست. بعضي ها هم كار كرده اند. البته من نمي خواهم تكذيب كنم اما به هر حال، وقتي آهنگ ساخته شده تاثير گذار نيست، عمومي نمي شود و مردم زمزمه اش نمي كنند، اين خود گوياي ميزان كيفيت اثر است. و دال بر نقصي است كه در اثر وجود دارد. بنا براين من اعتقاد دارم روي شعر سپيد هم بايد كار بشود و البته كار آساني هم نيست. گاهي در اين شعرها به جملات استفهامي بر مي خوريم و پرسش را در موسيقي گنجاندن آسان نيست.

*دوستانی که به اسم آنها اشاره کرده اید  هر كدام در حوزه ي كاري خود استاد بودند، ترانه سرا هايي كه اسم برديد، نوازنده هاي حرفه اي، آهنگسازهاي خيلي خوب كه حاصل جمع اينها مي شد آهنگ ها و شعر هايي كه فراموش نشدني است. به عنوان نماينده ي اين نسل ماندگار، فكر مي كند چرا امروزه افرادي مثل شما ديگر نيستند!

-   نكته اي كه شما اشاره كرديد يك نكته ي كليدي است كه باز برمي گردد به همان سوال كه چگونه اثري مي تواند  يك نسل را در نوردد و حتي و  دو نسل و سه نسل را و باقي بماند. كار تيمي نكته ي اصلي است. وقتي شاعر و آهنگساز كار مشتركشان به پايان  رسيد، تازه كار انفرادي آهنگساز  شروع مي شود. اين كه چگونه نتي را بنويسد كه با صدايي كه بعدا قرار است  روي اثر بيايد هماهنگ شود. چه خواننده  اي با چه صدايي براي كدام آهنگ و براي كدام شعر مناسب است. براي مثال، يك زماني، چند روز پس از ديدار با آقاي هوشنگ ابتهاج و صحبتي كه درباره  كار مشترك داشتيم، روزي روي بالكن منزلم كه مشرف به باغي و درخت و سبزه اي بود ايستاده بودم كه زمزمه اي آمد و بعد همان باران نتي كه گفتم. شروع كردم به نتوشتن، از مقدمه تا به آخر. حتي جواب اركستر را هم همان جا نوشتم. بعد موسيقي را به آقاي ابتهاج نشان دادم و ايشان هم تحت تاثير قرار گرفتند و شعري سرودند كه حالا همه آن را از برند. و آن شعر چيزي نبود جز: شبي كه آواز ني تو شنيدم... يعني همان" تو اي پري كجايي". كه البته بعضي ها مي گويند اين آهنگ آسماني است. البته من چنين ادعايي ندارم. به هر حال به نظر مي رسيد كار تمام شده است، تا اينكه مساله خواننده مطرح شد. آن زمان هم خواننده هاي بسياري بودند هر كدام با جنس صدا و محبوبيت خاص خود. مثلا همان خواننده اي كه من "ساغرم شكست اي ساقي" را به او دادم يا خواننده ي "بعد از تو هم در بستر غم مي توان خفت". پيشنهادهاي زيادي مطرح شد اما گفتم نه! گفتم يك صداي خسته مي خواهد ، صدايي از جنس ديگر. گفت كي؟ گفتم "آقاي قوامي"! آقاي قوامي آن زمان حدود هفتاد سال داشتند. نشان به آن نشان كه هنوز همه مي گويند اجراي آقاي قوامي با اينكه ديگران هم اين آهنگ را خوانده اند، از جنس ديگريست و بهترين اجراست.

* به هر حال  چرا ديگر اساتیدی مثل شما نيست؟ چرا هنوز چشم اميد خيلي ها از نسل امروز به شما و نسل شماست؟

- يكي از عوامل، استاد  است. بنده استادي مثل ابوالحسن خان  صبا داشتم. و بسياري از دوستان بنده هم شاگرد ايشان بودند. در زمان هاي  مختلف به طور كلي نوازنده ها تربيت مي شوند اما آهنگساز به آن معنا كه مبتكر باشد و مقلد نباشد  در همه زمان ها تعدادشان كم است. آقاي استاد صبا سه هزار نفر شاگرد داشتند. بسياري از آنها هم نوازنده هاي خوبي شدند، اما آهنگساز خوب شايد سه چهار نفر بيشتر نبودند كه البته همان سه چهار نفر هم بعضا اختلاف سطح دارند با هم. بنابراين اثر خلاق به نظر من از نظر كمي بسيار كم است. عامل ديگر عشق است! بعضي از كساني كه وارد عرصه موسيقي مي شوند، جداي از بحث يادگيري، كم كم متوجه شوقي مي شوند كه از موسيقي در آنها پديد مي آيد و اين شوق نشو و نما پيدا مي كند و تبديل به عشق مي شود. يعني مثلا سه گاه را عاشقانه ياد مي گيرد، نه اينكه مثلا به اين فكر كند كه بعدا گوشه اي است به اسم زابل كه بايد آن را ياد بگيرد يا گوشه ي مخالف يا مغلوب، نه! از موسيقي به شناخت بالايي مي رسد و عاشق مي شود. مثلا گوشه ي بيداد همايون را كه نزد استاد صبا مي نواخته سه خط بود، اما عاشق مي آيد و مثلا آهنگ "اشك من هويدا شد" يا"ساغرم شكست اي ساقي" را فقط در همين گوشه بيداد مي سازد. يا مخالف سه گاه را، عاشق برايش رسواي زمانه را مي سازد. و اين مرحله، مرحله ايست كه از آْن به مرحله ي ابداع و خلاقيت ياد مي كنم.

*جود يك استاد دلسوز مانند ابوالحسن خان صبا كه استعدادهاي شما را كشف و راه حضور شما در برنامه گل‌ها را فراهم كرد، چقدر در موسيقي ايراني موثر بوده است و هم‌اكنون چقدر ضرورت حضور چنين افرادي در موسيقي ايراني حس مي‌شود؟

- من  فكر مي‌كنم كه حتما بايد اساتيدي نظير صبا كه براي موسيقي اصيل ايراني دل مي‌سوزاندند و دلسوز بودند، حضور داشته باشند؛ چراكه وجودشان همچون شمعي است كه عده‌اي را گرد خودش جمع كند و همان‌طور كه شمع روشني مي‌دهد، شاگردان نيز از اين چراغي كه عاشقانه به پا شده به نحو مطلوب بهره بگيرند.

وجود چنين اساتيدي به تعالي موسيقي ايراني كمك مي‌كند و به نظر من هميشه حضور و وجود دلسوزاني نظير صبا كه سعي كرده باشند كار موسيقي اصيل را با عشق جلو ببرند، الزامي است.

هم‌اكنون من در حال تدريس هستم، چراكه احساس مي‌كنم ما وظيفه‌‌اي نسبت به موسيقي ايراني داريم و آن وظيفه اين است كه شاگردان بااستعداد را به دريچه صحيحي از راه موسيقي ايراني هدايت كنيم تا اين راه ادامه و تداوم يابد.

* بسياري از هنرجويان از اين مساله مي‌‌نالند كه استادان همه فوت كوزه‌‌گري را به آنها ياد نمي‌‌دهند، شما اين موضوع را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

من فقط به استادي كه اين عمل را انجام مي‌‌دهد، مي‌گويم كه هر چيزي كه مي‌دانيد ياد بدهيد. البته مراحل استاد و شاگردي در آموزش هنر موسيقي خيلي حساس است؛ چراكه آموزش هنر موسيقي به جز در مدارس موسيقي در مكاتب موسيقي نيز صورت مي‌گيرد، همان‌طور كه صبا هم در هنرستان تدريس مي‌كرد و هم در مكتبش كه من به مكتبش (منزلش) رفتم و مراحل استادي و شاگردي را در مكتب صبا به پايان رساندم.
در اين مكاتب، حالتي مثل مريد و مرادي حاصل مي‌شود يعني همان‌طور كه ذكر كردم كه از بين شاگردان بسيار، تعداد كمي باقي مي‌مانند، در اينجا هم به همين منوال است. در بين اين شاگردان، چند نفري پيدا مي‌شوند كه از استاد جدا نمي ‌شوند و استاد هم به دنبال اين نوع شاگردان مي‌گردد كه موسيقي را به صورت جدي پيگيري مي‌‌كنند و فوت كوزه‌گري را به اينها ياد مي‌‌دهد؛ يعني همان طور كه تشنه به دنبال آب مي‌گردد، آب هم به دنبال تشنه مي‌گردد.
خاطره همایون خرم از ساخت قطعه تو ای پری کجایی/ همایون خان آقای ورزی برده و تو باخته ای!

*وقتي بحث خلاقيت پيش مي آيد، آن هم در موسيقي سنتي ، مانند كساني هستند كه تلاش مي كنند شعر را با حفظ قالب سنتي به روز كنند اما اينكه چقدر موفقند و اصلا چرا مي بايست اصرار به حفظ قالب داشته باشند، بماند. چگونه مي شود از رديف تخطي نكرد و مبتكر هم بود؟

- ببينيد مراحلي كه يك هنر جو طي مي كند چند مرحله  است؛ اول اينكه عرض كردم استاد  عامل مهمي است. وقتي هنرجو پيش استاد مي رود تا مدتي كارش تقليد است و تقليد همان رديف است. هنرجو بايد بياموزد كه مثلا سه گاه را چگونه بنوازد، چگونه شروع كند و به پايان ببرد. نمي توانم بگويم بايد از مرحله ي تقليد بگذرد، اما مي شود گفت كه با ايجاد و پيدايش آن شوقي كه گفتم، اين مرحله گذرا مي شود. در غير اينصورت نوازنده تبديل به نوار ضبط صوت مي شود! البته همين نوازنده ها هم كه كاملا به آنچه از استاد ياد گرفته اند پايبندد مي توانند معلم هاي خوبي بشوند و عيننا همان چيزي را كه آموخته اند منتقل كنند.

*  اگر نتوان از چهاچوب ها فراتر رفت كه اصلا هنر تبديل به قفس مي شود! شايد اصلا بتوان سبك هاي ديگري ساخت...

-  دقيقا. وقتي  در قله بايستند و به مرحله  ي اوراق شويي رسيده باشند،  ديگر هر چه بنوازند خوب است  و اصلا مي شود گفت كه سبك  خود آنهاست. آيندگان هم بگويند  مثلا اين دستگاه يا اين گوشه  به شيوه ي فلاني است. كاري كه عاشقانه ساخته بشود، باقي مي ماند و عشق چهارچوب پذير نيست.

گفت و گو از: آمن خادمی
منبع:روزنامه جام جم

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: