انتشار: ۱۵:۱۶ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۴
لیلا علیپور
در فرشته تهران، مانکن‌ها که روی صحنه کت واک می‌رفتند، در بهارستان فرشته‌هایی پیچیده در پرچم ایران میان خورشید راست تابیده خرداد، با دست‌ها و پاها و چشم‌های بسته آزاد و رها، بال و پر می‌گشودند. در بهارستان بودم نه در فرشته تا به خودم یادآوری کنم و به پسرم بیاموزم باید قدردان نجابت و شرافت زنده به گوران بسی از جان گذشته باشیم. اما گویی بهارستان فرشته‌ای دیگر بود. مانکن‌های سیاسی بی‌توجه به شان مجلس بدرقه پاک‌ترین فرزندان این خاک، کت واک می‌رفتند.

برادر بسیجی! دیروز در میدان بهارستان میتینیگ سیاسی برگزار کردی. شان صاحب مجلس را حفظ نکردی. مراسم بدرقه شهدایی که متعلق به من غیرچادری هم هستند را بدل به محلی برای تسویه حساب سیاسی کردی. شما که میکروفون در دست داشتی، از همه کس گفتی جز شهدا. حتی نام تک‌تک‌شان را از  همان بلندگوها که برای آنها به میدان آمده بودند نخواندی خواستی بیانیه سیاسی‌ات را بخوانی. آقای پیری که از کنار کودک تب کرده از گرمای من رد می‌شدی و گفتی آب نخورید! آب را هم امروز و فردا از آمریکا برایتان وارد می‌کنند. برادری که به حجاب داشته من طعنه می‌زدی، هیچ می‌دانستی کجا هستی؟ مجلس نجبا بود. همان نجبایی که شما در دهان‌های بسته‌شان حرف‌های سیاسی دل خودتان را گذاشتید. مجلس غیرتمندانی بود که به جای حرف و سخن سلاح در دست گرفتند و مقابل دشمن جنگیدند. می‌گفتی مرگ بر آمریکا! چرا آمریکا؟ چرا فقط شعار؟ بفرمایید جنگی حاضر و آماده برای شما با داعش. بفرمایید برادر بسیجی. دفاع کنید. بجنگید.

منبع:خبر آنلاین

برادر بسیجی مجلس عزیزانمان را به سن تبدیل کردید تا حرف‌های خودتان را بزنید و در این میان غریب ترین غریبان همان شهدایی بودند که در میان آهنگ ناموزونی که از حنجره مداح خارج می‌شد به بهشت شهدا می‌رفتند. مجلس شهدایی که بعد از این همه سال به وطن بازگشتند نه جای میتینگ سیاسی تو- و نه هیچ جناح سیاسی دیگر- نه محل خود نشان دادن «شخصی» بود و نباید می‌شد. می‌دانی وقتی صحنه‌های دیروز را مرور می‌کنم فقط یک تصویر در ذهنم عمیق ثبت شده. نه تصویر تو نه تصویر خودم. مردجوانی از آب میوه‌فروشان چهار راه استانبول با اندامی لاغر و چشمانی پر از غم و بغض و احترام  که دست راستش را گذاشته بود روی قلبش وصاف ایستاده بود و در سکوت ادای احترام می کرد به شهدایی که از مقابل دکه‌اش می‌گذشتند. کاش برادرم هم من هم تو جای همه کار و همه حرف مثل همان جوانی که از چشمانش قدرشناسی و احترام می‌بارید فقط دست راست را بر قلبمان می‌گذاشتیم و در سکوت بدرقه‌شان می‌کردیم. شاید صدای بال زدن 270 فرشته را می‌شنیدیم.
برچسب ها: شهدا
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
  • ناشناس
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۱۸:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
4
2
به حق پدر شهیدم خدا شما و دارودستتون رو لعنت کنه، تا پای جان پای اسلام خمینی می ایستیم
  • حسن مرادی
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۱۳:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۵
2
1
انچه درایام جنگ برهمه ما دوستان و خود من رفت خط قرمز این ایام است.نوشتم مجوز ندادند.خاطرات را حذف کردم مجوز دادند... موفق باشد
  • سلام
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۰۱:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۸
2
1
برخوردنکردن با افراط به معنای بها دادن به آن است که وجهه اسلام را که دین تعادل و اخلاق است به خطر میاندازد چراکه افراطگران توهم مسلمانی دارند ولی تفریط گران لااقل ادعانمیکنند. درقران اشاره شده بدترین مردمند آنها که علاوه بردینداری نادرست خود, دین خدارا به مسخره میگیرند و دیگران را به اسلام بدبین میکنند پس گناهکارترینند.خدانکند بارفتاری,نگاهی, کلامی, انسانی را که درمرحله شک است بدبین کنیم که شریکیم درگناهانش تا ابد.به حرمت خون شهدا به اسلام لطمه نزنیم.
  • بیگدلی
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۰۴:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۰
0
1
خانم علیپور سلام
با احترام به شما ,باید مطلبی بگویم.شهدای ما رفتند و مردانه جنگیدند برای دفاع از شرف شان.همانها هم بسیجی بودند.شما لطف بفرمائید در این گیر و دار حرف های دلت را که در گلویت مانده بود امروز و به بهانه حضور شهدای دلیرمان, دیکته نکن.بسیجی ها را نشناختی که اینگونه از بسیجی انتقاد کردی, امثال آنهایی که بر روی سن رفتند به همان اندازه منفعت طلبند که شما از این حیث بی بهره نبودی و با کلمات سوزناکت بدنبال انتقاد از بسیجی ها هستی. هم آنهایی که در آن روز تریبون گرفتند و منفعت طلبی کردند و هم شما لنگه همید.
درود خدا بر بسیجیان خمینی (ره) و سلام بر شهدا.مرگ بر منفعت طلب.
  • کتابی
  • Romania
  • ۱۳:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۵
0
3
خواهر ایرانی! سلام
حرمت مادر ی چون تورا باید ارج نهاد که فرزندش را به پای قدم فرشته هایی آورده که ازآنها رسم فداکاری وایثار و عزت و نجابت را بیاموزی؛ درود بر تو مادر ایرانی ؛اما میدانی که 270 فرشته ای که تو بدرقه میکردی مادرانی همچون توی مادر به دنیا آورده بودند وشان ونجابت را به آنها آموخته بودند که انتظار هم می رود مادرانی همچون شما شان و نجابت رازا خود شروع وبه دامان فرزندانشان به ارث بگذارند؛مادر ایرانی ، خواهر گرامی مانکن خیابان فرشته با مانکن بهارستان فرقی ندارند هردو مانکنند ؛ولی برادر بسیجی و خواهر بسیجی همان شهدایی هستند که تو فرزندت را برای آموختن درس نجات وجانبازی به پابوس کلاس معرفت آنها آورده بودی ؛اگر فردی خطایی کرد آن را به حساب مکتب بسیجی اسلام ناب محمدی (ص)مگذار؛پس برادر بسیجی شهیدت را بدرقه کن وبه فرزند نازنینت درس شهادت وبسیجی بودن را فارغ از توجه به هر مانکنی بیاموز؛ تاریخ نشان خواهد داد که روزی دوباره با سرافبرازی فرزندان این آب وخاک را با احترام همچون شهیدان امروز بدرقه خواهند کرد و مادارنی جوان همان راه همان قدیم را خواهند پیمود.موفق باشید .کتابی از تهران