انتشار: ۲۱:۰۸ - ۲۶ آبان ۱۳۹۴
فیلم «نیاز» علیرضا داودنژاد پس از سال‌ها در خانه هنرمندان ایران به روی پرده رفت.
 به گزارش تابناک فرهنگی به نقل از ایسنا، در یکصد و سی و ششمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه - 25 آبان - در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «نیاز» ساخته علیرضا داوودنژاد به نمایش در آمد.

هم‌چنین پس از پایان نمایش فیلم، مستند «به یک یقه دوز ساده نیازمندیم» به کارگردانی محمد جعفری که مستندی از پشت صحنه «نیاز» است به روی پرده رفت.

در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور علیرضا داوودنژاد، مهرزاد دانش و کیوان کثیریان برگزار شد.

در ابتدای این نشست مهرزاد دانش «نیاز» را فیلمی توصیف کرد که هم‌چنان دیدنی است و ادامه داد: نگاه فیلم به بحث عدالت اجتماعی و طبقات اجتماعی، گویای شرافت نابی است که گویی با گذشت 24 سال از ساخت فیلم، در جامعه نیز از این مفاهیم فاصله گرفته‌ایم. البته آنچه فیلم را به اثری شاخص در سینمای ایران تبدیل کرده، نه فقط شرافت آن بلکه ساختار و نوع کار کارگردان بر روی فیلمنامه است؛ نوع کارگردانی، میزانسن‌ها، استفاده خوب از صدا، موتیف‌های تکرار شونده و.. «نیاز» را تبدیل به فیلمی جذاب کرده است. اگرچه داستان رقابت دو بچه یک داستان کلیشه‌ای است که می‌تواند به شکل‌های مختلفی ساخته شود، اما داوودنژاد با کارگردانی ویژه‌اش آن را از حالت کلیشه‌ای خارج کرده است.

این منتقد سینمایی افزود: «نیاز» به‌عنوان یک نقطه عطف در آثار داوودنژاد، به‌رغم سادگی به هیچ‌وجه ساده‌انگارانه نیست. واقعیت این است که انقلاب در هر جایی گسستی میان دوران قبل و بعد از خودش ایجاد می‌کند و در این میان فیلمسازانی که در دوران قبل از انقلاب فعالیت می‌کرده‌اند تا مدتی سردرگم خواهند بود. شاید عظمت داوودنژاد در سینمای قبل از انقلاب و روندی که او پس از انقلاب در فیلم‌هایش طی کرده بود و قضاوتی که نسبت به این فیلم‌ها وجود داشت، موجب می‌شد کسی انتظار نداشته باشد که فیلمی از او در جشنواره فیلم فجر این‌گونه بدرخشد. دلیل سر پا ماندن آن پس از گذشت سال‌ها نیز، عدم اتکای فیلم به مضمون است.

او ادامه داد: مضمون فیلم شریف است اما امتیاز کاملی برای فیلم به ارمغان نمی‌آورد؛ این ساختار درست فیلم است که به آن جلا می‌دهد و مهم‌تر از پیام فیلم، حسی است که به تماشاگر منتقل می‌شود. داوودنژاد با میزانسن‌ها، پس‌زمینه‌ها، موسیقی ساده فیلم، افکت‌های صوتی و.. به خوبی توانسته این حس را به بیننده انتقال دهد. علاوه بر المان‌های بصری، دیالوگ‌های درخشان فیلم نیز نقش مهمی در این میان بازی کرده است.

پس از آن کثیریان به روند فیلمسازی داوودنژاد پرداخت و گفت: به نظر می‌رسد «نیاز» نقطه آغاز روندی در فیلمسازی داوودنژاد است که در آن سینما به واقعیت نزدیک می‌شود. در «روغن مار» این نزدیک شدن تا آنجا پیش می‌رود که گویی دوربینی در کار نیست. «نیاز» در جشنواره دهم با وجود فیلم‌های خوبی مثل «نرگس»، «مسافران»، «ردپای گرگ» و.. به‌شکلی غیرمنتظره موفق به کسب جایزه برتر شد. شاید یکی از دلایل آن، بیان کردن بحث عدالت به شیوه‌ای بود که شکل شعاری پیدا نکند و تماشاگر را پس نزند.

در ادامه داوودنژاد نیز مطرح کرد: در آن دوره پس از شش سال دوری از سینما، دست به ساخت «نیاز» زدم. در این فاصله شش ساله که در شهرستان زندگی می‌کردم، خیلی بیشتر درگیر زندگی معمولی بودم و نجاری می‌کردم. متوجه شدم چقدر از زندگی دور افتاده‌ایم و موضعم نسبت به جنبه‌های مختلف زندگی تغییر کرد. احساس کردم زندگی از سینما محو شده و باید آن را به سینما برگردانیم و من هم سعی خودم را در این مسیر می‌کنم. بله، پس از بازگشت به سینما این روند را با «نیاز» شروع کردم.

در ادامه در خصوص انگیزه پذیرش این فیلمنامه از بنیاد فارابی پرسیده شد که داوودنژاد پاسخ داد: آنچه همواره برایم اهمیت داشته نه پیام فیلم، بلکه بیان و زبان سینما و نحوه به کارگیری آن بوده است. در واقع مضمون فیلم بهانه‌ای است تا تصوراتم از فرم، بیان و گرامر سینما را محک بزنم. «شاهرگ» را هم که در 20 سالگی ساختم، همین نگاه را داشتم و بیشتر به دنبال تجربه و یادگیری دکوپاژ، میزانسن و.. بودم. زمانی که به فارابی رفتم احتیاج به کار داشتم و به آنها گفتم هر فیلمی که مشکلی ندارد را بدهید و از میان فیلمنامه‌هایی که عبدالله اسفندیاری به من پیشنهاد کرد، این فیلمنامه را انتخاب کردم. دلیلش این بود که در فیلمنامه به مساله پارتی‌بازی اشاره شده بود که در آن زمان دغدغه روز بود و من هم به‌خاطر تجاربم، دلِ پری از این مساله داشتم. همان روز کار را نهایی کردم و فیلمنامه را هم به قیمت 300 هزار تومان از فارابی خریدم.

وی افزود: وجود زندگی در این فیلمنامه در انتخابم موثر بود؛ همان‌طور که در «نازنین» دغدغه زندگی و آدم‌ها و فضاهای معمولی را داشتم، در «نیاز» هم قصد به تصویر کشیدن گریزپاییِ واقعیت را داشتم. تمام تلاشم را کردم که حضور کارگردان در فیلم احساس نشود و به همین دلیل به بداهه رو آوردم. برخی از صحنه‌های فیلم متن نداشت و صرفا با تمرین به آنها رسیدیم. به هر حال تنوع نامحدود زندگی در گفتار و ارتباط آدم‌ها را نمی‌توان در قاب سینما جای داد، اما سعی کردم تا حد ممکن به زندگی واقعی نزدیک شوم. در همین راستا تصمیم گرفتم از نابازیگران در فیلم بهره بگیرم. محمدرضا مویینی نیز برای تدوین فیلم حوصله و دقت فراوانی به خرج داد و این موضوع نقش مهمی در روان بودن فیلم بازی کرد.

داوودنژاد در ادامه در پاسخ به سوال یکی از تماشاگران در مورد دغدغه این روزهایش گفت: زندگی‌ای که در بطن آن حضور داریم و تجربه‌اش می‌کنیم، چیزی دارد که نمی‌توان آنرا قاب کرد. تلاش می‌کنم حقیقت گریزپای لحظات را قاب کنم و به آن نزدیک شوم. همواره پس از تماشای آنچه ضبط کرده‌ام، به چیزهایی پی می‌برم که در لحظه فیلمبرداری متوجه‌اش نشده‌ام. واقعیت این است که زندگی تفاوت زیادی با فیلم دارد. گویی فیلم سایه‌ای روی زندگی می‌اندازد و تبدیل به حائلی میان ما و زندگی می‌شود که اجازه نمی‌دهد زندگی را همان‌گونه که است، ببینیم. گاهی به سینما تردید می‌کنم که با زندگی ما چه می‌کند؟

وی اضافه کرد: این قضیه در ایران شکلی مضاعف پیدا می‌کند؛ چرا که از لحظه انتخاب موضوع تا نوشتن فیلمنامه، مدام باید به چیزهایی که نمی‌شود گفت نیز فکر کرد. گویی دقیق شدن در زندگی و زیاد فکر کردن به آن، تبدیل به امری خطرناک و مزاحم می‌شود و آدم را وارد منطقه ممنوعه‌ای می‌کند که نمی‌شود راجع به آن فیلم ساخت. هرچه بیشتر از زندگی الهام بگیریم، بیشتر سنگ جلوی پای خود انداخته‌ایم. طبیعتا به این موضوع هم فکر می‌کنم که این فیلم‌هایِ فاقدِ روح زندگی و بی‌طراوت، بر تماشاچی و تصورش از زندگی نیز تاثیر می‌گذارد. این فیلم‌ها تبدیل به مرجعِ دیدن، شنیدن، فهمیدن و ارزیابی در زندگی تماشاگران می‌شود. در واقع سینما روی تصورات ما از زندگی سایه انداخته و واسطه شناخت ما از زندگی شده است، تا آنجا که بی‌واسطه‌ی سینما زندگی را نمی‌فهمیم. وجود فیلترها بر سر راه فیلمسازی هم این مساله را تشدید کرده و شاید سینما دارد تاثیری سوء از خود به‌جای می‌گذارد. سینما مردم را از زندگی دور کرده است و شاید باید برگشت و زندگی را به سینما بازگرداند.

این کارگردان سینمای ایران هم‌چنین در پاسخ به سوالی در خصوص عدم وجود سینماگر مولف در سینمای امروز ایران گفت: سینما از بدو پیدایش، دو سفارش‌دهنده نیرومند داشته که می‌توان آن‌را سیاسی و تجاری نامید. تحت‌تاثیر همین سفارشات نیز همواره نوعی گرایش به کلیشه داشته است که در واقع به‌نوعی منجر به تکنیسین شدن برخی فیلمسازان می‌شود. البته در سال‌های اخیر به دلیل دسترسی آسان‌تر افراد به ابزار فیلمسازی، سفارشات نمی‌تواند هم‌چون سابق عمل کند. اما در تاریخ سینما همواره کسانی را داشته‌ایم که عاشق سینما بوده‌اند و سینما را برای به تصویر کشیدن عوالم خود به‌کار گرفته‌اند. سینما برای امثال بیضایی و نادری هم‌چون مرضی است که نمی‌توانند از آن رها شوند. این عشق یا تعهد یا گرایش نیرومند و مقاومت‌ناپذیر به سینما، شخصیت فیلمساز را مسخ کرده و باعث می‌شود حتی در حال راه رفتن نیز مدام قاب ببندد. گویی باید مدام به خود تذکر بدهی که فیلم نمی‌بینی، بلکه مشغول زندگی کردن هستی.

داوودنژاد در پایان صحبت‌هایش گفت: نمی‌دانم چرا برخی فیلمسازان این‌گونه می‌شوند و برخی دیگر نه. برای تالیف‌گریزی در سینمای امروز ایران هم پاسخ روشنی ندارم. اما گمان می‌کنم گرایش‌های نیرومند مالی و تبلیغاتی محیط‌هایی را تقویت می‌کنند که در آن، گرایش به بازتولید کلیشه‌ها نیز تقویت می‌شود. طبیعتا در چنین محیطی، گرایش به تالیف خطرناک می‌شود. چرا که رو آوردن به سینمای تالیفی، در واقع انکار و طرد گرایش‌های مالی و تبلیغاتی است. بنابراین زندگی برای چنین فیلمسازانی سخت می‌شود، همان‌گونه که برای کسی مثل سهراب شهیدثالث نیز سخت بود.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: