انتشار: ۱۸:۴۲ - ۱۲ شهريور ۱۳۹۴
نگاهی به شعر ژان کوکتو به بهانه انتشار مجموعه اشعارش
همان‌گونه که تئاتر آتونن آرتو به معنای کامل کلمه تئاتر «ناممکن» است، شعر کوکتو نیز ارجاعاتی به ناممکنیت دارد. شعر کوکتو شعری است که با شعر در تضاد است و بیش از اینکه به سنت ادبی قرن‌های 18 و 19 فرانسه علاقه‌مند باشد بر جوهر بی‌مکان و زمان شعر تکیه می‌کند.
بوطیقا (Poesie) جان‌مایه شعر است اما از شعر فراتر می‌رود. به‌درستی نمی‌توان تعریفی مکتبی از بوطیقا ارائه داد اما هرچه هست تمامی شاعران که هیچ، تمام آنان که با زیبایی سروکار دارند را درگیر خود کرده است. ناممکن‌بودن اهداف کوکتو چیزی نیست جز زیستن شاعرانه با مرگ. این زیست‌گونه با تأکید کلامی/ مفهومی بر پدیده مرگ شکل نمی‌گیرد بلکه در تغزل و شاعرانگی کوکتو هویت خود را عرضه می‌کند.
اما مرگ‌اندیشی شاعران فرانسوی پیشینه بسیار طولانی دارد. پس آیا نمی‌توان گفت که کوکتو نیز چه خودخواسته و چه ناخواسته از این سنت پیروی می‌کند؟ پاسخ به این پرسش الزامی نیست اما طرح آن الزامی است. او آشنا با شعر رمانتیک‌ها و کلاسیک‌هاست اما خود را در مرگ تغزلی تثبیت و حاشیه‌نشین می‌کند. مرگ را به‌عنوان پدیده‌ای پیش‌رو نمی‌بیند. آینده را با مرگ نقطه‌گذاری نمی‌کند. با شعر به سراغ مرگ نمی‌رود. چاره درد و رنج را مرگ خودخواسته نمی‌بیند. بلکه سعی می‌کند هم‌جنس‌بودن مرگ و شعر را نمایان کند. فقدان و غیبت دو عنصری هستند که در مرگ و شعر وجود دارند. شاید این گزاره‌ای انتزاعی باشد که نتوان مصداق دقیقی برایش پیدا کرد.
اما در یاد داشته باشیم که از همان ابتدا تأکید کردیم که شعر کوکتو ناممکن است. چشم‌انداز بوطیقایی او هم ناممکن است. مصادیق پیوند بین مرگ و شعر در آثار کوکتو مانند یافتن یا طرح پرسش از ماهیت دردناک تراژدی است. چرا تراژدی دردناک است؟ چون تراژدی دردناک است. حال به همین نوع می‌تواند پرسشی را برای فرارفتن از خود پرسش مطرح کرد: «چرا شعر و مرگ در آثار کوکتو  یکی می‌شوند؟ چون شعر و مرگ در کوکتو یکی شده است». شعر و شاعر نیز یکی می‌شوند.
زیست شاعرانه کوکتو هر رسانه‌ای را برای او تبدیل به قالبی جهت بیان شعر می‌کند. چه آن زمان که نقاشی می‌کند و چه آن زمان که فیلم می‌سازد. در تئاتر هم شاعر است، در طراحی باله هم شاعر است و هنرمندانی چون پیکاسو را نیز به‌دنبال خود می‌کشاند.
طرح‌های خطی/کاغذی کوکتو شباهت‌های فراوانی به آثار خطی پیکاسو و نیز آنری ماتیس دار د. خلاصه‌نگری در آثار هر سه نقطه تلاقی هنرشان است. محتوای شاعرانه برخی از آثار پیکاسو و ماتیس بی‌شک تحت‌تأثیر برخورد با ارفئوس زمانه خودشان یعنی کوکتو بوده است.
کوکتو مستقل و خودرأی بود. نیازی نمی‌دید تا با گانگسترهای
سوسیال/ سوررئالیست در ارتباط باشد. نیازی نداشت تا بی‌جهت در خیابانی پرازدحام به مردم شلیک کند. او مذهب خودش را داشت. مذهبی تلفیقی و اسطوره‌ای و هدفی ناممکن که برایش تلاش می‌کرد و چه‌چیز والاتر از آنکه هدف نهایی هنرمندان و شاعران رسیدن به بوطیقای مرگ باشد. شاید این رسیدن به شاعرانگی مرگ با نانوشتن ممکن شود. مگر نه‌اینکه خود کوکتو در ارفئوس می‌گوید که: «شاعر همان نویسنده‌ایست که نمی‌نویسد». این جمله اوج نگاه انتزاعی به شعر است.
پیوند مرگ و شعر در ذهن کوکتو عنصر سومی را هم به میان می‌آورد و آن چیزی نیست جز اسطوره. در اینجا می‌توان خطی ناپیدا و ظریف بین روان‌کاوی و بوطیقای کوکتو کشید. البته خود شاعر (برعکس سوررئالیست‌ها) هیچ‌گاه از روان‌کاوی و تحلیل‌های مربوط به آن بهره نگرفته است اما آنگاه که تمایلات شاعری به سمت اسطوره معطوف می‌شود می‌توان ارجاعاتی روان‌کاوانه نیز بر آثارش داشت. دو متن موردعلاقه کوکتو؛ ادیپ شهریار و ارفئوس مصادیق خوبی برای ایجاد این پیوند هستند.
اما در نگاهی کلی‌تر با تمایل شدید کوکتو به اسطوره و شکلی ملایم از بیان آرزوهای جمعی و فردی شاعر مواجه می‌شویم. ارجاعات کوکتو تصاویری تحقق‌نیافته از آن چیزهایی است که او نمی‌تواند بیان کند. ساحت این بیان ناممکن همان ساحت مرگ است که ارفئوس برایش سر و دست می‌شکند. در اسطوره‌هایی که با مفهوم بازگشت جاودان سروکار داریم نوعی اشتیاق نهفته است. میلی که نمی‌دانیم چیست ولی می‌دانیم که این میل تحقق‌ناپذیر است و لذت‌بخش.
هرچند تمدن خواستار سرکوب این میل شدید است اما نفس انسانی راهی برای بازتولید هرچند ناموفق این میل پیدا می‌کند. نوعی ارضای ناقص که با بازگشت و دوباره آمدن‌ورفتن یعنی نوعی تکرار ایجاد لذت می‌کند. منطق بازگشت جاویدان در همین تکرار است. ادیپ همواره بازمی‌گردد. ارفئوس غیب می‌شود و دوباره ظاهر خواهد شد.
اسطوره فضا را برای همذات‌پنداری باز می‌گذارد تا هر لحظه خواننده/ مخاطب بتواند وارد و پس از مدتی از داستان خارج شود.
اسطوره‌ها، خواب‌ها و آرزوهای تحقق‌نیافته انسان هستند که در قالب روایت‌هایی ناتمام و بازگشت‌پذیر منتظر تفسیر و بازخوانش خواهند ماند.کوکتو نیز درست و به‌موقع دست به همین بازخوانی می‌زند.
«بگذار باهم بباریم» گزیده‌ای‌ است جالب‌توجه از اشعار ژان کوکتو با ترجمه هنگامه هویدا که نشر مشکی در مجموعه کتاب ماه منتشر کرده است. 28 شعر از دوران مختلف کاری کوکتو در این مجموعه کوچک گردهم آمده است که خود تلاش خوبی برای معرفی اجمالی این نابغه قرن بیستم به‌شمار می‌آید.

منبع: روزنامه شرق، علیرضا امیرحاجبی
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: