انتشار: ۱۷:۳۶ - ۲۲ آذر ۱۳۹۴
آهنگساز 'گلپونه ها' می گوید: هنرمندی که به تبلیغ رو می آورد، ضعف هنری اش را عیان می کند.
به گزرش تابناک فرهنگی، موسیقی ایرانی در سراسر روزگار پر فراز و فرودش، آهنگسازان بسیاری را دیده و شناسانده است؛ گروهی از آن ها، آهنگ هایی را که ساخته اند، با رفتنشان و یا حتی پیش از رفتنِ ابدیشان، از یادها رفته است. اما گروه دیگری نیز بوده اند که تا زمزمهٔ بانگ و نغمهٔ طبیعت در جهان جاری است، آهنگ هایشان در دل و جان مردمان روزگارانِ گوناگون ماندگار خواهد بود. در روزگاری که ما مردمانِ آن هستیم نیز از آهنگسازانِ گروه دوم فراوان داشته ایم؛ هنرمندانِ متعهد به هنری که بخشی از ماندگارترین نغمه های موسیقی ایران را پدید آورده اند. از این میان می توان از روانشادانی چون استادان علی تجویدی، فرامرز پایور، اسدالله ملک، پرویز یاحقی، همایون خرم، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی و بسیاری دیگر نام برد.
این ها هنرمندانی بوده اند که موسیقی را با عشق می آمیختند و از صافی فکر می گذراندند تا هم در دل مخاطب خوش بنشیند و هم در اندیشهٔ او اثر گذارد و ماندگار گردد. یکی دیگر از هنرمندانی که مسلکی این چنین دارد، «حسین پرنیا» است؛ آهنگسازی که «گل پونه ها» ی او، یکی از مظلوم ترین و قدر نادیده ترین خوانندگان ایرانی، یعنی زنده یاد ایرج بسطامی را به مردم شناساند.
حسین پرنیا، هنرمندی است که موسیقی را می اندیشد و دوست دارد نغمه هایش را نیز مردم بیاندیشند.
خبرنگار موسیقی ایرنا، چندی پیش با این استاد موسیقی ایرانی گفتگویی مفصل ترتیب داد که در آن از موضوع های گوناگونی سخن رفت؛ حرف هایی که برآمده از دغدغه های جدی این هنرمند در فضای فرهنگی و هنری امروز است.

**ارکستری به نام ملّی نداریم/ باید پنج ارکستر ملی داشته باشیم
* چندی است که پس از فترتی که پیش آمد و ارکستر ملی فعالیتش تعطیل گشته بود، دوباره این ارکستر فعال شده؛ اما این نقد به شیوهٔ کار ارکستر ملی وارد است که فضای ارکستر ملی، چه از دید رپرتوآرِ (مجموعه قطعه هایی که برای اجرا در یک کنسرت آماده می شود) قطعه ها و چه از دید انتخاب خواننده ها، تکراری شده است. به نظر شما این رویه یی که ارکستر ملی در پیش گرفته درست است، یا نه، باید طرحی تازه انداخت؟
ما ارکستری به نام ارکستر «ملّی» نداریم و نمی توانیم داشته باشیم؛ برای اینکه این ارکستر، ارکستری فرمایشی است. من کارهای جناب استاد فخرالدینی را بسیار دوست دارم و ایشان از معدود کسانی است که واقعاً آثارشان را همیشه با جان و دل گوش داده ام و کارهایشان بسیار خوش رنگ و خوش صدا است؛ اما بحث شخص نیست، چراکه می گوییم ارکستر «ملّی» و نمی گوییم ارکستر شخصی.
*می شود دربارهٔ این ملی بودن ارکستر بیش تر توضیح دهید .
ببینید، به سیستم مدیریت فرهنگی و هنری در کشور انتقاداتی وارد است ، در این سیستم، تنها افراد را عوض می کنند؛ امروز یک فرد رئیس ارکستر ملی می شود و ایشان با تیم نوازنده و خواننده هایی که راحت تر است کار می کند؛ حالا فردا همین شخص به هر دلیلی، خسته می شود یا کدورتی پیش می آید و می رود و فردی دیگر می آید و او هم تیمی دیگر می آورد؛ بدین سبب است که من می گویم این ارکستر فرمایشی است. وقتی برق کشی ساختمان ایراد دارد، هر چه قدر هم که لامپ تعویض شود، فایده یی ندارد، چون لامپ ها باز می سوزد. پس باید کل سیستم برق کشی ساختمان به دست فردی متخصص عوض شود.
* پیشنهاد شما برای بهبود این وضع و روند چیست؟
دربارهٔ ارکستر ملی، پیشنهاد من این است که ما باید پنج ارکستر داشته باشیم، که بگوییم ارکستر ملی داریم؛ از ارکستر ملی شمارهٔ پنج، تا شمارهٔ یک. ارکستر شمارهٔ پنج کسانی باشند که تازه فارغ التحصیل هنرستان ها یا دانشگاه ها شده اند، پس این دسته نوازنده های جوان را باید جذب این ارکستر کرد تا در آن کار کنند و پس از آنکه قابلیت خود را نشان دادند، رفته رفته وارد ارکستر شمارهٔ چهار، ارکستر شمارهٔ سه و دو شوند.
اکنون جوانانی داریم که آثار بسیار خوبی می سازند؛ باید این دسته جوانان را بیاوریم به همین ارکسترهای پنج و چهار و سه تا به تدریج رقابت به وجود بیاید. همین رقابت باعث می شود کسی که در ارکستر پنج کار می کند، تلاش کند به ارکستر چهار و سه وارد شود. از طرف دیگر دستمزد ارکستر چهار باید از پنج بیش تر باشد و هرچه رتبهٔ ارکستر بالاتر می رود، دستمزدها هم افزایش یابد و کار به گونه یی باشد که ارکستر ملی شمارهٔ یک، هم خواننده اش شماره یک باشد و هم نوازنده اش و هم از نظر دستمزد در بالاترین حد باشد و کسانی در آن حضور یابند که در هنر به جایگاهی رفیع و به پیشکسوتی رسیده باشند؛ این پیشنهاد من است، حال تا چه حد این پیشنهاد می تواند برای معاونت هنری ارشاد و دوستان در ارکستر قابل قبول باشد، نمی دانم.
* این پیشنهاد بسیار خوبی است؛ اما آیا با این اقدام همهٔ مشکل های ارکستر برطرف می شود؟
معضل دیگر ارکستر چیز دیگری است؛ گفت قیمه را با قاف می نویسند یا با غین؟ گفتند گوشت بیاور، تو با غین بنویس. ببینید، وقتی کلیت موسیقی در مدیریت کلان فرهنگی ما پذیرفته شدنی نیست، بنابراین تشکیل دوبارهٔ ارکستر ملی ما هم حالت نمادین پیدا می کند، این ارکستر جان ندارد. شبح یا تمثیلی ساخته اند به نام ارکستر ملّی، چراکه این ارکستر بودجه می خواهد؛ خون می خواهد که در رگ هایش جاری شود و این خون، تأمین مالی ارکستر است. این ارکستر باید تأمین شود تا بتواند تمرین های مفید و منظم خود را داشته باشد. اما تا زمانی که روند کارها کارشناسی و تخصصی نشود، به نظر من لقب ارکستر ملی، برای ارکسترِ موجود، لقبی طنزآمیز خواهد بود، یعنی بیش تر از آنکه آدم خوشش بیاید و بخواهد پیگیر این ارکستر باشد، سعی می کند در حاشیه بنشیند و تنها نظاره گر باشد.
* از طرفی مسئولانِ ارکستر اعلام می کنند درِ ارکستر ملی به روی همه باز است، اما در عمل می بینیم که چنین چیزی نیست و قاعدهٔ مشخصی هم برای ورود به ارکستر ملی وجود ندارد و همه چیز سلیقه یی به نظر می رسد. با توجه به فضای کنونی موسیقی، شما فکر می کنید که آیا اصلش می شود سرشناسان و توانمندان در ساز و آواز را کنار هم در ارکستر ملی درجهٔ یک جمع کرد؟
اتفاقاً به نظر بنده نباید بگویند که درِ ارکستر ملی به روی همه باز است؛ برای چه باید در به روی همه باز باشد؟ اصلاً این جملهٔ اشتباهی است.
*در صورتی که عملاً درِ ارکستر تنها به روی عده یی خاص باز است.
بله؛ حرف من این است که به طور کارشناسانه و دقیق، تنها کسانی که محق هستند باید در ارکستر ملّی فعالیت کنند. به نظر من نباید ارکستر ملی ما فقط آثار یک عده را اجرا کند. زیرا اگر ارکستر، «ملی» است، باید آثار موسیقی مقامی ما، موسیقی محلی ما، موسیقی ردیفی ما، موسیقی معاصر و کهن ما را بی هیچ تعصبی، با کار کارشناسی برگزیند و اجرا کند و برای هر ژانر موسیقی برنامه ریزی شود. پس ارکستر ملی ما باید برگرفته از تمام نقاط ایران و همهٔ فرهنگ های ایران باشد تا بتوانیم آن را ارکستر ملی بنامیم؛ وگرنه ارکستری که فقط آثار چند نفر را اجرا کند که ملی نیست.

** سیاستگذارانِ ارکستر باید افرادی فرهنگی- هنری- اقتصادی باشند
* به نظر شما این درست است که رهبر ارکستر، خودش هم مدیر، هم دعوت کنندهٔ اعضا و هم سیاستگذار ارکستر باشد؟
به نظر من رهبر ارکستر، نباید سیاستگذار ارکستر باشد. رهبر ارکستر باید حقوقش را بگیرد و ارکستر را رهبری کند، اما آهنگسازان گوناگون باید بیایند و آثارشان در ارکستر اجرا شود. از طرف دیگر، سیاستگذاران ارکستر هم باید سیاستگذارانی فرهنگی- هنری – اقتصادی باشند. متأسفانه بارها دیده ایم که مدیران ما یا فقط اقتصادی اند و یا فقط هنری.
* آیا ارکستر ملی ما نمی تواند در مناسبت های خاص اجرا داشته باشد؟
سئوال من هم این است که چرا باید در ماه های محرم و صفر و ماه رمضان ارکستر ملی تعطیل باشد؟ این ارکستر باید خوراک فرهنگی داشته باشد و در این ماه ها کنسرت هایی را اجرا کند که متناسب با فضای مذهبی این ماه ها باشد.

** «شب آواز ایرانی» فرمایشی نشود
* چندی است که مرکز موسیقی حوزهٔ هنری اتفاق خجسته یی را در موسیقی ایرانی رقم زده، به نام «شب آواز ایرانی»؛ برنامه یی که آواز را دوباره ارج نهاده و اتفاق را که استقبال مردم هم از این برنامه بسیار خوب بوده است. محک خوردن جوانانِ آوازخوان یکی از برکت های این برنامه است اما آنچه فروغ بیش تری به این محفل بخشیده، حضور ذوق برانگیز استادان موسیقی ایرانی، همچون آقایان علی رستمیان، شاهزیدی، طباطبایی، رضایی پایور و دیگران است. چرا نباید افرادی مثل علی رستمیان، علیرضا افتخاری، شاهزیدی و هم نسلانشان در ارکستر ملی حضور داشته باشند تا هم اجراهای ارکستر از تکرار درآید و هم استقبال بیش تری از ارکستر شود؟
بنده هم قرار بود در یکی از برنامه های شب آواز ایرانی اجرا داشته باشم که به علت گرفتاریی که پیش آمد، نتوانستم حضور یابم، اما امیدوارم در آینده بتوانم در این برنامه شرکت کنم. بنده از کیفیت این برنامه خبر ندارم، اما معتقدم حوزهٔ هنری دو اقدام خوب داشته؛ یکی فعالیت های حوزه در معرفی کتاب و دیگری همین برنامهٔ شب آواز ایرانی است که امیدوارم ادامه داشته باشد و در این ادامه دادن، دچار فرمایشی شدن نشود تا کیفیت از دست برود.
* اقبال مردم به این برنامهٔ تمام و کمال آوازی (و نه حتی تصنیف و ترانه یی)، نشان می دهد برخلاف باور عده یی که مدام می گویند موسیقی سنتی نابود شده و کسی دیگر به آن گوش نمی دهد، همچنان در میان مردم زنده و جاری است.
درِ سفرهٔ رحمت گشوده شد، هر که هر آنچه لایق بود برداشت. بعضی آدم ها هستند که همیشه موج منفی می فرستند و در جبههٔ مخالف حضور دارند. اما امروز که در جهان همه چیز ثبت می شود، حتی حرکت تدریجی باز شدن یک گل، دیگر چیزی از بین نخواهد رفت.
جهان دارد سخت کوشانه کار می کند تا موجوداتی را که منقرض شده اند، دوباره به حیات بازگرداند، پس آن هایی که می گویند موسیقی سنتی از بین رفته، آدم هایی بسیار کم مطالعه هستند.
* اما به نظر شما چه باید کرد که توجه مردم و جوانان به موسیقی سنتی بیش تر شود؟
ببینید، مخاطبان مثل زمینی می مانند که باید مراقبت و رسیدگی شود تا بذری که در آن می پاشند، جوانه زند و محصول دهد؛ اما اگر آن را رها کنند به امان خدا، در سراسر آن علف هرز خواهد رویید، شاید در میان آن علف های هرز گُلی هم بروید، اما خودجوش است. مردم همیشه از کارهای خوب استقبال کرده اند، فرقی هم نمی کند موسیقی چگونه اجرا شود؛ می توان موسیقی خوب را با چند ساز اجرا کرد که بسیار مورد استقبال قرار گیرد و می شود موسیقی بد را هم با صدها ساز اجرا کرد که استقبالی هم از آن نخواهد شد.
* جدای از موسیقی خوب، وظیفهٔ مسئولان در پرورش ذائقهٔ موسیقایی مردم چیست؟
متأسفانه در حوزهٔ مدیریت هنر و موسیقی ، تعدادی از مدیران یا دلال هنر شدند یا سیاست زدهٔ هنر.
این دسته از مدیران بر سر خوشنویسی، فرش ایرانی و موسیقی ایرانی هم همین مشکل را ایجاد کرده اند، به نظر من باید در کشور از نظر مدیریت فرهنگی و هنری فضایی را پدید آوریم که سالم و رقابتی باشد، نه فرمایشی.

** جشنواره های موسیقی استعدادسوز است
* دیدگاهتان دربارهٔ جشنواره هایی که در حوزهٔ موسیقی برگزار می شود، چیست؟ این جشنواره ها تا چه اندازه در افزایش کیفیت جریان موسیقایی کشور اثرگذار است؟
به نظر من جشنوارهٔ بین المللی موسیقی فجر، بیش از آنکه استعدادیابی کند، استعداد سوزی می کند، زیرا حالتی فرمالیته دارد و تبدیل به بیزینس شده است. عده یی می آیند دبیری جشنواره را به عهده می گیرند، بودجه یی می آید و هزینه می شود که من نمی خواهم وارد ریز قضیه بشوم. اما فرض کنیم که همه چیز سر جایش است و همهٔ بودجه هم درست مصرف شده و کارشناسی ها هم دقیق و منصفانه است و در چنین فضایی کسی در این جشنواره در رشتهٔ خوانندگی یا تکنوازی یا آهنگسازی، اول می شود؛ خب به این فرد چه می دهند؟ به فرض لوح تقدیری می دهند و پنج سکه و تمام می شود. الآن یک کارگری که در میدان شهر کار می کند، روزی بین شصت تا 70 هزار تومان حقوق می گیرد که به عبارتی ایشان ماهی حدود دو میلیون و خرده یی حقوق می گیرد. اما منِ آهنگساز باید شش ماه روی یک اثر کار کنم، با گروه تمرین کنم و کار را ضبط کنم؛ در چنین وضعیتی اگر به بنده 12 میلیون تومان دستمزد بدهند، تازه در این جامعه با بنده مثل یک کارگرِ میدان شهر رفتار شده است. خب اگر وضع این گونه باشد نیازی نیست منِ آهنگساز بخواهم از فکر و اندیشه ام خرج کنم و اثر تولید کنم که تازه مانند یک فرد ساده با بنده برخورد شود. البته که ارزش و مقام و انسانیت آن کارگر شریف سر جایش است و بسیار محترم؛ و بحث بنده اصلاً این نیست.

** بسیاری از آثار موسیقایی امروز یا تقلیدی است، یا تکراری
* در گذشته هنرمندان در بزم ها و محفل های خصوصی خود، دور هم جمع می شدند؛ در آن مجلس سازی می زدند و آوازی می خواندند و در کل همدلیشان بیش تر بود که نتیجه اش خلق آهنگ ها و تصنیف هایی ماندگار بوده است. اما از طرفی امروز خبری از این همدلی ها نیست و از سوی دیگر بسیاری از موسیقی هایی که ساخته می شود، تاریخ انقضایی کوتاه مدت دارد؛ به نظر شما چرا این طور شده است؟
متأسفانه بسیاری از آثار موسیقایی امروز یا تقلیدی است یا تکراری؛ آن هایی که یک زمان خلاق بودند، به تکرار رسیده اند و آن هایی که در هنر بیزینس می کنند هم تقلیدگرند. اما برای یافتن پاسخِ پرسشتان، شما باید فضای اجتماع آن روز و فضای جامعهٔ امروز را در نظر بگیرید. وقتی فضا آرام باشد و مسموم و بیمار نباشد، طبیعی است که منِ هنرمند هم به خلق گرایش دارم و در حدّ توانم، می کوشم که اثرِ خوب خلق کنم. اما فضای امروزِ جامعه، تا اندازه یی، فضایی بیمار و چند رنگ است. این موجب شده که در بسیاری از موسیقی های امروز خشونت وجود داشته باشد. البته امروز نیز آثار خوب و دلنشین خلق می شود و اتفاقاً این آثار زیبا هم حاصل همین همنشینی های هنرمندان است و امیدوارم در دولت جدید فضای چندرویی ها و ریاکاری ها زدوده شود و با موضوع ها واقع گرایانه برخورد شود و دولتمردان آرامش و آسایشی برای مردم فراهم کنند تا در بستر این آرامش، هنرمندان هم بتوانند به خلق آثار ماندگار و دلنشین بپردازند.

** مسئولان برنامه هایی با بوی زندگی، خدا و اعتقاد را وارد زندگی مردم کنند
* می توان این طور گفت که شرط لازم خلق اثر موسیقایی دلنشین، بودن آرامش در زندگی و جامعهٔ هنرمند است.
بله، همین طور است؛ باید خیابان ها و شهرهای ما بوی زندگی بدهد. من که ساکن کرج هستم، به شهرداری کرج هم گفته ام که اکنون وقت آن است که ما خیابان آبی، خیابان زرد، خیابان بنفشه، خیابان رز، خیابان سبز یا خیابان قرمز داشته باشیم. زیرا این رنگ بندی خیابان ها و گل های آن ها موجب می شود که نشاط وارد زندگی مردم شود.
* اما مسئولان شاید استدلال کنند که این کارها هزینه بر است و ضروری نیست!
اتفاقاً پیشنهادی که من داده ام، در برابر هزینه های گزافی که برخی مدیران با اشتباه های خود می کنند، هزینه یی بسیار نازل دارد. ببینید اکنون ما داریم فضای سبز را تخریب می کنیم و آپارتمان می سازیم. این آپارتمان آب می خواهد، برق و فرهنگ و انرژی می خواهد و به نظر من باید دولتمردان با صداقت در کلام و رفتار برای اصلاح این وضع وارد شوند؛ زیرا منِ هنرمند تنها می توانم به مسئولان هشدار دهم که این روند و این وضع نادرست است. پس باید در مدرسه این فرهنگ، جزو درس های اصلی به کودکان آموزش داده شود؛ تا از کودکی فرهنگ رانندگی، فرهنگ آپارتمان نشینی و ... را بیاموزند.
* اما متأسفانه همواره به این فرهنگ سازی برای پدیده های مختلف بی توجهی شده است.
بله، حتی دانشگاه های ما هم به اعتقاد من تبدیل به بیزینسگاه شده است؛ یعنی عده یی حتی در دِه کوره ها هم آپارتمانی ساخته اند و نامش را گذاشته اند دانشگاه. در حالی که شاید خانه های آن دِه شیک تر از ساختمان آن دانشگاه باشد. در صورتی که اگر دانشگاهی چون دانشگاه تهران را در نظر بگیریم، می بینیم که با چه فکر و وسعتی ساخته شده است. روزگاری دانشجو بودن، استاد دانشگاه بودن و تحصیل کردن اعتبار داشت، اما متأسفانه امروز در بسیاری موارد تبدیل به بیزینس شده است. باز هم تأکید می کنم که برای اصلاح این وضع، مسئولان فرهنگی و هنری باید دست دلالان هنر و فرهنگ را کوتاه کنند و از مدح گویی های چندش آور این افراد دوری کنند و برنامه هایی که بوی زندگی، اعتقاد و تعهد می دهد، بوی خدا و انسان می دهد را وارد زندگی مردم کنند.

** شاید منتظرند من یا آقای جهاندار فوت کنیم تا آلبوم را منتشر کنند
* برای اینکه فضای گفتگو تغییر کند و به فعالیت های خود شما وارد شویم، دوست دارم برای حُسن تخلص این را بپرسم که به نظر شما امروز بیش از همه جای خالی کدام یک از استادان موسیقی ایرانی به چشم می آید؟
جای استادان بزرگ هنر این مملکت، مثل استادان فرامرز پایور، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی، علی اصغر بهاری، احمد عبادی، جلیل شهناز و حسن کسایی، امروز بسیار خالی است. این ها افرادی بسیار تأثیرگذار بودند که این تأثیرگذاری را می توان هم در سازشان دید و هم در منش و اندیشهٔ آن ها. اما نمی دانم آیا باز شرایطی پدید خواهد آمد که مانند این بزرگان پدید بیایند یا خیر؟
* البته که هنرمند، محصول جامعهٔ خویش است.
بله، طبیعی است. آیا شما از یک جسم بیمار توقع شرکت در شنا و کوهنوردی دارید؟ جسم بیمار اگر بتواند چند قدم هم بردارد، به همت خودش است و بعد زمین خواهد خورد، چراکه مشکل دارد و توانمند نیست.
* از این هم بگذریم؛ راستی آلبوم «ذوق جنون» که شما با صدای آقای علی جهاندار ضبط کرده اید، چرا پس از چندین سال هنوز منتشر نشده است؟
این آلبوم را ما کار کردیم و تحویل شرکت سروش و مرکز موسیقی صدا و سیما دادیم. اتفاقاً در این آلبوم به پیشنهاد خودِ آن ها و به مناسبت بزرگداشت صائب تبریزی و اقبال لاهوری، ما روی شعرهای این دو شاعر کار کردیم که کار خوبی هم شده اما اینکه چرا بیرون نمی دهند، دلیلش را نمی دانم. ای کاش اگر توانایی نشر آن را ندارند، دست کم آلبوم را به ما واگذار کنند تا بتوانیم انتشارش دهیم و مردم استفاده کنند.
* به واقع حیف است که این اثر و آلبوم هایی از این دست، در آرشیوها خاک بخورد.
به نظر من خیانت است که یک اثر هنری را ضبط کنند و منتشرش نکنند و فقط گه گاهی یک قطعهٔ آن را از تلویزیون پخش کنند. درحالی که جامعه باید از این آثار استفاده کند. این، موجب شده که من این پیشنهادِ اعتراض گونه را بدهم که سازندگان اثر اگر می خواهند اثری را به ناشری بدهند، در قرارداد قید کنند که اگر اثر تا فلان تاریخ منتشر نشود، قرارداد فسخ شود. اما با وجود این، چون تلویزیون قرارداد دست کسی نمی دهد، من خواهش می کنم که این آلبوم را منتشر کنند، چراکه افراد بسیاری از من در این باره پرسیده اند. شاید هم ناشر منتظر است که بنده یا آقای جهاندار فوت کنیم تا این اثر را منتشر کند.

** «رقصانه» با صدای شهرام ناظری منتشر می شود
* از برنامه های پیش رویتان چه خبر؟
کاری را با صدای استاد شهرام ناظری انجام داده ایم به نام «رقصانه» که بر اساس شعرهای مولانا است و در شرف منتشر شدن است.
من دارم در جایگاه یک موسیقی دان کارم را انجام می دهم و از هیاهو و جنجال خوشم نمی آید و اصلاً آدمِ این فضاها نیستم. هنرمندان ما، اندیشمندانِ جامعهٔ ما هستند که باید قدردان آن ها بود و من به سهم خودم این قدردانی را می کنم، چه آن هنرمند، جوانی باشد که تازه وارد عرصهٔ موسیقی شده که من دستش را می گیرم، چه پیشکسوت باشد که من دست او را می بوسم.
* در بررسی بخش با کلام کارنامهٔ موسیقایی شما، بنده آثار شما را به دو دسته تقسیم می کنم؛ گروه نخست، آهنگ هایی است که شما با صداهای سرشناس موسیقی سنتی و محلی همکاری کرده اید و گروه دیگر، کارهایی است که شما برای جوانانی بی نام و نشان ساخته اید و مشخص است که خواسته اید دست این نورسیدگان موسیقی را بگیرید. این کار کردنِ با گمنامان موسیقی که چندان متناسب با پسند بازار موسیقی هم نیست، به نوعی شنا کردن بر خلاف جریان آب است؛ در این باره چه نظری دارید؟
من اصلاً متوجه نمی شوم وقتی که می گویند موسیقی بازاری و یا موسیقیی که مردم از آن خوششان آمده، منظور چیست؟ مردم از چه خوششان آمده؟ پس به نظر من تبلیغات بی قید و قاعده یی وجود دارد که موجب می شود مردم از یک موسیقی خوششان بیاید. در این وضعیت، مرکزها و شرکت های فرهنگی و هنری بیش تر بر روی افراد سرشناس سرمایه گذاری می کنند و کاری را که باید این مرکزها در معرفی جوانان انجام دهند، نمی کنند. پس جوانی که در دل شهرستان یا در همین تهران زندگی می کند و ذوق و استعدادی هم دارد، باید چه کار کند؟ کسی باید باشد که دست این جوان را بگیرد؛ من این کار را انجام می دهم و این جوان را معرفی می کنم، که این معرفی می تواند سکوی پرتابی برای شخص باشد اما به خودش بستگی دارد که ادامهٔ این کار را پی بگیرد یا نگیرد. من هم می توانم وقتی موسیقیی می نویسم، آن را به فردی سرشناس دهم که این از بسیاری جهت ها به نفع من هم خواهد بود، اما من به قول شما خلاف جهت آب کار می کنم.
* جالب اینکه شما برای بسیاری از خوانندگان سرشناس موسیقی ایرانی هم آهنگ ساخته اید؛ آوازخوانانی چون زنده یاد ایرج بسطامی، رضا رضایی پایور، علی جهاندار، ایرج رحمان پور و علیرضا افتخاری. از همکاری اخیرتان با آقای ایرج رحمانپور بگویید.
جناب ایرج رحمان پور از مفاخر موسیقی لرستان هستند، از ادیبان و شاعران برجستهٔ لرستان و افتخاری برای قوم لُر به شمار می روند ما کاری مشترک داریم به نام «وانو»، که به مناسبت هزارهٔ لرستان ساخته شد. این کار در واقع اعتراضی است به جنگ های بی پایه و اساس روزگار گذشته که به کشت و کشتار انجامیده بود.
* دربارهٔ آقایان جهاندار و رضایی پایور چه نظری داری؟
آقای جهاندار یکی از پیشکسوتان آواز ما هستند که آواز را بسیار خوب درک کرده اند و اجرا می کنند. دوره یی هم با آقای رضایی پایور همکاری داشتم؛ کاری را برای نکوداشت استاد پایور انجام دادیم [آلبوم نقش ماندگار] که کار بسیار زیبایی بود. ایشان هم از خوانندگان بسیار خوب هستند که آواز را خوب می شناسند و مناسب خوانی را بسیار خوب بلدند و ما کارهای خوب و موفقی با هم داشته ایم که شاید در آینده هم باز با هم کار کنیم به هر حال این ها همه از خوانندگان خوب این سرزمین هستند که باید قدر و منزلتشان را دانست.

** هنرمندی که به تبلیغ رو می آورد، ضعف هنری اش را به رخ می کشد
* شما با بسیاری از بزرگان آواز ایران کار کرده اید، اما به نظر می رسد که شما، برخلاف پسند قیل و قال بازارِ پرماجرای موسیقی، چندان به دنبال همکاری با برخی نورسیدگانِ موسیقی ایرانی نیستید. چرا؟
من به تبلیغات توجه ندارم، چون این ها همان طور که گفتم همان بیزینس (تجارت) در هنر است؛ و افرادی هم که این تبلیغات دور و برشان وجود دارد، خودشان قربانی سیاست هایی می شوند که در موسیقی رایج شده است. در واقع این افراد دولت مستعجل هستند؛ وقتی شیرهٔ وجودشان کشیده شد، به حاشیه رانده می شوند. هنرمندی که به تبلیغ رو می آورد، دارد ضعف هنری خود را به رخ جامعه می کشد و می خواهد ضعف خود را در هنر، با تبلیغ بپوشاند. اما هنرمندی که راستین و اصیل باشد و چنته اش از اندوخته های فرهنگی و هنری پُر باشد، اسیر این بازی های روزگار نمی شود و مسیر فرهنگ سازی خود را ادامه می دهد.
* این افراد چه کنند تا بتوانند بمانند؟
هنرمندان باید بیش تر اهل تفکر باشند و روی کارهای خود فکر کنند. هنرمند مانند چاه می ماند. به قول استاد علی اکبر شکارچی [نوازندهٔ چیره دست کمانچه] هنرمند مانند چاه است؛ نباید از این چاه هر روز آب کشید، باید آب در این چاه بماند تا گل و لایش ته نشین شود و زلال گردد. به باور خودم، هنرمند مانند چشمه است، باید زلال بماند، نباید فریب دلّالان هنر را بخورد.
* اما متأسفانه همهٔ هنرمندان این گونه نیستند.
به نظر من هنرمند در حوزهٔ هنر شخصی، خود باید تعیین کننده باشد و بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد. بداند کجا باید بخواند و کجا نباید بخواند؛ کجا ساز بزند و کجا ساز نزند. اصلاً در هنر باید رقابت به وجود بیاید و در رقابت بحث و گفتگو و دعوا وجود داشته باشد که این بحث ها طبیعی است و بودنش بسیار کمک می کند. اینکه ما فقط از یکدیگر تعریف کنیم، به نظر من نشانهٔ ضعف هنر ما خواهد بود.
منبع: ایرنا
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: