انتشار: ۱۳:۲۸ - ۰۸ مهر ۱۳۹۴
«اینترنت با مغز ما چه می کند؟»


به گزارش تابناک فرهنگی و به نقل از ایسنا، کتاب «اینترنت با مغز ما چه می کند؟» کتابی تامل برانگیز و گاه کمی نگان کننده است. سوالی که نویسنده آن را به عنوان اسم کتاب برگزیده هرکس را که با اینترنت سروکار داشته باشد نگران می کند و به مطالعه وامیدارد. به راستی استفاده مکرر و مداوم  از اینترنت -که امروزه بدل به بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی، حرفه و حتی تفریح ما شده است- چه آثاری می تواند به دنبال داشته باشد؟

 همان طور که از عنوان برمی آید نویسنده کتاب، «نیکلاس کار»، به دنبال آن نبوده است که مسائل فرهنگی، آثار اجتماعی و تاثیرات سیاسی احتمالی اینترنت بر زندگی ما را واکاوی کند؛ بلکه هدف کتاب  مطالعه دقیق آثاری است که ایترنت بر عملکرد مغز و مهارتهای ذهنی ما می گذارد.

مقدمه کتاب به برخی نشانه ها ها اشاره می کند که احتمالا همه ما (کاربران اینترنت) برخی یا حتی همه آنها را در سالهای اخیر به نوعی تجربه کرده ایم: تمرکز ما کمتر شده، تعمق ما بر متون به ویژه متون طولانی به اندازه گذشته نیست، برایمان دشوار است یک کتاب را به طور کامل مطالعه کنیم و ...نشانه های که نویسنده (و شاید ما را هم) نگران می کند: «ما داریم کم کم شبیه رایانه هایمان می شویم  و انگار داریم با آنها فکر می کنیم و گاهی حس می کنیم: دلمان برای مغز قدیمی مان تنگ شده است.»(صفحه 42)

پس از این مقدمه است که نیکلاس کار می کوشد مدعای اصلی خود را بیان دارد و شواهدی را در تایید آن ارائه دهد. حرف اصلی او در این کتاب این است که فقط محتوای اینترنت نیست که بر اندیشه و تفکرات ما اثر می گذارد بلکه ساختار و طبیعت مغز ما چنین است که پدیده ای نظیر شبکه جهانی اطلاعاتی می تواند مسیرهای حیاتی آن را تغییر دهد و اساسا مغز دیگری پدید آورد:«مغز ما انعطاف پذیر است.

مدام در واکنش به تجربیات و رفتارمان تغییر می کند و مدارهایش را با هر ورودی حسی، عمل حرکتی، تداعی فکری، دیدن نشانه ای از پاداش، برنامه ای عملی یا تغییرات در سطح آگاهی از نو تنظیم می کند.»(صفحه 68) شاید پذیرش این که  ساختار مغز ما پس از مدتی انجام فعالیتهای مشخص، تغییرات شگرف و پیچیده ای می کند چنان راحت نباشد اما «کار» با شواهد گوناگون  و ارائه نتایج آزمایش های عصب شناختی متعدد می کوشد این مدعا را ثابت کند: « نتایج تحقیقی در اواخر دهه 1990 نشان می دهد که در مغز رانندگان تاکسی در لندن، هیوکامپ عقبی- بخشی از مغز که نقش مهمی در ذخیره تصاویر فضایی و مکانی اطراف شخص دارد- خیلی بزرگ تر از حالت عادی است و در مقابل بخشی از هیوکامپ جلوی کوچکتر از حد متوسط است.»(صفحه 70)

 به عبارت دیگر آنها چون بخشی از مغز را بیشتر برای جهت یابی به کار گرفته اند آن بخش رشد قابل توجهی داشته تا جایی که می تواند استعداد آنها را در کارهای دیگر تغییر دهد. پس فعالیتهای جدید فیزیکی و ذهنی می تواند مدارهای ذهنی ما را به کل تغییر دهد؛  بخشی از آنها را تخریب یا تضعیف کند و یا مدارها و مسیرهای جدیدی پدید آورد و اینجاست که یک بار دیگر سوال اصلی کتاب ارزش بحث و گفتگو می یابد: با این حساب مغز ما از اینترنت چه تاثیری می پذیرد؟

فصول بعدی کتاب، به این پرسش اساسی در چهارچوب یک بررسی تاریخی از سایر ابزارها و فناوری ها پاسخ می دهد. تغییراتی که نقشه، ساعت و ابزار چاپ در هر دوره در مغز و نحوه زندگی انسان ها به جاگذاشته است: با خواندن این فصول در می یابیم که این ابزارها فراتر از آنچه تاکنون می پنداشته ایم نقشه ذهنی ما را تغییر داده و به شکلی جدید در آورده اند: به عنوان مثال این که نقشه کشیدن چطور توانسته تکامل تفکر انتزاعی را در کل جامعه بگستراند(صفحه 90)

یا این که پیدایش ساعت چطور به خروج انسان از قرون وسطی و ورود به رنسانس کمک کرد: «ساعت کمک کرد تا اعتقاد به جهانی مستقل و متشکل از واحدهای ریاضی قابل اندازه گیری شکل بگیرد و بدین ترتیب نقش مهمی در شکل گیری ذهن علمی و انسان علمی داشت.»(صفحه 92)
علاوه بر نقشه و ساعت، کتاب حاوی توضیحات مفصلی درباره اختراع ماشین چاپ و گسترش صنعت چاپ و تاثیرات آن بر زندگی بشری است و پس از آن است که مستقیما به چگونگی پیدایش اینترنت، مختصات آن و نحوه بازسازی مدارهای مغزی پس از پیدایش و رشد حیرت انگیز کاربرد اینترنت در میان افراد می پردازد.

نویسنده با توضیحاتی دقیق و مفصل نشان می دهد که گرچه شاید از جهاتی گردآوری اطلاعات و مطالعه در فضای آن لاین ساده تر باشد، ولی از بسیاری جهات قابل قیاس با مطالعه از روی کتابهای کاغذی نیست: «تغییر شیوه خواندن از مطالعه کتاب کاغذی به صفحه نمایش بر میزان توجه ما و عمقی که در آن غرق می شویم تاثیر می گذارد.»(صفحه 178)

وجود لینک های متعدد در یک صحفه که اتصال ما را به یک مطلب مشخص تاحد زیادی سست می کند، محرکهای گوناگونی که معمولا در اطراف صفحه های اینترنتی وجود دارند و حواس ما را پرت می کنند، هشداردهنده هایی که به ما خبر می دهند ای میل جدیدی رسیده یا در شبکه های اجتماعی تحول جدید رخ داده، خیل عظیم و بی سابقه اطلاعات، محدودشدن استفاده ما از رسانه های دیگر، همه و همه آثاری است که کتاب آنها را تشریح می کند. آنچه نویسنده در این سطور به تصویر می کشد گاه چنان برای ما آشناست که گویی کسی خاطرات هرروزه ما را را نقل می کند.

این که گاه حس می کنیم ممکن است یکی از بزرگترین لذات خواندن کتاب یعنی غرق شدن کامل در جهانی دیگر را از دست بدهیم؛ اینکه در جستجوهایمان در اینترنت مدام از لینکی به لینک دیگر می رویم و گاه برای بازگشت به مسیر اصلی مطالعه مان باید انرژی مضاعفی صرف می کنیم.

البته کتاب نگرانی های جدید را هم می افزاید: سبک نوشتن نویسندگان هم به تدریج از سبک خواندن خوانندگان تاثیر می پذیرد: کم کم دغدغه نویسندگان و ناشران این می شود که صفحات یا فصلهای مجازی آنها در فهرست نتایج گوگل چه جایگاهی کسب می کنند، بنابراین بخشهای کتاب را مشخصا طوری تنظیم می کنند که بتوانند گروه ثابتی از جستجوگران را جذب کنند. پاراگرافهای مجازی با برچسبهای توصیفی همراه خواهندشد تا جستجوگران احتمالی را جلب کنند. عناوین فصل ها مورد بررسی قرار می کیرند تا مشخص شود عملکرد آنها در فهرست جستجو چطور خواهد بود؟»(صفحه 211)

در ادامه نویسنده باز هم بیشتر و بیشتر برای ما تشریح می کند که اینترنت با ساختار و کارکرد مغز ما چه خواهد کرد.

در همه فصول، اگرچه کتاب اطلاعات ارزشمندی را در اختیار می گذارد اما می توان گفت گاه برخی توضیحات جزیی کتاب را طولانی می کند(و البته شاید کتاب آزمونی است برای ذهن های اینترنت زده مان تا ببینیم تا چه حد حوصله خواندن متون مفصل و پر از مثال را داریم) کتاب سرشار است از توضیحات علمی  نسبتا دقیق که گاه خواندن آن را برای خواننده ناآشنا به فیزیولوژی دشوار می سازد و نیز سرشار است از بررسی های گسترده از پیشینه تحقیق در موضوعات مرتبط از گذشته تاکنون که این یکی هم شاید بیشتر به کار یک رساله علمی  دانشگاهی بیاید تا کتابی همه خوان.

البته انکار نمی توان کرد که بیان داستان و ماحصل برخی از این آزمایشها گاه چنان جذاب و تکان دهنده است که اهمیت محتوای کتاب را دوچندان بر خواننده روشن می نماید.

اما هرچه هست پیام اصلی کتاب را نباید در میان این 440 صفحه فراموش کرد: اینترنت نوع فعالیت ذهنی ما را نسبت به گذشته کاملا دگرگون می سازد و تاثیراتی چشمگیر بر نحوه مطالعه، تفکر و حتی شاید جهان بینی، اخلاق و ارتباط ما با سایرین می گذارد. نویسنده در فصلی معترضه در اواخر کتاب اعتراف می کند که در حال حاضر جداشدن از اینترنت برای بسیاری از ما تقریبا محال است و گاه چنان زندگی و کار ما به آن گره خورده که خارج کردن آن از دستورکار عملا ممکن نیست؛ مضافا این که وقتی فناوری به جلو می رود غالبا بازگشت به پیش از آن هیچ گاه میسر نیست.

اما آنچه شاید پس از مطالعه کتاب «اینترنت با مغز ما چه می کند؟» به دست می آوریم نوعی آگاهی و حزم و احتیاط در برخورد با اینترنت است. دستکم بدانیم اینترنت با مغز ما چه می کند و سپس آگاهانه و با علم به این تاثیرات آن را به جای جای زندگی خود راه بدهیم.

کتاب را «محمود حبیبی» ترجمه کرده و نشر «گمان» در قالب جلد هجدهم از مجموعه ارزشمند «تجربه و هنر زندگی»، که به دنبال طرح برخی از مهمترین سوالات فلسفی و پاسخ به آنها است، منتشر کرده است.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: