انتشار: ۱۴:۴۹ - ۰۲ آذر ۱۳۹۴
به گزارش تابناک فرهنگی ، عباس کیارستمی در گفت و گویی با «گلوب اند میل» در مورد علاقه اش به تصویربرداری دیجیتال گفته است: وقتی فیلم‌سازی و سینما را کنار گذاشتم، چنانچه پدیده دیجیتال در این رشته پیدا نمی‌شد مطمئنا دست ‌به‌ کار و حرفه دیگری می‌زدم. من نمی‌توانستم بیش از این بدخلقی‌ها، رفتار غیردوستانه و بی‌حوصلگی همکاران فنی فیلم را تحمل کنم که هرگز کارم را به دلخواه من انجام نمی‌دادند. مطمئن نیستم که این احساس صرفا به دلیل سروکارداشتن با فیلم بود یا امور لابراتواری، که در آن زمان هیچ‌کدام در ایران چندان پیشرفته نبودند. اما اکنون من دارای یک همکار دوست‌داشتنی‌ام که مخلص آن هستم به نام تکنولوژی دیجیتال. کار دیجیتـال یک کار نیمه‌تمام است، به تو امکان می‌دهد که با آن همراه و همگام باشی تا آنجا که کار را در لابراتوار شخصی‌ات در خانه به اتمام برسانی.

‌عکس‌های پیشین شما با سوژه درختان و طبیعت که در ایران گرفته شده بودند، می‌توانست به هرکجای دیگری در جهان نسبت داده شوند. برخی آنها را سیاسی خواندند. عکس‌ها نشان‌دهنده فراگیربودن طبیعت و عدم تعلق آنها به جایی خاص بودند. استنباطی مشابه در این نمایشگاه دیده می‌شود، به این معنا که برای ما مشخص نیست کدام در به کجا تعلق دارد و تنها می‌توانیم به حدس و گمان متوسل شویم.
واقعا اهمیت ندارد که عکس‌ها در کجا گرفته شده‌اند. برای تماشاگر، تشخیص زمینه کار کاملا دشوار است، اما بدیهی است که در‌ها تاریخچه و فرهنگشان را نمایندگی کرده و گواهی می‌دهند یا دست‌کم وجودشان را که چگونه همواره دارای مفهوم یکسانی بوده‌اند، زیرا به‌هرحال جملگی دارای تعریف و معنای مشابه در هستند. در دو دهه گذشته در‌ها به‌طور چشمگیری تغییر کرده‌اند. آنها بسیار متفاوت با فرهنگ مکانشان بوده و دیگر مانند در‌های پیشین نیستند. اما چنانچه پشت یکی از در‌ها در این نمایشگاه بایستی، این تصور برایت پیدا می‌شود که گویی این در هرگز به رویت گشوده نخواهد شد.

در‌های بسته کنجکاوی بازدید‌کننده را تحریک می‌کند که چه‌چیزی پشت در‌هاست. فیلم‌های شما نیز چنین هستند و سؤالاتی مطرح می‌کنند که ضرورتا تماشاگر پاسخی برایشان ندارد. آیا این کار را عمدا می‌کنید؟
برای مردمان هم‌نسل من، ایده در‌هایی از این دست یک تجربه مشترک است. شاید برای مردمان نسل شما کنجکاوی آن وجود دارد که در پشت این در‌ها چه خبر است و برای نسل‌های جوان‌تر و کودکانی که اکنون متولد می‌شوند، یک معما و راز است که اساسا ما چطور و چگونه با چنین در‌هایی زندگی می‌کردیم. کودکان امروز به شفافیت باور دارند، آنها به دانستن آنچه پشت
در‌هاست نیازمندند. اساسا چطور ممکن است پشت دری زندگی کرد که همه‌چیز در پشت آن و از دید پنهان است؟ در گذشته درهایی بودند که پیام‌هایی رویشان حک شده بود، «آمدم، نبودی و رفتم». خدا می‌داند چه کسی آمد و چرا رفت. در آن زمان تلفنی هم نبود که بتوانی تماس گرفته بگویی، دارم می‌آیم. فقط می‌رفتی، کوبه در را به صدا درمی‌آوردی و امیدوار بودی کسی جوابت را بدهد و در را بگشاید، نه زنگی و نه صندوقی که یادداشتی در آن بگذاری. این است معنا و مفهوم درِ بسته و خواسته شخص منتظر در پشت آن، که آیا کسی در را خواهد گشود یا نه و این همان تجربه ناشناخته است.

برای شما چه‌چیزی پشت در است؟
نه که بخواهم این پرسش را پاسخ ندهم، نمی‌توانم پاسخ بدهم و فکر نمی‌کنم هیچ‌یک از ما بتواند. تنها می‌توانیم تصورات و گمانه‌زنی‌هایمان را داشته باشیم که در پشت در‌ها چه خبر است. شاید به همین علت است که نسل جوان‌تر نمی‌تواند تصوری داشته باشد. اینها به زمان‌هایی مرتبط هستند که در‌ها کُد نداشتند. امروزه حتی یک در بدون کد نمی‌توان یافت. اگر شما کد یا کلید در را داشته باشی، خواهی توانست در را باز کنی. در گذشته شما به فرد دیگری وابسته بودی که شاید بیاید و در را به رویت بگشاید. شخصا بر این باورم که در‌ها احضار‌کننده روزگاران گذشته‌اند و در خانه مادربزرگم را به خاطر من می‌آورند. به یاد دارم که مدت‌زمانی طول می‌کشید تا در را به رویم باز می‌کرد، درحالی‌که دست‌هایش را به زانوانش گرفته بود، به دلیل دردی در زانوانش که امروزه کمتر سال‌خوردگان از آن در عذابند. همچنین رنجش از دردهایی از نوعی دیگر، شاید درد عدم سرزدن فرزندان به تعداد دفعات دلخواه او.

عکس و شعر، هنرهایی درون‌گرایانه‌اند درحالی‌که فیلم‌سازی به‌طور وسیع کاری اشتراکی است. چگونه این تفاوت را اداره می‌کنید؟
عکاسی یک کار فردی است و به‌مراتب کمتر از فیلم‌سازی مداخله دیگرانی را طلب می‌کند که بیشتر مخربند تا سازنده. عکاسی این امکان را به انسان می‌دهد تا به هرکجا که دلش می‌خواهد برود. این مورد در سینما صدق نمی‌کند. چه بخواهیم، چه نخواهیم. در سینما حتما باید به خواست و سلیقه تماشاگر از یک‌سو و به اصل بازگشت سرمایه از سوی دیگر توجه داشت. بارها گفته‌ام که عکاسی درواقع فیلم‌سازی یک‌فریمی است؛ درواقع فیلم است بدون روایت مسئولیت و تعهد داستان‌پردازی. زمانی که عکسی می‌گیری، می‌توانی آن را به‌همراهت به خانه ببری و درباره‌اش قضاوت کرده، تصمیم مقتضی بگیری که شاید بخواهی آن را به دیگرانی هم ارائه بدهی. به‌عنوان یک تماشاگر می‌توانی تفسیر خودت را داشته باشی، داستان خودت را بسازی و روایت خودت را و می‌توانی بدون تعهدی، روایت خطی‌ات را خلق کنی و این همان است که باید مرا با تماشاگرم مرتبط کند و تماشاگرانی را با یکدیگر.

منبع:شرق
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: