انتشار: ۱۵:۰۰ - ۰۳ تير ۱۳۹۵
به گزارش سرویس سینما وتئاتر تابناک فرهنگی ؛مرور خاطرات "مورسو" در دادگاه و زندان و تداعی هر آنچه او را به حکم قطع سر با گیوتین محکوم کرده است، هسته‌ی اصلی روایت اثر را در دراماتورژی و اجرای این نمایش تشکیل می‌دهد. ویژگی نمایش "بیگانه" مسعود دلخواه، سیالیت فضاسازی‌های او و رسیدن به ترکیبات میزانسن‌هایی است که با نشانه‌های تصویری و گاه صوتی، ما را از موقعیتی مکانی به موقعیت مکانی دیگری پرتاب می‌کند، حربه‌ای که با توجه به امکانات محدود تئاتر، نیازمند تبحری است  که او به خوبی در اجراهایش از پس این مهم بر می‌آید. رمان بیگانه،  بیش از هر چیز به خاطر تعدد موقعیت‌های مکانی‌اش برای اقتباس به سینما نزدیکتر است و دلخواه با طراحی و دراماتورژی قابل قبول توانسته است با مونتاژی سینمایی، یکی از مهمترین متون ادبیات جهان را آداپته کرده و به صحنه بیاورد.

او با دیزالوهای پی‌در پی تماشاگر را از خانه‌ی سالمندان، به دادگاه، از ساحل به اتاق مورسو از گورستان به زندان می‌برد و این مهم با ورود و خروج شخصیت‌ها، تداخل و تصادم مکان‌ها و زمان‌های متفاوت با نشانگان تصویری و صوتی، صورت می‌پذیرد. این درهم تنیدگی موقعیت‌های مکانی، با ذهنیت مورسو  که در سلول زندان،  خاطرات خود را مرور می کند، یکی شده  و از پس اعمال خود به دنبال گناه و قصورش می‌گردد. مقاومت مورسو در برابر حیرت دیگران از بی‌تفاوتی او در قبال فقدان مادر و ارتکاب قتل، انکار خدا، حکم مرگ و ... در کنار مهربانی و آرامش و هم دردی‌اش با سایرین از او شخصیتی پیچیده را می‌سازد که رحیم نوروزی با توانمندی مثال زدنی، با ظرافت و بلوغی کم‌نظیر از پس این مهم بر می‌آید، در زمان روایی اثر در مقاطعی روایت خطی کامو را با هم ریخته و سعی دارد فضایی ذهنی و سورئال را خلق کند، نکتهای که انتخابش؛ دراماتورژ و کارگردان را با چالشی مواجه می‌کند که تعقل، بی تفاوتی و خونسردی شخصیتی مثل مورسو را چگونه در قالب فضایی کابوس گونه و سورئال نشان دهد؟ زیرا این شخصیت از منطقی تبعیت می‌کند که با اغتشاشات ذهنی شخصیتی  مثل راسکولنیکوف که  در رمان جنایت و مکافات  در اثر ارتکاب قتل، ذهن آشفته‌اش به طورِ متناوب او را از موقعیتی به موقعیت دیگر پرتاب می‌کند؛ متفاوت است.

دلخواه این ریسک را میپذیرد که بر لبه‌ی خطی حرکت کند که سویه‌های واقع گرایانه اثر را با تمرکز بر بازی مورسو ( رحیم نوروزی) و فضا سازی کاراکترهای پیرامونی او را در فضایی ذهنی و سورئال حفظ کند. فضایی که در اندک مقاطعی، دچار گسست شده و اغراق‌های رفتاری و حرکتی از سوی برخی بازیگران، سویه‌های ذهنی اثر را پررنگ‌تر می‌کند و کنترل آن‌ها می‌توانست بالانس بهتری را در ارتباط و مواجهه با جنس بازی صحیح مورسو (رحیم نوروزی) با کاراکترهای دیگر ایجاد کند، جایی که این اغراق، میزانی از تصنع را وارد جهان نمایش می‌کند که با ذهنیت مورسو در تضاد است. سایر بازیگران به درستی انتخاب شده‌اند و با کیفیت نقش‌های خود را ارائه می‌دهند، حضور جوانانی که در کنار حرفه‌ای ها موفق عمل می‌کنند نشانگر هدایت و درایت موفق دلخواه در این اثر است، موفقیتی که در حوزه دراماتورژی نمود بیشتری دارد. روایتی وفادارانه که با مونتاژی مهندسی شده، جهان روایی  رمان را در زمان نمایش، فشرده می‌کند،  امر دشواری که مسعود دلخواه به زیبایی از پس آن بر آمده است.

البته  این نگاه  وفادارانه نسبت به خط روایی کامو،  میتوانست از لحاظ محتوایی برای اقتباسی امروزین،  تغییراتی پیدا کند. نگاه انسانی کامو به شخصیت مورسو و بی تفاوتی‌اش نسبت به هنجارها و عقاید مرسوم  اگر ویژگی منحصر به فردی در هنگام انتشار این رمان، پس از جنگ جهانی دوم،  قلمداد میشد، در دوران معاصر آنچنان ابعادش متغیر و پیچیده‌تر می‌شود که می‌توانست در این اجرا هم نمود داشته باشد و به متن کامو از دریچه‌ای تازه تر، نگاه شود. در هر صورت این اجرا را  باید در زمره‌ی اجراهای موفق این سال‌ها قرار داد و می‌توان در حوزه‌ی دراماتورژی به عنوان اقتباسی وفادارانه و مثال زدنی در حوزه‌ی نمایش از آن یاد برد. حوزه‌ای که تئاتر ما با توجه به غنای جهان ادبیات می‌تواند بیشتر از آن بگیرد. تجربه ای که اگر به اقتباس  صحیح از آثار موفق ادبی ایران، مثل بوف کور، ملکوت، سنگ صبور... هم منجر شود نتایج مثبتی را به همراه خواهد داشت.

طراحی صحنه، لباس و گریم نمایش متناسب با فضای دو گانه‌ی اثر به درستی طراحی شده‌اند، اما حضور طراحی نور و طراحی صدا در این اثر  رنگ و لعاب دیگری دارد و به فضاسازی و نمایش این تراژدی مدرن  کمک شایانی می‌کند، طراحی نور در ساختِ فضاهای سورئال نمایش به خصوص هویت بخشیدن به تلفیق جهان زندگان با مردگان ( مادر و مرد عرب) و تاکیدها و و نقطه گذاری‌هایی بر شخصیت مورسو در دل صحنه‌های دادگاه که گویی او هم چون مردگان نمایش در برزخ است و گاه زنده هست و گاه نیست و آن انعکاسِ کور کننده‌ی نور که در ابتدا تماشاگران را به آزار می‌رساند تا همچون مورسو لحظه‌ای ناخواسته گلوله‌ها را به سمت صحنه شلیک کند ( در اجرای شب گذشته، تماشاگری در همان لحظه ی شروع، پس از روشن شدن پرژکتورها با سر و صدا از سالن بیرون رفت).

در پایان باید از طراحی صوتی اثر یاد کنم که فضاسازی اصلی نمایش را به دوش می‌کشد، فضایی که بیشتر با افکت‌هایی به اصوات زنده‌ی صحنه‌ای و مهندسی و تنظیم صحیح صداها، در راستای جهان دوگانه‌ی مورسو به زیبایی در حرکت است و به درستی دیزالوهای صحنه‌ای را همراهی می‌کند.
برچسب ها: تئاتر
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: