انتشار: ۱۵:۳۴ - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴
در نشست بزرگداشت فردوسی و شاهنامه، از شاهنامه به عنوان ایرانی‌ترین آفریده‌ی ادبی و از فردوسی به عنوان ایرانی‌ترین ایرانیان یاد شد.
در نشست بزرگداشت فردوسی و شاهنامه، از شاهنامه به عنوان ایرانی‌ترین آفریده‌ی ادبی و از فردوسی به عنوان ایرانی‌ترین ایرانیان یاد شد.

به گزارش ایسنا، بیست‌وپنجمین روز اردیبهشت‌ماه در تقویم ایرانی روز بزرگداشت فردوسی است. از همین رو نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب به شاهنامه اختصاص داشت. در این نشست، میرجلال‌الدین کزازی، شاهنامه‌پژوه، و بئاتریس سالاس، مترجم شاهنامه به زبان اسپانیایی، به سخنرانی پرداختند.

میرجلال‌الدین کزازی دلبستگی به شاهنامه را سنجه‌ی ایرانی بودن دانست و گفت: «اگر بخواهیم ایرانیان را بر پایه‌ی سنجه‌ای ستوار و گمان‌زدای بیابیم، برآنم که این سنجه، پیوند با شاهنامه است. هر کس که جان‌آگاه، از سر بیداردلی و شناخت، از ایرانی بودن خویش نازان و سرافراز است، به هرآینگی می‌توانیم گفت که دوستدار شاهنامه است.»

کزازی با اشاره به معلومات اندکی که از زندگی اغلب بزرگان ادبیات فارسی در اختیار داریم، با تفکیک بین آفریده‌ی ادبی و آفریننده‌ی ادبی، یادآور شد: «آنچه از زندگانی فردوسی می‌شناسیم بسیار اندک است. بیشینه‌ی شناخت ما را افسانه‌ها می‌سازند، افسانه‌هایی که پیرامون فردوسی یا دیگر بزرگان سخن پارسی پدید آمده‌اند. شناخت ما از سخن، شناخت راستین از سخنوران را در پی خواهد آورد. اگر فردوسی را می‌شناسیم، بدان‌سان که او را ارج می‌نهیم، به پاس شاهنامه است. اما داستان شاهنامه و فردوسی، از این دید نیز داستانی است دیگر. در شناخت شاهنامه نمی‌توانیم فردوسی را به کناری بنهیم؛ زیرا سنجه‌ی ایرانی بودن، هم شاهنامه است، هم فردوسی؛ هرچند شناخت ما از فردوسی بسیار اندک نیز باشد. پیوند بین فردوسی و شاهنامه، پیوندی است که نمی‌توانیم آن را در میان هیچ یک از سالاران سترگ سخن با آفریده‌ی ادبی‌شان بیابیم. فردوسی و شاهنامه، پیوندی تنگ، ساختاری، بنیادین و دوسویه با هم دارند. به دو روی سکه می‌مانند.»

این شاهنامه‌پژوه تصریح کرد: «شاهنامه ایرانی‌ترین آفریده‌ی ادبی است که ما می‌شناسیم. از دیگرسوی، فردوسی ایرانی‌ترین ایرانیان است. آن افسانه‌هایی را که پیرامون فردوسی پدید آمده است، ایرانیانی که دل در گرو او داشته‌اند، برساخته و بربافته‌اند. این افسانه‌ها بر ما آشکار می‌دارد که فردوسی، ایرانی‌ترین ایرانیان است. اگر چنین نمی‌بود، ایرانی‌ترین شاهکار ادبی و پدیده‌ی فرهنگی را نمی‌توانست سرود.»

مترجم حماسه‌های ایلیاد، ادیسه و انه‌اید به زبان فارسی، با نگاهی قیاسی به این رزمنامه‌ها و شاهنامه، گفت: «در این میان در دامنه‌ای بسیار تنگ‌تر، انه‌اید را می‌توانیم با شاهنامه سنجید. اما راست این است که هرگز هیچ یک از این سه نامه‌ی پهلوانی به اندازه‌ی شاهنامه نتوانسته‌اند بر فرهنگ، اندیشه و منش مردمان خود کارساز بیفتند و اثر بنهند. نتوانسته‌اند مردم خود را به شور بیاوردند. ایرانیان از آن روزباز که شاهنامه آفریده شد، شاهنامه را نمی‌خواندند، بدان نمی‌اندیشیدند، در آن می‌زیستند. شاهنامه چیستی ایرانی ما را می‌سازد، یا آنچه آن را ناخودآگاهی تبار ایرانی می‌نامیم. پاره‌ای از روندها و هنجارها در فرهنگ ایران، پاره‌ای از هنرها، با شاهنامه آغاز گرفته است. شاهنامه، خنیایی ویژه پدید آورده است که در زورخانه‌ها می‌شنویم‌. شاهنامه دبستانی نو در نگارگری ایرانی پی افکنده است که گاهی آن را نقاشی قهوه‌خانه‌ای می‌نامند. بیشینه‌ی شاهکارهای ریزنگارانه‌ی ایرانی (مینیاتور ایرانی) بازمی‌گردد به شاهنامه. شاهنامه شالوده‌ریز پاره‌ای از هنرهای نمایشی ماست، مانند پرده‌خوانی، همین هنر نغزِ پیچیده‌ی چندسویه که داستانگوییِ شاهنامه است یا نقالی. از دیدِ چندی و چونی هم شاهنامه را نمی‌توان با آن نامه‌های باستانی سنجید. آن سه‌گانه پیرامون یکی از رخدادها در تاریخ یا اسطوره‌های یونانی درمی‌تند و می‌گسترد: نبرد تروآ. ادیسه، دنباله‌ای است بر ایلیاد. انه‌اید هم به گونه‌ای دنباله‌ای است بر ادیسه. رخداد بنیادین یا کانونی در همه‌ی این رزمنامه‌ها، نبرد تروآ است. اما شاهنامه، نامه‌ی هزارهای تاریخ و فرهنگ ایران است. از نخستین ایرانی (کیومرث) آغاز می‌گیرد تا فروپاشی جهانشاهی ساسانی. اگر بخواهیم به گونه‌ای از سر ناچاری شاهنامه را با متنی دیگر باستانی بسنجیم، تنها از دید پیکره، آن را با تورات می‌توان سنجید که سرگذشت عبرانیان در آن آورده شده است.»

نشست بزرگداشت فردوسی


کزازی در ادامه‌ی سخنانش به ویژگی زبانی شاهنامه پرداخت و با بیان اینکه «فردوسی و پس از او سعدی، تنها سخنورانی هستند که توانسته‌اند به زبان سرشتین پارسی دست بیابند» ادامه داد: «زبان سرشتین، زبانی است که زیبایی در آن درونی است، نهادین است، نه بیرونی، زیورینه و آراسته. بسیاری بیت‌ها در شاهنامه هست که در برون، برهنه‌اند و بی‌پیرایه. هیچ زیبی، زیوری، نگاری و بزکی در آنها نمی‌بینید. همین سادگی و بی‌پیرایگی لغزشگاهی بزرگ شده است بسیاری کسان را که به خامی و کژکامی، برآن بروند که شاهنامه نظم است، نه شعر. اینان شعر ناب را با شعری که هنوز خام است، درآمیخته‌اند. بیت‌های فردوسی آکنده از کارمایه‌های عاطفی و روانی است. خنیای بیت، خنیای درونی و سرشتین آن، در شاهنامه فسون‌بار است. این خنیا و ساختار آوایی، در پیوند تنگ و ساختاری است با بافتار پیام‌شناختی و معنایی آن. هنگامی که استاد از نبرد و کوباکوب سخن می‌گوید، آواها سهمگین‌اند، کوبنده‌اند و درشت. نمونه را، می‌گوید: «چنانت بکوبم به گرز گران/ که پولاد کوبند آهنگران» سخن درشت است و دژم. «پ» واکه‌ای است بسیار گران؛ واکه‌ای است انفجاری. دهان از باد آکنده می‌شود و باد به یکباره بیرون می‌آید. «ب» و «م» اینگونه نیستند. هنگامی که پهلوان کوشانی نام رستم را می‌پرسد، رستم بر پایه‌ی آیینی در منش پهلوانی، نام خود را به او نمی‌گوید و پاسخی درشت، دندان‌شکن، کوبنده و توفنده به او می‌دهد: «مرا مامِ من، نام، مرگِ تو کرد/ زمانه مرا پتکِ تَرگِ تو کرد» این به راستی پتک است که بر ترگ و تارک هماورد فرود می‌آید؛ پتکی از آواها. اما یک زمان می‌خواهد برای نمونه، شبی نرم‌خیز را، شبی پندارآفرین را، شبی را که شب‌نشین در آن می‌تواند در مالیخولیا و رؤیا فرو برود باز نماید. آواها نرم‌اند و کُند و آرام. آغازینه‌ی داستان بیژن و منیژه چنین است: «شبی چون شَبَه، روُ شسته به قیر/ نه بهرام پیدا، نه کیوان، نه تیر» تا آنجا که دم و توان دارید، واژه‌ها را می‌توانید بکشید و بگسترید. بیتی دیگر که هیچ آرایه‌ای بدیعی، هیچ ترفندی بیانی، هیچ شگردی معنی‌شناختی در آن نمی‌توان یافت، مگر دیری آن را بکاوند و بررسند، بیتی است از رستم و سهراب. در آن هنگام که رستم از سهراب می‌شنود که پدر اوست. سهراب می‌گوید اگر رستم آگاه شود که تو فرزند او را در خاک و خون غلتانده‌ای، اگر ستاره بشوی و به آسمان بروی یا در دل تیرگی شب نهفته بیایی، تو را خواهد یافت، کین مرا از تو خواهد ستاند. پاسخ رستم چنین است: «که رستم منم، کِم مَماناد نام/ نِشیناد در ماتمم پورِ سام» واژگان همراه با فردوسی، همراه با رستم، همراه با همه‌ی ایرانیان، می‌مویند، می‌زارند و شیون و فغان برمی‌دارند. این بیت‌ها زیباتر از آنند که به آرایه و بزک نیاز داشته باشند. کسانی از استادان دانشگاه، از سخندانان، از زبان‌شناسان می‌گویند شاهنامه نظم است. می‌پرسیم چرا؟ «می‌گویند چون خیال‌آمیز نیست؛ چون بسیاری بیت‌ها در آن هست که هیچ هنرورزی‌ای در آنها نیست.» اینان نمی‌دانند شاهنامه زیبارویی است که برای دلربایی، افسونگری و شیفتن دیگران، نیازی به زیور ندارد. اگر خود را بیاراید، آن آرایه‌هایند که از زیبایی او بهره می‌برند و نمود و درخششی می‌یابند. آن بیت سعدی است که گفت: «به زیورها بیارایند وقتی خوب‌رویان را/ تو سیمین‌تن چنان خوبی که زیورها بیارایی»

شاهنامه متعلق به همه‌ی دنیا است


بئاتریس سالاس، مترجم شاهنامه به زبان اسپانیایی، که در حال ترجمه‌ی سراسر شاهنامه به زبان اسپانیایی است، درباره‌ی برگردانش گفت: «در هزاره‌ی بزرگداشت شاهنامه، طبق منابع یونسکو دانستیم که شاهنامه به زبان اسپانیایی ترجمه نشده است. سفارت ونزوئلا از من خواست ترجمه‌ی این کتاب را شروع کنم. ترسیدم و گفتم این کار من نیست. اما به هر حال تصمیم گرفتم کارم را شروع کنم. با همسرم که ایرانی است مشورت کردم. توانستیم کار ژول مول را پیدا کنیم. او شاهنامه را به صورت نثر به فرانسوی ترجمه کرده است. گفتم می‌توانم طبق کار مول پیش بروم. تاریخ ایران، تاریخی طولانی است. در مقابل، آمریکای لاتین فقط دویست سال تاریخ دارد. مردم ما با نثر بهتر رابطه می‌گیرند. در واقع خواسته‌ی من این بود که فلسفه‌ی شاهنامه را به اسپانیایی‌زبان‌ها بشناسانم. حالا ترجمه‌ی من در همه‌ی کتابخانه‌های ملی کشورهای آمریکای لاتین قرار دارد و هر کس بخواهد با شاهنامه و ایران آشنا شود، می‌تواند به آن مراجعه کند. نهایت کار من در هفت جلد خواهد بود، طبق کار ژول مول، که تا کنون دو جلدش منتشر شده است. از آنجا که من بر اساس کار ژول مول پیش می‌روم، مشکلات زیادی در یافتن معادل‌های اسپانیایی نداشته‌ام. قبلاً هم سفارت ونزوئلا، ترجمه‌ی چکیده‌ای از شاهنامه را که انجام داده بودم، به صورت نفیس چاپ کرده است.»

این مدرس رشته‌ی زبان اسپانیایی در دانشگاه‌های ایران درباره‌ی شاهنامه یادآور شد: «شاهنامه اثری است که شخصیت و آداب و رسوم طبقه‌های متفاوت مردم در آن به تصویر کشیده شده است. از سوی دیگر شاهنامه یک دانشنامه‌ی انسانی است که شامل فلسفه، تاریخ، هنر، استراتژی‌های نظامی، اخلاق، سیاست، دیپلماسی، مذهب و غیره می‌شود. در این اثر آداب و رسوم و ویژگی‌های مردم ایران، نزاکت، غرور ملی، کنجکاوی، زیرکی، دلاوری و غیره به بهترین وجه توصیف شده است. کسی که شاهنامه را بخواند، می‌تواند به ویژگی‌های مردم ایران پی ببرد. شاهنامه گویای عزم جمعی ایرانیان در نبرد برای حفظ منافع ملی و هویت فرهنگی است. در واقع من حین کار روی شاهنامه معتقد شدم که شاهنامه نه فقط برای ایرانی‌ها، که مال همه‌ی مردم دنیاست.»

بئتاتریس سالاس، سال 1956 در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا به دنیا آمد. دوران کودکی را در اسپانیا گذراند و در نوجوانی به میهنش بازگشت. همانجا در رشته‌ی علوم تربیتی تحصیل کرد و سپس مطالعات خود را در فرانسه ادامه داد و مدرک دکتری خود را از دانشگاه سوربن گرفت. وی با مردی ایرانی ازدواج کرده و زندگی در ایران را برگزیده است. سالاس از 20 سال پیش در رشته‌ی زبان اسپانیایی در دانشگاه آزاد اسلامی مشغول به کار است.

شاهنامه به روایت آمار


در ابتدای نشست علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی مؤسسه‌ی شهر کتاب، به ارائه‌ی آمار کتاب‌های منتشر شده با موضوع شاهنامه پرداخت و گفت: در سال 1393، در ایران، 246 عنوان متن شاهنامه و کتاب درباره‌ی شاهنامه چاپ شده است. شمارگان مجموع این کتاب‌ها به 418900 نسخه می‌رسد. در زمینه‌ی نمایشنامه‌نویسی تنها تا سال 1350، تعداد 82 نمایشنامه بر اساس داستان‌های شاهنامه نوشته و اجرا شده است. اپراهای رستم و سهراب، ساخته‌ی چکناواریان و اپرای عروسکی‌ای که بهروز غریب‌پور ساخت، از آثار اپرایی ساخته‌شده بر روی شاهنامه است.

محمدخانی در ادامه یادآور شد: «شاهنامه بزرگترین گنجینه‌ی واژه‌های زبان فارسی است؛ چنانکه کل واژه‌های آن، بنابر تحقیق فریتز ولف، خاورشناس و نویسنده‌ی فرهنگ شاهنامه‌ی فردوسی، بالغ بر 382 هزار واژه است.»
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: