انتشار: ۰۹:۳۲ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵
در فضاي رسانه‌اي پيش و پس از مراسم اسکار، اظهارنظرهايي ديدم با اين مضمون که «دستور ترامپ، اسکار فروشنده را خريد» يا «انتخاب فروشنده مانند انتخاب آرگو در سال 2013 سياسي بود» يا «فروشنده استحقاق اين جايزه را نداشت» و... فارغ از لحنِ تک‌آوايي و خودمدارانه اين جملات غيرقابل اثبات (هم‌چون ادعاي معاون سينمايي دولت دهم مبني بر لابيِ ايشان براي اسکار جدايي نادر از سيمين!)، به نظرم چند نکته گفتني‌ست:

1- خرد، معرفت و اخلاق حکم مي‌کند که از موفقيت قانونيِ هر هم‌وطن در هر گوشه جهان - به هر دليل - خوشحال باشيم. در مورد اصغر فرهادي با اعتباري که طي اين سال‌ها در عرصه‌هاي جهاني کسب کرده و پيام‌هاي انساني و صلح‌طلبانه‌اي که از هر تريبون به نفع تاريخ و فرهنگ و مردم ما مي‌فرستد - در موقعيت کنوني ما و با تاثيري به‌مراتب بيش از ده‌ها نامه و بيانيه و تهديد و لابيِ سياسي - البته اين خوشحالي بايد دوچندان باشد. اگر هم کدورت خاطري هست، قاعدتا بايد از سوي رقباي اين فيلم باشد، نه ما... که البته از اين منظر نيز - هم‌چون همه انسان‌هاي متمدن - با خوشحالي و تبريک چهار کارگردان ديگر نامزد دريافت اين جايزه توام بوده است.

2- برخي دوستان طوري حکم رانده‌اند گويي فروشنده از ديد همگان، اثري مهمل و يکي از ضعيف‌ترين فيلم‌هاي اصغر فرهادي است (براي چندمين بار بايد يادآور شد که لطفا ديدگاه خود را ديدگاه همگان فرض نکنيد)، در حالي که با مراجعه به نقدها و آراي بسياري از منتقدان و نويسندگان سينمايي، به‌سادگي آشکار است که برخي آن را شاهکار مي‌دانند، بسياري نه شاهکار ولي فيلمي بسيار خوب، بسياري فيلمي خوب و بسياري هم فيلمي متوسط (در قياس با ساخته‌هاي پيشين فرهادي). گويا ايشان يادشان رفته که اين فيلم - جز فروش بالاي داخلي و انتخاب به عنوان فيلم برتر سال از سوي بسياري از منتقدان و هم‌چنين هيات معرفي فيلم به مراسم اسکار -  در جشنواره کن (و شيکاگو و مونيخ و...) افتخارات مهمي کسب کرد، نامزد جوايز گلدن‌گلوب بود، در بسياري از انتخاب‌هاي منتقدان بين‌المللي جاي داشت، اکران موفقي را در بسياري از کشورها تجربه کرد و در بين همين پنج فيلم نامزد جايزه بهترين فيلم خارجي‌زبان اسکار نيز به اعتقاد علاقمندان توني اردمان، بعد از آن فيلم مي‌توانست شانس دوم کسب اين جايزه باشد (گو اين که بسياري در همين ترکيب و فقط به لحاظ ارزش‌هاي سينمايي نيز فروشنده را شانس اول مي‌دانستند).

3- يک بار ديگر - براي هزارمين بار - بايد به طبيعت اختلاف آراي هيات‌هاي گوناگون داوري در سراسر جهان اشاره کنيم. بياييد فرض کنيم ترامپ چنين دستوري نداده بود و فروشنده باز برنده اين جايزه مي‌شد. اتفاق خيلي عجيبي بود؟ آيا وقتي نامزدهاي اسکار اعلام شدند و فيلم فرانسويِ او - که جايزه گلدن‌گلوب را گرفت - و فيلم‌هاي مهم ديگري هم‌چون خوليتا، نرودا و... در بين نامزدها نبودند، نويسندگان سينمايي فرانسه، اسپانيا، شيلي و... اعتراض کردند و اين را نشانه‌اي بر سياسي‌کاري يا بي‌سواديِ اعضاي آکادمي علوم و هنرهاي سينمايي دانستند؟ مقايسه با آرگو بي‌انصافي‌ست. اگر به اسکار فيلم آرگو اعتراضي بود، نه به خود فيلم، بلکه در مقايسه آن با رقبايي هم‌چون عشق (ميشائيل هانکه)، جنگوي آزادشده (کوئنتين تارانتينو)، زندگيِ پي (آنگ لي)، لينکلن (استيون اسپيلبرگ)، بينوايان (تام هوپر)، دفترچه راهنماي خوش‌بيني (ديويد اُ. راسل) و... بود که هر کدام از آرگو بهتر بودند؛ نه اين‌جا که فروشنده - به اذعان همگان - به خودي خود و بر اساس ارزش‌هاي سينمايي‌اش هم شانس اول يا دوم کسب اين جايزه بوده است.

4- حالا بياييد فکر کنيم سياست در اين گزينش دخيل بوده است و ببينيم چگونه؟ اميدوارم فکر نکنيد کسي يا نهادي، 4600 عضو آکادمي را در سالني گردآورده يا به آن‌ها نامه فرستاده و برايشان از لزوم انتخاب فروشنده گفته است! حداکثر تصور مکانيسم واقعي چنين تاثيري، آن است که تک‌تک اعضاي آکادمي (يا دقيق‌تر، آن تعداد که به فروشنده راي داده‌اند)، در درون خود به اين نتيجه رسيده‌اند که از بين دو نامزد شايسته‌تر، اگر توني اردمان را انتخاب کنند، فقط جايزه‌اي به يک فيلم است، اما تاثير برنده‌شدن فروشنده با توجه به فضاي اين روزهاي جهان و دستور نژادپرستانه ترامپ (و وظيفه‌اي که همه خردمندان جهان در ايستادن در برابر آن دارند) و غيبت فرهادي و حضور دو ايرانيِ نخبه و مشهور بين‌المللي بر صحنه، خيلي مي‌تواند بيش‌تر باشد؛ در عين اين که ارزش‌هاي سينماييِ مضمون و ساختار فروشنده هم فاصله زيادي با توني اردمان ندارد و به خودي خود مي‌تواند واجد امتيازهاي لازم براي کسب اين جايزه در بين رقباي موجود باشد. خب، که چه؟ اشتباه کرده‌اند؟ خطا رفته‌اند؟ معيارهاي سينمايي را زير پا گذاشته‌اند و به فيلمي که صد پله از فيلمي ديگر ضعيف‌تر بوده، جايزه داده‌اند، فقط براي کوبيدن ترامپ؟ اصلا نيازي به اين کار بود؟ و اگر فروشنده جايزه هم نمي‌گرفت، آيا ذره‌اي از موج همگاني اعتراض جهاني نسبت به نابخردي‌هاي او، کم مي‌شد؟

5- اميدوارم اين را منتقل کرده باشم که شخصا منکر تاثير سياست بر اين جايزه نيستم، اما نه هم‌چون برخي دوستان و همکاران از روي عصبانيت و با حکم‌هاي قطعي و مبتني بر تئوري توطئه، بلکه با يک دنيا غرور و افتخار و در شرايط و حد و حدودي که گفتم.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: