اشاره آغازین: «اولین مخاطب این نوشته، صاحب همین چند خط است»
هر سال وقتی به فصل جوایز هنری نزدیک میشویم، رفته رفته رسانهها از جشنواره میگویند و چند ماه قبل از برگزاری این رویدادهای هنری، همه از جشنواره پیشرو سخن میگویند و خودشان را مهیای یک اتفاق میکنند. یکی روز لیست هیات داوران جشنواره بر صدر اخبار مینشیند و روزی دیگر فیلمهای راه یافته به بخش جوایز! همه چشمها ریزبینانه فعالیتهای جشنواره را رصد میکنند و هزار و یک تحلیل از همه اتفاقات ارایه میشود.
البته که منظور از «جشنواره» طبعا «موسیقی فجر» نیست. بله! جشنوارههای فیلم و تئاتر هر سال نقل محافل هنری میشوند و اتفاق عجیبی هم نیست. البته که قاعدتا هیچ وقت از جشنواره موسیقی فجر خبری نبوده و حتی کسی پیگیر اختتامیه و افتتاحیهاش هم نبوده و حتی گزارشهای این اتفاقات هم به ندرت به خبر اصلی رسانهها بدل میشدند. اما امسال معادله کمی تغییر کرده؛ از دو ماه قبل از برگزاری جشنواره، روزی نیست که خبری از جشنواره موسیقی فجر روی صفحه اصلی خبرگزاریهای اصلی کشور ننشیند. یک روز گروههای جشنواره توجه همه را جلب میکنند و روزی دیگر اظهار نظر یک مسئول قبلی جشنواره... یک روز نامه سرگشاده اعتراضی منتشر میشود و روزی دیگر موضوع جایزه جشنواره محل بحث قرار میگیرد... یک روز اضافه شدن گروه های راک به جشنواره موسیقی فجر مطرح میشود و روزی دیگر صدای فریادهای «وا بیت المالا» شنیده میشود.برآیند تمام اتفاقات عجیبی که برای دوره سی و یکم تا به امروز افتاده است، چندین و چند پرسش را در ذهن ایجاد میکند:
چند سئوال از اهالی موسیقی
چه اتفاقی افتاده؟ دولت تغییر کرده؟ وزیر ارشاد تغییر کرده یا معاون هنری محترمشان؟ چطور یک دفعه جشنواره موسیقی فجر، انقدر مهم شده و به رویداد مورد علاقه اهالی موسیقی تبدیل شده؟ چه اتفاقی افتاده که همه دوست دارند در جشنواره موسیقی باشند و از نبودشان گلایه میکنند؟ مگر این جشنواره اولین دوره برگزاریاش در حال برگزاری است؟ چرا سیسال گذشته جشنواره را نمیبینیم؟ چرا به یک باره امسال در قبال این جشنواره دولتی موضع میگیرم و سکوت طولانی سیساله را میشکنیم و میگوییم: «اگر قرار است ما تنها 10 روز به موسیقی احترام بگذاریم من این 10 روز را نمیتوانم به رسمیت بشناسم.»؟ چرا به یک باره از اتاق فکر و پس و پشتپرده و ... سخن میگوییم؟ چرا وقتی ارکستر چند ده نفرهمان در قالب جشنواره به تهران و شیراز سفر میکرد، حرفی از مسائل پس پرده نمیزدیم؟ چرا وقتی مجوزهایمان به یمن حضور مدیر وقت دفتر موسیقی در کسر ثانیه صادر میشد، همه چیز گلستان بود؟ چرا وقتی کلیدواژه «حمایت» به واژه «رانت» تغییر کاربری داد و سالنهای دولتی تام و تمام در اختیارمان قرار میگرفت، خاموش بودیم؟ وزیر ارشاد تغییر کرده یا معاون هنری محترمشان؟ یا خدای ناکرده منافعی به خطر افتاده؟ چرا ضعفهای جشنواره قبلی را ندیدیم؟ چرا ذرهبینهای بدبینی دورههای گذشته را رصد نمیکرد؟(حافظهها انقدر ضعیف نشده که فراموش کنیم کم نبودند کسانی که حتی حاضر نبودند نامی از جشنواره موسیقی فجر در رزومهشان باشد؛ چه برسد به این که در جشنواره هم مشارکت جدی داشته باشند) چرا این دوره جشنواره آنقدر حساس شده؟ چرا باید احوالات این روزهای موسیقی حکایت «سر سگ و دیگ نجوش» را در ذهن تداعی کند؟
چند سئوال از مسئولین دیروزی و معترضان امروزی
هنوز استعفای مدیر پیشن بخش «محترم»-نگارنده بر روی واژه محترم تاکید دارد و معتقد است که بخش نسلی دیگر یکی از بهترین ایدههای جشنواره موسیقی فجر طی سالیان گذشته بوده- نسلی دیگر از دوره بیستونهم جشنواره را از یاد نبردیم. متن نامه استعفا هم خوشبختانه با یک جستجوی اینترنتی ساده قابل رویت است. متنی که در گوشهای از آن نوشته شده بود: «در طول برگزاری جشنواره به گواهی شاهدان در سالن ارسباران هیچ یک از مدیران جشنواره حتی برای یک اجرا هم به دیدار ما نیامدند. مدیر جشنواره و رییس شورای سیاستگذاری حتی برای رصد کردن آنچه برایش هزینه کردهاند، هم پا به سالن بخش «نسلی دیگر» نگذاشتند.» در آخر این نامه هم مدیران جشنواره بیستونهم به رعایت «حق و انصاف بر مدار اعتدال» دعوت شدند. اما یک سال بعد ایشان دوباره در نشست خبری جشنواره حضور یافتند و دوباره مسئول بخش نسل دیگر شدند! دقیقا چه اتفاقی طی یک سال افتاد؟ مدیران معاونت هنری به یکباره دعوت شما را اجابت کردند و تمام امور جشنواره بر «مدار اعتدال» چرخید؟ یا رقم چک تغییر کرد و بستر فعالیتهای این بخش در دوره سیام مهیا شد؟چرا در آن زمان «سکوت جایز بود»؟ به هر صورت چند روز قبل بالاخره «سکوت جایز دانسته نشد» و منجر به انتشار نامهای سرگشاده در رسانهها گشت. اما این بار در این نامه مدیران و دبیران جشنوارههای گذشته به مدیران خدوم و برازنده تبدیل شدند: «کسانی که ماهیت بخش نسلی دیگر را دنبال میکردند میدانند که این بخش به لطف خداوند و کمک دبیران هنری و اجرایی بسیار موفق بوده است.» چرا مدیران بیانصافی که حتی به زعم شما پا به سالن بخش نسلی دیگر هم نمیگذاشتند؛ ناگهانی یاری گر بخش موفق نسلی دیگر شدند؟ ضمنا انقلاب نشده؛ همان مدیرانی که حمیدرضا نوربخش را رئیس جشنواره موسیقی کردند، شما را هم مدیر بخش نسلی دیگر کرده بودند.
اشاره میانی: «از آنجایی که نگرانده این سطور خود را جزیی از خانواده رسانه میداند، در ادامه طرح سئوالات پیرامون احوالات جشنواره موسیقی فجر، از ضمایر جمع، استفاده میشود»
چند سئوال از اهالی رسانه
چرا رویت دقیق جشنواره موسیقی فجر را از دورههای قبل آغاز کردیم؟ چرا چشمان را به طور کلی روی جشنواره موسیقی فجر بستیم و نه معایبش را دیدم و نه محاسنش؟ چرا اتفعال ذاتی اهالی موسیقی به ما هم سرایت کرد و خاموش ماندیم؟ چرا امسال یادمان افتاده که پیگیر ریز به ریز مراودات مالی جشنواره باشیم؟ چرا امسال موضوع مناقصه شرکتهای بلیت فروشی در جشنواره مطرح کردیم؟ سخنی از انحصار بلیت فروشیهای دورههای گذشته را ندیدیم؟ چرا ننوشتیم که جشنواره موسیقی فجر هیچ جایگاهی میان توده مردم ندارد و اساسا کسی نمیداند جشنواره موسیقی فجر چیست؟ چرا به صدور فلهای کارتهای میهمان و بلیتهای ارگانی اعتراض نکردیم؟ چرا ننوشتیم که جشنواره موسیقی فجر به جشنواره «ارگانی موسیقی فجر» تبدیل شده و مخاطبانش را کارمندان سازمانهای دولتی تشکیل میدهند؟ چرا سالنهای خالی اجرای جشنواره را ندیدیم و از برگزاری کنسرتهایی در جشنواره با مخاطبان دورقمی ننوشتیم؟ چرا از مسئولین جشنواره نپرسیدیم که چرا هر سال به تبخیر بودجه جشنواره کمک میکنند؟ چرا وقتی در چارت برگزاری جشنواره دخیل بودیم و در حالی که عنوان سنگین «روزنامهنگار» را هم یدک میکشیدیم، هزار و یک اتفاق را دیدیم و یک خط هم ننوشتیم؟چرا تا زمانی که عضو تیم جشنواره محسوب میشدیم، مهر سکوت بر لبانمان زده شده بود؟ چرا به یک باره تنویرگر افکار عمومی شدهایم و رسالت روزنامهنگاریمان یادمان افتاده؟ چرا رسالت روزنامهنگاریمان را فدای مصالح اداری کردیم؟ چرا آنقدر بد بین شدهایم؟ چرا دیکته ننوشته را غلط میشماریم؟ چرا نمیگذاریم تا حداقل جشنواره برگزار شود و بعد قضاوت کنیم؟ چرا از قلمهامان بوی خیرخواهی نمیآید؟ چرا با ایجاد فضایی بدبینانه اجازه میدهیم، معدود نقدهای سالم به جشنواره -که اتفاقا کم هم نیستند-، شنیده نشود؟ چرا انقدر دیر یاد جشنواره افتادیم؟ و از همه مهمتر چرا همه اتفاقات جاری در موسیقی را با این ریزبینی و تحقیق و تفحص در خور تقدیر، پیگیری نمیکنیم؟
همه این سئوالات مطرح شد تا این مهم یادآوری شود که داریم صورت سیلی خورده موسیقی را سرختر میکنیم. موسیقی خموده و رنجور ما به قدر کفایت از در و دیوار و زمین و زمان خورده و شاید دیگر رمقی برای خودزنیهای این چنینی نداشته باشد. نباید یارکشیهای احمقانه و وزنکشیهای بیتفکر و تدبر را تاب بیاوریم. اگر هم بنا به قضاوت داریم، حداقل خودمان را به فراموشی خودخواسته نزنیم و همه جوانب را بسنیجم.
اشاره پایانی: گفتــــم از خــــــود بــــرهم تارخ ماه تو ببینم/ چـــه کنـــم مـــن کـه از این قید منیّت نرهیدم
نویسنده: حسین سلیمی
سرویس موسیقی تابناک فرهنگی