انتشار: ۰۹:۰۰ - ۰۲ آذر ۱۳۹۴
 روایت محمد چرم‌شیر از حضور و غیاب امجد در تئاتر


امروز امجد بخش مهمی از تئاتر معاصر ماست و نیازی به حرف‌ها و تعریف‌های ما ندارد، اما اینجا می‌خواهم به موضوعی بپردازم که همیشه دوست داشتم مطرح کنم. این موضوع نه به امجدِ امروز بلکه به امجدِ دیروز مربوط است. امجدِ جوانی که خیلی زود و با سنی کم وارد تئاتر شد و در همان روزهای آغازین، با کارهایش نوید بزرگی به تئاتر ما می‌داد. اینکه ما صاحب یک نمایش‌نامه‌نویس قَدَر و مهم‌تر از آن باسواد خواهیم بود. امجدِ جوان، آن روزها پرمایه آمده بود، با دانشی که ثمراتش تا امروز هم ادامه دارد. آن روزها زندگی در کنار او تجربه‌ای هولناک بود؛ او خوب خوانده بود، خوب فیلم دیده بود و هرکاری که در حد ظرفیت یک جوان بود انجام داده بود. روزی که او تئاتر را برای مدتی کنار گذاشت و این مدت به گمان من دیگر طولانی شده، تئاتر ما با نوعی خلأ مواجه شد، زیرا جنسی از تئاتر یکباره مفقود شد. هرچند که او در تمام سال‌های دوری‌اش از صحنه، با حضور در عرصه نشرِ کتاب، سلیقه و دیدی خاص به وجود آورد و نویسندگانی را معرفی کرد که بسیاری‌شان را پیش از آن نمی‌شناختیم: مامت، شپارد، فوسه، مک‌دونا، فرین، فری‌یل، ویلسن و دیگران. به این اعتبار او نوعی سلیقه و کنش‌مندی را به تئاتر ما برگرداند و به این شکل جای خالی خود را در عرصه اجرا پر کرد.

برگردیم به آن امجدِ جوان. از وضعیت‌های هولناک آن‌روزها، یکی این بود که روزی با هم درباره موضوعی حرف بزنیم و من ‌چیزی درباره‌اش ندانم. این ترس مرا وادار کرد که همیشه حمید امجدِ غایب را بالای سر خود احساس کنم. به‌ هر یک از نمایش‌نامه‌ها یا پژوهش‌های امجد که رجوع کنیم دانش و میل به دانستن را در تک‌تک سطورشان می‌توانیم مشاهده کنیم؛ از ارجاعات بسیار در متن‌های مختلف او گرفته، تا نوع زبانی که در نمایش‌نامه‌هایش اعمال کرده است. شخصیت‌پردازی‌ آثار امجد نیز درخشان است، روابطِ شخصیت‌ها به‌طرز استادانه‌ای در کارهای او طرح شده. اما به‌نظرم نکته مهم همچنان این است که می‌شود جوان بود و دانست و در کنار این دانش تجربه هم کسب کرد. برای ایستادن در جایگاه امروزین کسی همچون او، آدم باید توشه‌اش را از خیلی قبل‌تر بسته باشد. تئاتر ما وامدار این وجه از شخصیت امجد است و امیدوارم او پرکار باشد، همچنان که بوده است؛ و البته پرکارتر در زمینه اجرا.

 مسئله دیگری که از‌ قضا فکر می‌کنم درست در همین‌جا باید گفته شود این است که ما همیشه دچار یک‌بام‌ودوهوا بوده‌ایم. نمی‌شود از یک‌طرف امجد را به‌خاطر نمایش‌نامه و پژوهش و ترجمه و راه‌اندازی انتشارات ستایش کرد و از طرفی در حوزه دیگر نه‌فقط مورد قدردانی قرار نگیرد بلکه او ناگزیر به ترکِ حرفه موردعلاقه‌اش شود. در سال‌هایی که او تئاتر را ترک کرده، کسی نپرسیده چرا این اتفاق افتاده است. نمی‌شود امجد در جایی ستایش شود و در جای دیگر انکار. پس باید به این وجه ماجرا هم پرداخته شود زیرا این اتفاق نه‌فقط برای او بلکه برای بسیاری از بزرگان ما دست‌کم در صحنه تئاتر روی داده است.

غیاب آنها باعث شده آدم‌هایی بالا بیایند و در جاهایی قرار بگیرند که به‌‌هیچ‌وجه جایگاه‌شان نبوده است. حالا می‌توان این پرسش را مطرح کرد که چه تفکری وجود دارد که آدم‌ها را از بخش‌هایی جدا می‌کند و در بخش‌هایی دیگر مورد ستایش قرار می‌دهد. ما در همین چندسال گذشته دوستانی را از دست داده‌ایم که انبانی از تجربه و کارایی با خود داشتند اما به دلایل مختلف امکان حضور در جریان‌های تئاتری را نداشتند. برای خود آنها شاید تنها دوربودن از صحنه مطرح باشد اما این مسئله از وجهی دیگر برای جامعه تئاتری ما یک ضربه و فقدان است؛ اینکه ما نتوانسته‌ایم از آنها بیاموزیم و تجربیات آنها منتقل نشده است. هر یک از ما چندنفری را در این وضعیت می‌شناسیم و بی‌شک مهم‌ترین آنها در عرصه تئاتر بهرام بیضایی است. سال‌هایی که او اینجا بود ما از حضورش محروم بودیم و حالا هم در جایی بسیار دور از ما است. پس درست در همین مراسم باید دریغ‌ها و حسرت‌ها را به یاد بیاوریم. من فراموش نمی‌کنم امروز سیزده‌سال است که امجد را بر صحنه تئاتر ندیده‌ایم و این یعنی سیزده‌سال فقدان تئاترِ او. تاوان این غیاب‌ها را چه کسانی باید تقبل کنند.

منبع: شرق
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: