توجه به وحدت وجود و اجتناب از زیباییشناسی فلسفی در علم هنر از جمله شاخصههای هنر ایرانی به ویژه هنر پس از اسلام است که آن را از هنر یونانی، «هنر غرب» جدا میکند.
به گزارش تابناک فرهنگی به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، اسماعیل بنی اردلان، محقق و مدرس دانشگاه عصر امروز چهارشنبه، 11 شهریورماه در نشستی از سلسله نشستهای هنر و زیبایی که به همت کتابخانه و موزه ملی ملک برگزار میشود به ایراد سخن پرداخت و گفت: هر بار سخن از زیبایی و هنر میشود باید میان این دو واژه تفاوتی قائل شد و ابتدا باید گفت زیبایی ممکن است طبیعی و یا مصنوعی باشد.
وی ضمن اشاره به مضامین هنر و زیبایی که واضع اولیه آن افلاطون، فیلسوف شهیر یونانی است گفت: ابتدا باید به این مقوله بپردازیم که فهم ایرانیان چه پیش و چه بعد از انقلاب از زیبایی پرداختن به مقوله است که از معرفت قابل تفکیک نیست، زیبایی در فهم ایرانی بخصوص ایرانی مسلمان از اخلاق جدایی ناپذیر است و هر دو این واژگان به معرفت و هستی ختم میشود.
بنی اردلان تصریح کرد: وقتی فردوسی شروع به سرایش شاهنامه میکند منظومه خود را با خرد آغاز میکند. خرد او مترادف با زیبایی است، همچنان که سعدی در دیوان خود به اخلاقیات میپردازد و این اخلاقیات همان زیبایی است که هستیشناسی را در پی دارد همچنان که عرفا به جای همه این واژگان یعنی زیبایی، اخلاق، معرفت و خرد از کلمه محبت استفاده میکنند. همچنان که اعتقاد دارند اگر فردی عاشق باشد دانا و زیباست و در اخلاق نیز به عالیترین مرتبه خود رسیده است.
این مدرس دانشگاه در ادامه گفت: وقتی صحبت از عشق میشود صحبت از معرفتشناسی است. عشق مقدم بر اصول معرفتی است هر چند که معرفت زیباییشناسانه یونانیان که همان گونه که گفته شد افلاطون سردمدار آن است با تلقی ایرانیان از زیبایی متفاوت است. هر چند که ما یعنی که چه یونانیان و چه ایرانیان از یک حقیقت صحبت میکنیم و آن وحدتی است که اساس تفکری هر دو ماست.
وی افزود: تفکر توحیدی اولین شاخصه زیباشناسی هنر ایرانی است به این معنا که در همه پدیدهها ما به دنبال یک معنای واحد هستیم که همانا وجود یار است که تعبیر عامیانه ذات متعالی خداوند است. پس در این تفکر تفاوتی با نگرش یونانی داریم، یونانیانی که زیباشناسی هنری آنها قائل بر چند خدایی است.
بنی اردلان ادامه داد: تفاوت اصلی و اولیه چنین نگرشی در یک مثال ساده روشن میشود و آن اینکه همه ما طبیعت را دوست داریم، اما چرا دوستدار طبیعت هستیم، پاسخ به این سؤال وجه افتراق میان تفکر ما با تفکر یونانیان است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه گفت: از آنجا که یونانیان اشراف کافی به علوم ریاضی دارند، لذا تفکر زیباییشناسانه آنها نسبت به طبیعت با تناسبات و متقارنات همراه است به این دلیل است که وقتی یک اثر هنری را خلق میکنند، همچون یک مجسمه پیکرتراشی شده تناسبات در آن اثر هنری را حتی بیشتر از خود سوژه رعایت میکنند، یونانیان این تفکر را از مصریان به وام گرفتند.
بنی اردلان تاکید کرد: اما ایرانیان در بازنمایی زیبایی موجود در طبیعت به هیچ یک از مقولاتی همچون توازن، تقارن و تناسب قائل نیستند، لذا آنچه را به وجود میآورند که زائده برداشت ذهنی آنهاست، به همین دلیل است وقتی با یک اثر هنری و مثلاً سفالینههای ایران باستان مواجه میشویم به روشنی ملاحظه میکنیم که آنها هیچ شباهتی با ماهیت اصلی آنچه که از روی آن اثر هنری را به وجود آوردهاند ندارد.
این مدرس دانشگاه اظهار کرد: دلیل چنین امری آن است که اساساً تفکر هنری ایرانی به ویژه در هنر پس از اسلام ارتباطی به خود اثر ندارد، بلکه پدید آورنده و خالق اثر تنها به بهانه به وجود آوردن آن به دنبال آن است مخاطب را متوجه چیز دیگری بکند، چیزی که در بطن و در عمق اثر هنری مشهود است و البته باید برای وصال به آن مولفههای هنری را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت، اما آن چیز چیست؟ آن مطلوبی که خالق اثر هنری به دنبال آن است و قصد دارد مخاطب را نیز به وصال آن برساند خداوند است که عین زیبایی مطلق است.
بنی اردلان ادامه داد: پس در خلق اثر هنری میان هنرمند یونانی به عنوان نماینده تفکر هنر غرب با هنر ایرانی به عنوان نماینده هنر اشراقی تفاوتی وجود دارد و آن اینکه غربیان به صورت بیشتر از معنای موجود در هنر ارزش و اعتبار قائل هستند و چنین میشود که از آنجا که برای هنرمند مسلمان ایرانی تناسبات اثر هنری چنین معنایی ندارد مثلاً در خلق یک اثر نگارگری همه قواعد هنری را بر هم میزند، به طور مثال در این آثار اثری از پرسپکتیو نیست و تفاوتی نمیکند که سیمای اشخاصی که تصویر شدهاند چه ملیتی داشته باشند. به طور مثال در نگارگری از داستانهای شاهنامه شاهد آن هستیم که رستم به شکل یک فرد مغولی تصویر میشود.
وی گفت: در بحث معرفتشناسی هنری موضوع دیگری که وجود دارد بحث وحدت وجود است، یعنی اینکه تمام آنچه که از خلق یک اثر هنری و جنبه زیباییشناسانه آن قابل استفاده است آن است که ما را به حقیقت یک موجود واحد مطلق برساند. چیزی که شخصی به نام محیالدین از آن به حضرات خمسه یاد میکند و میگوید ما سه عالم داریم یک عالم واقعه، دوم عالم مثال یا برزخ و سوم عالم غیب که بیشترین صحبت در زمینه خلق اثر هنری پیرامون عالم مثال یا عالم برزخ است. عالمی که تهی از جسم و جوهر است و در آن تنها تصویر مصورات و خیالات را پیدا میکند.
وی ادامه داد: سهروردی نیز به این عالم قائل است و میگوید همچنان که ما به خواب میرویم در خواب به مانند عالم برزخ روح و شکل مثالی ما در غالبی غیر مادی به سفر و مکاشفه میپردازد هر چند که ابن سینا به این قضیه معترض است، یعنی اینکه ما پس از مرگ وارد دنیایی میشویم که تنها مصورات در آن راه پیدا میکنند و هیچ خبری از جسم و جوهر نیست. این بینش در نگرش ابن سینا به ماهیت عوالم مطرود است.
بنی اردلان بیان کرد: در حالی که سهروردی به این عالم قائل به صور معلقه است و آن را خیال منفصل میخواند و محیالدین در رسالات خود میگویند اتفاقا در خلق یک اثر هنری هنرمند متصل به عالم صور معلقه یا خیال منفصل میشود و وقتی تصویری از آنچه که در آن عالم میبیند را به آن ماهیتی مادی و قابل لمس میبخشد.
وی ادامه داد: چنین فلاسفهای که به عرفان اشراقی اشراف دارند حتی معتقد هستند خانه کعبه که هم اکنون در مکه مهد زیارت مسلمین جهان است روزگاری در عالم مثال به شکل خیالی منفصل وجود داشته و اکنون ماهیت حقیقی به دست پدید آورنده بر روی زمین پیدا کرده است.
بنی اردلان در پایان گفت: یک چیز دیگری از جمله ویژگی هنری ایرانی است که آن را با هنر غربی متمایز میسازد و آن پدید آمدن موقعیت نمایشی در هنر ایرانی است یعنی به وجود آمدن شرایطی که توجه مخاطب به جزء جزء عناصر آن برانگیخته شود تا این عناصر نقش زبان انتقالی را برای مخاطب ایفا کند و او را به معنای ماوراء آنچه که نظارهگر آن هستند سوق دهند. بر این اساس هنر ایرانی در قالب یک اثر تجسمی یا یک قطعه ادبی زبانی قصهگو دارد که مخاطب را در موقعیتی حساس قرار میدهد و این زبان به دور از هر نوع فلسفهبافی و تفکر صرفاً خشک و عقلانی است.