مسعود جاهد، آهنگساز و نوازنده نی، متولد پنجم آذر سال ١٣٤٢ در شهر قائمشهر، الفبای ساز نی را ابتدا بدون استاد آموخت و در سال ١٣٦٦ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد محمدعلی کیانینژاد با تکنیکهای نی آشنا شد و ردیف عبداللهخان دوامی را فراگرفت.
سال ١٣٧٤ اولین آلبومش با نام «مهرگان» را با بابک شهرکی كه ارکستري برای نی و ویلن بود منتشر کرد. همچنین آثار زیادی را در زمینه تصنیفنوازی با دف و نی ارائه داد. همزمان با این دوره در زمینه موسیقی بانوان با همسرش خانم شیدا فعالیتهای مشترکی داشتند که ماحصل دو دهه همکاری، انتشار هفت آلبوم است. از مسعود جاهد در بخش آموزش، مجموعه ردیف نی برگرفته از ردیف عبدالله دوامی ضبط و منتشر شده و کتاب چهارجلدی «مشق نی» از آثار مکتوب وی در دست انتشار است. آخرین اثر جاهد «مرا به خورشید بسپار» است که شعرخوانی آوازگونهای است از مجموعه اشعار منیژه رفیعی به همراهی آوای نی كه در مرحله اخذ مجوز است. بیماری بانو شیدا بهانهای شد برای گفتوگو با مسعود جاهد هرچند نه خودشان راضی میشدند دراینباره حرفی بزنند نه بانو شیدا و من بهسختی ایشان را راضی کردم، چراکه این مشکل، مشکل همه هنرمندان است.
حال که شما بخش اعظم این گرفتاری را پشتسر گذاشتهاید، میدانیم حرفهای شما به هیچوجه جنبه شخصی ندارند. شما چطور در مقابل این بحران ایستادید؟ آیا همراهی و همدردیای از جانب اهالی موسیقی داشتید؟
نمیدانم منظورتان از اهالی موسیقی چیست، اگر خانه موسیقی است که این تشکیلات فکر میکنم آنچنان بودجهای در اختیار ندارد که به این موضوع اختصاص دهد یا شاید من از آن اطلاع ندارم. فقط میماند صندوق هنرمندان که در این زمینه همکاری لازم را در حد امکان انجام دادهاند اما متأسفانه آن هم مثل قطرهای است در مقابل دریا. تماسهایی از بنیادهای خصوصی گرفته شده و پیشنهادات جزئی در حد تأمین دارو داده شده که به هیچوجه شأن هنرمند در آن در نظر گرفته نشد که نپذیرفتم و اگر منظور شما شخص هنرمند است، باید بگویم هنرمند عزیز حسین علیشاپور در یک تصمیم کاملا شخصی و انسانگرایانه به همراه مهدی رستمی و محمدرضا شرایلی، کنسرتی حمایتی به نام شیدایی در تالار رودکی برگزار کردند، اما این میشود یک استثنا نه قاعده. سوءتفاهم نشود بحثی هم که پیش کشیدم به هیچوجه فقط متوجه شیدا نیست، بلکه هشداری است به جامعه موسیقی. دردی که ممکن است هر یک از ما به آن دچار شویم. در اینجا بحث فقط روی بیماری شیدا نیست و ممکن است برای هر هنرمندی پیش بیاید پس اگر دنبال راهکار عملی میگردیم، یکی از راهکارها، حمایت درونسازمانی است. ما در چنین مواقعی نباید به وزارت ارشاد و مرکز موسیقی چشم بدوزیم. انتظارمان در لحظه اول از مرکز، همکاری و همیاری است و بس. خانه موسیقی احتمالا امکان و توانایی چنین کنسرتی را ندارد و همینطور هم هست، اما از طریق شرکتهای برگزارکننده کنسرت که تجربه این کار را دارند، میتواند اقدام کند. اگر خانه موسیقی پیشنهاد این حرکت را به تهیهکنندگان و کنسرتگذاران دهد، کسی نیست از این حرکت خیرخواهانه استقبال نکند.
حال که مجال گفتوگو با شما را داشتم میخواهم وارد حیطه حرفهای شما و سؤالات تخصصی شوم، لطفا درباره فعالیتهای مشترک با بانو شیدا توضیح بفرمایید.
شروع فعالیت مشترک من و شیدا به اوایل دهه ٧٠ میرسد. در آن زمان اولین قدم را با تشکیل گروه بانوان به نام کرشمه برداشتیم. از تعدادی نوازندگان دانشجوي موسیقی دعوت کردیم برای برگزاری کنسرت ویژه بانوان. گرفتن مجوز و اجرای کنسرت در سالنی با تماشاگران خانم کار چندان سادهای نبود. آغاز راه بود و حتی مرکز موسیقی و آقای مرادخانی، رئیس مرکز نیز تجربهای دراینباره نداشتند. یادم میآید مجوز اولین کنسرت، چند ساعت مانده به اجرا و بدون هیچ تراکت و پوستر تبلیغاتی و بدون خبررسانی صادر شد. سال ٧٧ اولین اثر را با یک همخوانی بسیار بالا و غیرموسیقایی که بیشتر به یک همهمه گوشخراش و همسرایی شبیه بود، منتشر کردیم که بههمیندلیل گیشه موفقی نداشت و استقبالی از آن نشد. در «کوچههای بینشان»، کار دوم صدای همخوانی تقریبا بالانس و متعادلتر شده و قابل شنیدن بود. سال ٨٢ در فکر تو بودم، مجموعه تصانیف زیبا از علیاکبر شیدا را تنظیم و ضبط کردم. از اینجا به بعد، فرم و رنگآمیزی ارکستر و نوع چیدمان و ارنج سازها و شکل تقسیمبندی سازها و حتی خواندن و نحوه اجرای شیدا هم با تغییراتی همراه بود. خواننده در این اثر کاملا یک روایت نو و اجرائی متفاوت با روایات گذشته را ارائه داد. پس از واکنش مثبت جامعه و استقبال مردم شکل و فرم کارمان مشخص شده و آثار دیگر به همین شکل تنظیم و تولید شد. در این راستا «پنجره باز میشود» و «خستهام از این کویر» با فاصله دو سال بیرون میآیند. متأسفانه در «خستهام از این کویر» از میزان صدای شیدا ایراد گرفتند و رسما با این اتهام ممنوعالکار و خانهنشین شدیم. از ٨٨ یعنی چهار سال دوران سکوت مطلق ماست بیهیچ فعالیتی. چهار سال سکوت برای یک هنرمند! شوربختانه همزمان با ممنوعیت ما، بیماری شیدا شروع شد و شرایط سختی برای ما به وجود آمد. قبل از بیماری، سه آلبوم با نامهای «زلف»، «مجنون»، «سرخوشان مست» ضبط کرده بودیم و متأسفانه چهار سال برای مجوز منتظر ماندیم که در دوره آقای روحانی مجوز صادر شد که اواخر ٩٣ از سوی شرکت ایرانگام منتشر شد.
در زادگاهتان، مازندران، سازی هست به نام «للهوا». چقدر نغمات موسیقی مازندران در نینوازی شما تأثیر داشته؟ آیا موسیقی نواحی مختلف میتواند در موسیقی دستگاهی کاربرد داشته باشد یا خیر؟
من نوازندگی نی را بهصورت تجربی کار کردم. نحوه درآوردن صدای نی، صداسازی، انگشتگذاری و اتودهای اولیه را از روی نغمات مازندرانی تمرین میکردم. طبیعتا نواختن آواها و ترانه نواحی در ابتدای آموزش و یادگیری روی لهجه و جملهبندی یک هنرجو تأثیر منفی دارد و بیرونآمدن از آن لحن و گویش زمانبر و مشکل است. نی هفتبند اساسا یک ساز شهری و بهتر است بگویم ملی و فرانواحی ست. من برای برطرفکردن لهجه از روی سازم مدتها از نواختن نغمات مازندرانی امتناع کردم و فقط آثار آقای کسایی و موسوی را موبهمو تقلید کردم. بههمیندلیل به هنرجویان نی در شروع یادگیریشان، نغمات محلی را توصیه نمیکنم. متأسفانه حتی در کتابهای سازهای مضرابی این اشکال نیز وجود دارد. وجود تعدادی از نغمات محلی در کنار آثار ملی مشکلی ايجاد نميكند درصورتیکه در حاشیه باشد نه در متن. هنرجویان پس از یادگیری مطالب ردیف ایرادی نیست که با ملودیهای محلی آشنا شوند؛ در آنصورت از این نغمات بهره میگیرند نه اینکه تحتالشعاع آن قرار بگیرند.
ردیف موسیقی ایران بر مبنای ویژگیهای ساز تار تنظیم شده است. آیا به فکر افتادهاید که بهجای ترجمه ردیف برای ساز نی، بتوانید براساس مشخصات ردیف، ردیفی مختص ساز نی و ویژگیهای آن تنظیم و اجرا کنید؟
درست است؛ ردیف ما براساس پردهبندی تار تنظیم شده. چون اکثر ردیفدانان آنموقع از خانواده فراهانی گرفته تا سایرین تارنواز بودند و طبیعتا تکنیکهای تار، ناخودآگاه در آن لحاظ شده ولی یک نوازنده با تجربه نی آگاهانه میتواند با تکنیکهای خاص نی، مجموعه ردیف را اجرا کند. اجرای موبهموی «ردیف میرزاعبدالله» با اجرای تار برومند با رعایت تکنیکهای تار، اصلا میسر نیست و حتما یک نوازنده نی باید شیوه و سلیقه خود را با قابلیتهای مخصوص نی لحاظ کند. برگردان و ترجمه ردیف تار به نی، روشی است ممکن. آقای عندلیبی این کار را در «ردیف میرزاعبدالله» انجام دادند. من در جلد چهارم کتاب مشق نی که در دست انتشار است ردیف میرزاعبدالله را از روی کتاب ژان دورینگ برای نی نوشتم. ردیف نی از استاد حسن کسایی نیز موجود است که در آن تکنیکها کاملا براساس شخصیت نی اجرا میشوند.
چشمانداز موسیقی دستگاهی را چطور میبینید؟ موسیقی فاخر ما باز هم لطفی و کسایی و مشکاتیان و... خواهد داشت؟
موسیقی ناب یا دستگاهی یک موسیقی مانا و سیال و همیشه با زمان و مکان هماهنگ است. میرایی با ذات این موسیقی جور درنمیآید. فقط یک نکته یادمان نرود که موسیقی سنتی در دلش شاخهها و درجات مختلف دارد. بخشی از آن مایل به عوامگرایی است. هنرمندانی بودند و هستند که ردیف را آموختند و در کارشان به گیشه روی آوردند. روزمرگی دغدغه اصلیشان بود و هست. اگر منظورتان به آن بخش، یعنی هنر جدی و معناگراست، باید بگویم استحکام و مانایی یک پدیده هنری دوسویه است؛ هم اجتماع و هم هنرمند در خلق، پذیرش و تثبیت هنر جدی دخیلاند. وقتی بستر لازم براي اعتلای فکری و فرهنگی یک جامعه فراهم نباشد و گرایش کلی جامعه به سطحینگری و لذت زودگدر و تفریحی غالب باشد، کار و صدای هنرمند اندیشمند دیده و شنیده نمیشود؛ همینطور بالعکس. هنرمند و جامعه حامی هم هستند. یک سویه نگاهکردن غلط است. به نظرم وضع کنونی موسیقی پادرهواست. ما در وضعیت پوستاندازی و گذار هستیم. در دوره گذار تمام تاختوتازها متوجه سنت است و هرچه نام سنت داشته باشد، متهم به واپسگرایی و واپسماندگی است. درصورتیکه موسیقی ما شناور و پویاست و صرفا در لفظ واژه سنت را یدک میکشد. ریشه عمیق تاریخی، پشت این جریان است و بهآسانی فراموش نمیشود. تازه در این سالها مدرنیسم آقایان را هم دیدیم. ته آن به بنبست رسیدند و دوباره در شکلی ضعیفتر آبشخور موسیقی ردیف شدند. این نسل که فعلا سوار ماجراست یک نسل گمراه است و بینامونشان و ملعبهای است از فرهنگهای شبههندی و... . مدام در حال تستزدن و تجربهکردن است و خروجی موفقی نداشته است. آثار گذشته را اگر کنار کارهای اخیر بگذاریم، موسیقی کنونی -نه جدید- حرفی برای گفتن ندارد. در رابطه با سؤال دومتان باید بگویم چهرههای ممتاز و تأثیرگذار هنری از سر اتفاق متولد نمیشوند و رشد نمیکنند، بلکه فاکتورها و عوامل گوناگون در پیدایی آنان نقش دارند. درحالحاضر از اثری که باعث پرورش نوازندگان و آهنگسازان توانمند و باریشه باشد خبری نیست. امروز با این اوضاع آشفته نباید منتظر ظهور مشکاتیانی دیگر در موسیقی باشیم. در ضمن، تحول چیزی نیست که سریعا اتفاق بیفتد و مستلزم پروسه طولانیتری است. این کارهای ناشنونده موجود در فقسههای فروشگاههای موسیقی تحول نیست، فقط آب به هاونگ کوبیدن است. ردیف را اثر منجمد و ارتجاعی میپنداریم و بعد سراغ موسیقیهای عجیبوغریب میرویم و از مخلوط آنها یک چیز عجیبوغریبتر و بیپایه و اساس خلق میکنیم و اسمش را میگذاریم تحول. ریتمهای خانقاهی و صوفیانه را تحت نام اوزان موسیقی دستگاهی بخورد مردم میدهیم؛ چیزی که اساسا ربطی به ریشه موسیقی ما ندارد. به نظرم حجم زیاد این نوع موسیقی گوشها را خراب کرده و هرچه خارج از آن ناخودآگاه خنثی و تکراری تلقی میشود. مسیر رسیدن به تحول چندان ساده نیست. این آفت کژراهه در میان سه تار و تارنوازان بیشتر از سایر سازهاست. سهتارنوازان ما بیشتر تحتتأثیر سیتار هندیاند تا شیوه بنیادین قدما. حفظ سنت و دستیابی به زبان نو نیاز به کار فکری دارد و این باید در دانشگاه به چالش کشیده شود. امروزه نوازندگان از سنت خیلی دور شدند و دچار یک بلاتکلیفی مفرط هستند. استادان دانشگاه وظیفهای غیر از آموزش و انتقال منابع و مأخذ موسیقی دارند و آن دادن شناخت مفهوم تحول در هنر است. البته اگر خودشان به این علم آشنا باشند. در پایان به نظرم موسیقی کنونی بیشتر یک موسیقی تجربی است، نه موسیقی متحول.
استاد کسایی را از دست دادیم؛ درواقع فردی که بهترین صدا را از نوازندگی ایشان شنیدیم و همچنین قویترین بداههنوازیها و اصولیترین جواب آوازها را. اوضاع نی را بعد از ایشان چگونه میبینید؟
کسایی در نی مرجع نینوازان است. هیچ نینوازی بدون مشق آثار کسایی نینواز نمیشود. درست گفتید. استاد حسن کسایی بدونشک سرآمد نینوازی است. ما در واقع دو شیوه در نی بیشتر نداریم؛ سبک نایب اسدالله و سبک کسایی. البته استاد کسایی در بخشهایی از آثارش تحت تأثیر نایب هم هست، اما کسایی تقریبا از هر آنچه در حد و توان ساز نی بوده استفاده کرد. تکنیکهایی که استاد در نی پیاده کرد، بینظیر است و نغمات زیبایی آفرید. شیوه کسایی شیوهاي است مؤخذ که هر نینوازی برای ارتقای سطح نوازندگیاش از آن پیروی میکند. پرونده کسایی قطور و پربار است؛ مثل یک دایرهالمعارف. نینوازی نیست که برای یادگیری به سراغ آثار کسایی نرود. سونوریته ساز کسایی زیباست و نزدیکشدن به آن دشوار، اما لحن نوازندگیاش را خیلیها تقلید میکنند؛ چیزی که خود ایشان نمیپسندید. تا حدودی تقلید را توصیه میکرد اما ماندن در آن را بیهنری میدانست. ذات هنر در کشف فضاهای تازه است، نه تقلید. تقلید در ابتدا لازمه کار است، ولی ادامه آن در سطحی ضعیفتر هنر محسوب نمیشود. ناگفته نماند کسایی مربوط به دورانی است که همزمان با ایشان شاگردان مستقیم و غیرمستقیمشان استادان برجسته، محمد موسوی، حسن ناهید، کیانینژاد، عندلیبی، فروهری و... در این حوزه نقشآفرینی خوبی داشتند و برای نی زحمات زیادی کشیدند. بهجرئت بگویم نینوا، اجرای جمشید عندلیبی بهتنهایی به اندازه آثار کسایی در معرفی و جذب نی در میان عامه مردم مؤثر بود و همچنین آثار استاد موسوی و دیگران. پس نی صرفا به کسایی خلاصه نشده است. در سه دهه سکوت استاد، شاگردان و نسل دوم نی فعالیت چشمگیری داشتند. کسایی بین نسل شنونده رادیویی دهه ٥٠ معروف بود. بعد از انقلاب و با تغییر یک نسل و خانهنشینی ایشان ما نمیتوانیم حضور پرقدرت استاد محمد موسوی را نادیده بگیریم. محمدعلی کیانینژاد در این وادی سبک نوازندگیاش سبکی کاملا جدا از سبک کسایی است. قصد من تأیید این سبک نیست، ضعیف یا قوی و درست یا نادرستبودنش به کنار، ولی راه و روش دیگری را ارائه دادند. به همین ترتیب آقای عندلیبی در نوازندگی بیشتر پیرو ردیف میرزاعبدالله است تا کسایی. من خودم در اولین آثار تکنوازیام با استاد بیژن کامکار سراغ تصنیفنوازی رفتم؛ کاری که هیچکس نکرده بود. این خلأ و فضای خالی، یعنی تصنیفنوازی با کارهایم پر شده است. در آثار کسایی و نسل دوم، تصنیفنوازی جایی ندارد و این روند تجربی قطعا در اشکال مختلف ادامه خواهد داشت البته اضافهکردن تکنیکهای جدید کمی بعید است، تکنیکی غیر از کسایی. اینها که گفتم مربوط به یک دهه قبل است. درحالحاضر من بهطور جدی کار جدیدی نمیبینم. اصلا نوازندگان فعال نیستند و بدون انگیزه منفعل و خانهنشین شدهاند. مدتهاست حال نی خراب است. هیچ کاری از نی منتشر نشده. مردم ایران باور کنید ساز نی را از سایر سازها بیشتر دوست دارند و با احترام ویژه به آن نگاه میکنند. آلبومهای منتشرنشده دست استادان هست ولی به دلیل استقبالنشدن و سرمایهگذاری شرکتهای موسیقی حاضر به انتشارش نیستند. با این اوضاع، نی دچار یک رخوت طولانی خواهد شد. راه برونرفت از این بحران بر دوش نسل جدید است. استادان زحماتشان را کشیدند. این رسالت را نسل امروز نی باید به دوش بکشد.
مقوله «حال و آن» که از سوی استاد لطفی مطرح شد و استادان دیگر، هر کدام از واژه دیگری برای تعریف حس در نوازندگی استفاده میکردند، در روند زندگی هنری مسعود جاهد چه جایگاهی داشته و دارد؟
آن در یک لحظه پدید میآید و باعث خلق اثر میشود ولی حال، باعث شکوفایی آن اثر میشود و همراه با پشتوانه تئوریک تکمیل میشود و با احساسی درونی به اوج میرسد. هر دو به قول استاد لطفی، مکمل یک هنرمندند و هنرمندی با این ویژگی، هنرمندی طراز اول است و پویا. من به هر دو حالت وابستهام و تلاشم رسیدن به آن مرحله است.
درباره کار آخری که انجام دادید کمی صحبت کنیم... .
این آلبوم اخیرا با توجه به شرایط سختی که داشتم شکل گرفت. از طرف خانم منیژه رفیعی به من پیشنهاد شد. ایشان خواستار ضبط اشعارشان با دکلمه و صدای من شدند. ابتدا یکه خوردم و زیر بار نرفتم و با اصرار و فاکتورها و دلایلی که آوردند، پذیرفتم و شروع به کار کردیم. اشعارش را مطالعه کردم؛ فرم و محتوای خاصی داشت، بیشتر اشعارش طولانی و وزنهای پیشبینینشده و کوتاه بلند داشت.
طبیعتا خواندنش هم سخت و دشوارتر از اشعار آشناست. در برداشت اول دکلمه انجام شد و به جای موسیقی انتخابی با نی، این سنتیترین و تاریخیترین ساز بشر، دکلمه اشعار را در دستگاه ماهور همراهی کردم. در ماهور فضاهایی از ردیف میرزاعبدالله را اجرا کردم. نغمههای بکر سنتی در کنار واژهها و مفاهیم شعر نو باعث خلق یک اثر تازه با پیوند و اشتراک سنت و مدرنیته شده. هرکدام با زبان خودشان روایت خاص خودشان را دارند و در میکس هم میزان صدای وکال و نی کاملا بالانس و همتراز است. نی در اینجابرخلاف معمول، پسزمینه صدای انسان نیست بلکه به موازات آن با لحن و شیوه خاص تکمیلکننده آوای انسان شده، کاری که تا حالا در زمینه شعرخوانی، آن هم شعر نو انجام نشده است. ایدههای تازه غیرقابلپیشبینی بود و در داخل استودیو به ذهنمان رسید مهمتر اینکه در هر شعر قسمتهایی از یک شعر را در گوشههای مختلف دستگاه ماهور در اوکتاو پایین نجوا و زمزمه کردم. تأکید میکنم نجوا نه آواز. نجوایی در یک گوشه مشخص. زمزمه این اشعار یک فضای صمیمی و سادهای را رقم زده که هر شنوندهای با شنیدنش با آن زیر لب همراه میشود. این تجربه بهنوعی به من ثابت کرده که گوشههای ردیف در همان گستره، امکان شعر نو را دارند. میماند به تسلط و برداشت شخصی مجری کار. ترکیب شعر نو با آوای نی و نجوای یک شعر نو در قالب موسیقی دستگاهی، یک تجربه است و تا قبل انتشار و واکنش مخاطب جدی نیازی به توضیح بیشتر نیست. ضمنا دو تصنیف از روی این اشعار ساختم. یکی به همراه دف آقای فرزاد عندلیبی و دیگری بدون عنصر ریتم در ضرباهنگ ٦/٨ سنگین با چند نی حالتی مثل کوارتت اجرا کردم. داوری این کار را بگذاریم برعهده مخاطب آگاه پس از انتشار.
منبع: شرق