انتشار: ۱۶:۲۹ - ۰۵ آبان ۱۳۹۴
سیروس الوند در برنامه نمایش فیلم «یکبار برای همیشه» درباره شرایط امروز سینمای ایران و مشکلات فیلمسازی سخن گفت.
به گزارش تابناک فرهنگی به نقل از  ایسکانیوز، در یکصد و سی و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه ۴ آبان در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «یکبار برای همیشه» ساخته سیروس الوند روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور سیروس الوند، جواد طوسی و کیوان کثیریان برگزار شد.

سیروس الوند در ابتدای این نشست گفت: «یکبار برای همیشه» سرنوشت غریب و غم‌انگیزی دارد. اولین طرح سینمایی که در سال ۱۳۵۰ قصد ساخت آن را داشتم، همان چیزی بود که به ساخت این فیلم منجر شد. سعی کردم در این فیلم نیز نشانه‌هایی از آن طرح اولیه را به ‌کار ببندم. در آن زمان همه، ساخت چنین فیلمی را دیوانگی می‌دانستند و می‌گفتند برای موفقیت باید فیلم جاهلی ساخت. از میان فیلم‌هایم شاید این فیلم تنها موقعیتی بود که توانستم آزادانه فیلم دلخواهم را بسازم. البته در ابتدا به آن ۱۷ اصلاحیه وارد کردند، ولی بعدها در گفتگو با فخرالدین انوار مسائل را حل کردیم. در آن زمان هنوز مجلس در مورد سقط جنین تصمیمی نگرفته بود و شعارها هم برخلاف حالا، «فرزند کمتر زندگی بهتر» بود. ضمن اینکه با به نمایش در آمدن تب مهاجرت ایرانی‌ها به ژاپن هم چندان موافق نبودند. پشت پروانه ساخت فیلم نوشتند «مشروط به آن که هیچ حرف و تصویری از کورتاژ در فیلم وجود نداشته باشد». این موضوع کار را بسیار سخت می‌کرد اما به آنها گفتم تنها راه این است که به من اطمینان کنید.

وی ادامه داد: به هر حال در نهایت حتی یک فریم هم از فیلم حذف نشد و در جشنواره فجر هم موفق به دریافت جایزه شد اما متاسفانه امکان نمایش فیلم در خارج از کشور فراهم نشد و فرصت ارزیابی تماشاگران و منتقدان خارج از ایران را از دست دادیم. فیلم «آبادانی‌ها» کیانوش عیاری نیز سرنوشت مشابهی پیدا کرد. جشنواره فجر آن سال بسیار پُربار بود و شهید آوینی نیز به ‌عنوان رییس هیات داوران، این فیلم را دوست داشت و نقدی نیز در مورد آن نوشت. اولین‌ بار اتفاقی با شهید آوینی مواجه شدم که گفت با دیدن فیلم شما خستگی از تن ما بیرون رفت. او یک انقلابی مسلمان و متعهد و آگاه بود که هیچ تظاهری در رفتارش دیده نمی ‌شد. سینما را به خوبی می‌شناخت و فیلم مورد علاقه‌اش نیز «سرگیجه» هیچکاک بود.

در ادامه کیوان کثیریان به بیان ویژگی‌های فیلم پرداخت و گفت: این فیلم خاصیتی دارد که با گذر زمان تمام نمی‌شود؛ شاخصه‌های درام مثل انگیزه آدم‌ها برای مهاجرت به ژاپن یا شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» را، از زمانه خودش وام گرفته و همه از دل جامعه بیرون می‌آید. این جامعه‌ متناقض، در تار و پود درام تنیده شده است و از دیالوگ‌های شعاری در فیلم خبری نیست.

طوسی در ادامه صحبت‌های کثیریان گفت: در شرایط نابسامان فعلی سینمای ایران، ارزیابی دوباره یکی از بهترین فیلم‌های الوند، بستر مناسبی برای مقایسه‌ای تطبیقی و تاریخی فراهم می‌آورد. در این سال‌ها بر اساس سلایق جناحی، یک دوره را کاملا نفی می‌کنند و بر کارنامه سینمایی و شیوه مدیریتی آن خط بطلان می‌کشند. اگر از این زاویه به سینمای الوند بنگریم و مسیر طی شده توسط او و شرایط فعلی‌اش را در نظر بگیریم، نگاه و ارزیابی واقع ‌بینانه‌تری نیز نسبت به آن دوره پیدا می‌کنیم. الوند به تعریف هویت‌مند بخش خصوصی اعتقاد دارد و تلاش می‌کند اکثر فیلم‌هایش را با این شکل بودجه ‌بندی و سرمایه‌گذاری، عملیاتی کند. کارنامه سینمای او پیش از انقلاب نیز این موضوع را اثبات می‌کند. برای او، مخاطب و بازگشت سرمایه به ‌طور هم ‌زمان اهمیت دارد و این‌ طور نیست که علایق شخصی خود را به قیمت از دست رفتن سرمایه‌ سرمایه‌گذار بر فیلم حاکم کند. از سوی دیگر مخاطب را به سمت یک نگاه سخیف نیز سوق نمی‌دهد و نمونه اعلای چنین رویکردی را در «یکبار برای همیشه» شاهد هستیم.

وی ادامه داد: الوند به خوبی دوگانگی و تضادها و عدم ثبات فردی محمود را به تصویر کشیده و به ریشخند می‌گیرد. این عناصر، به فیلم هویتی درست و قابل دفاع می‌دهد و این امکان را فراهم می‌کند که در دوره‌های مختلف تاریخی، فیلمی قابل ‌بحث باقی بماند. او در ساخت این فیلم، اسیر شعارزدگی نشده و شخصیت «زهرا» نیز حس اقلیمی خود را با واژگانی ملی بیان می‌کند که بخشی از واقعیت عینی آن زمان محسوب می‌شود. «زهرا» انسانی منفعل نیست، بلکه در حد توان خود می‌کوشد همسرش را به سمت ریشه‌هایی سوق دهد که خود به آنها پایبند است. بنابراین «یکبار برای همیشه» ملودرامی اجتماعی است که از نشانه‌های یک سینمای ملی برخوردار است. لوکیشن در «یکبار برای همیشه» مفهوم دارد و از اهمیت بالایی برخوردار است. در واقع الوند جزئیات لوکیشن را به نشانه‌شناسی بصری تبدیل کرده و همین کار، امضای سیروس الوند را پای این اثر گذاشته است.

در ادامه الوند به داستان فیلم پرداخت و گفت: سوالی که در فیلم مطرح می‌شود این است که یک موجود، از چه زمانی به رسمیت شناخته می‌شود؟ از لحظه تولد یا گرفتن شناسنامه؟ به نظر من، این اتفاق از لحظه شکل گرفتن نطفه می‌افتد و فیلم قصد دارد بگوید ما با یک موجود زنده سر و کار داریم، موجودی که شخصیت پیدا می‌کند و وقتی می‌خواهند نابودش کنند، مقاومت می‌کند. موجود زنده‌ای که می‌تواند هجر را به وصل تبدیل کند را نمی‌توان به ‌راحتی نابود کرد. «محمود» در تمام لحظات فیلم با حس و عاطفه‌ای مبارزه می‌کند که از نظر مادی به نفعش نیست. نوشتن سناریوی فیلم نیز کار دشواری بود، چرا که تنش و حادثه‌ای در فیلم نداریم که از طریق آن تماشاگر را پای فیلم نگه داریم. در چنین فیلمی، این طراحی شخصیت است که اهمیت پیدا می‌کند. دو شخصیت پُربار یعنی شکیبایی و معتمدآریا با بازی درخشان خود در واقع عصای دست این فیلم بودند. به همراه این دو نفر، یک ماه از صبح تا شب تمرین کردیم و فیلم گرفتیم. تمرین‌هایی که از آنها شش ساعت فیلم داریم و بعدها در دانشگاه برای تدریس مورد استفاده قرار گرفت. در حالی‌ که امروزه، با چنین تمرین‌هایی مثل جوک برخورد می‌کنند. به هر حال در این فیلم کوشیدم با پرهیز از شعارزدگی و بدون اینکه دوربین بخواهد خودش را به رخ بکشد، سندی از تهران اوایل دهه ۷۰ برجای بگذارم.

پس از آن طوسی به بررسی روند فیلمسازی الوند پرداخت و گفت: لازم است نگاهی آسیب‌شناسانه به روند فیلمسازی الوند داشته باشیم و برای اینکار، معیارها را هم از کارنامه خود الوند در نظر بگیریم. او برخاسته از خانواده‌ای فرهنگی است، فعالیت مطبوعاتی داشته، سینمای موج نو ایران را در کنار فیلمسازان برجسته تجربه کرده و فیلمنامه هم نوشته است. همه‌ این ها، متریال خوبی برای راه یافتن به سینمایی به شمار می‌روند که به ‌راحتی به جوانان فضا نمی‌دهد. به ‌رغم نگاه عاشقانه الوند به سینما و فیلم‌های پرفروشی که در اوایل کار داشته، در ادامه شاهد اوج و فرودهایی در عملکرد او هستیم، جولان ‌دهی او در سینما با فیلم‌هایی مانند «یکبار برای همیشه»، استمرار نداشته است. در اینجا می‌توان پرسید که چرا فیلمی مانند «ساغر» که می‌کوشد نگاهی متفاوت داشته باشد، شکست می‌خورد؟ چرا در مسیر متاخر سینمای الوند، از فیلم‌های مورد علاقه‌اش خبری نیست؟ یک دلیل آن می‌تواند به شرایط سینمای ایران و از رده خارج شدن بخش خصوصی آن مربوط باشد. کسانی به ‌زور سینمای ایران را مصادره به مطلوب می‌کنند و کسانی مثل الوند که قواعد این بازی را بلد نیستند و آن را توهین به خود و سینما می‌دانند، از زمانه عقب می‌مانند. از این نظر باید گفت در شرایطی بی‌رحم به سر می‌بریم. «یکبار برای همیشه» با تمام شاخصه‌های سینمایی‌اش، الگوی خوبی برای مقایسه دوران پر رونق سینمای الوند با دورانی است که با توانایی‌های او هم‌خوانی ندارد. چرا سیروس الوند که به این رسانه و مخاطبانش تسلط دارد، تقریبا در موقعیت انفعال به سر می‌برد؟

الوند در پاسخ به سخنان طوسی گفت: در یکسو استعداد، شور و توانایی فیلمساز قرار دارد و در سوی دیگر با شرایط حاکم بر فیلمساز مواجه هستیم، شرایطی که دائم در حال تغییر است و اصلا قابل توصیف نیست. برای ساختن فیلم، یک راه رفتن به سراغ بخش خصوصی است که در حال حاضر تقریبا تعطیل است. تمام فیلم‌های من تقریبا به همین شکل ساخته شده و از نظر تامین سرمایه برای فیلمسازی، به کیمیایی شبیه هستم. البته بنیاد فارابی به هر کسی که پروانه ساخت داشته باشد حداقل ۱۰۰ میلیون کمک می‌کند ولی به جز این کمک عمومی، هیچ‌گاه از امتیازات دولتی برخوردار نبوده‌ام. راه دیگر، ساختن فیلم با حمایت نهادها و دولت است که در این عرصه شاهد پرداخت‌هایی کلان به برخی افراد هستیم. راه سوم نیز تامین سرمایه از خارج از کشور است که گاهی اوقات جنبه سفارشی هم پیدا می‌کند. راه سوم که برای امثال من قابل استفاده نیست، از امکانات دولتی نیز هیچ‌گاه بهره نگرفته‌ام. اما مگر می‌شود ۶ سال هیچ داستانی برای ساختن نداشته باشم؟ تا صبح هم می‌توانم برای شما قصه بگویم، اما پولی برای ساخت فیلم ندارم.

وی بیان کرد: من انقلاب و مملکتم را دوست داشتم که ماندم و فیلم ساختم. من و امثال من که کم نیستیم، دیده نمی‌شویم. بنیاد فارابی سر پا مانده تا صرفا ۵-۶ نفر در این سینما فیلم بسازند، وگرنه دوران خرید نگاتیو از فارابی به پایان رسیده است. اگر فارابی را تعطیل کنند، این افراد بودجه‌ای ندارند که فیلم بسازند. این در حالی‌ است که ما در سینمای ایران حدود ۴۰۰ کارگردان داریم. عده‌ای گمان می‌کنند با پخش فیلم خارجی یا پخش فوتبال در سالن سینما می‌توانند پای مردم را به سینما باز کنند. در این شرایط تنها نقطه امید، باز هم روزنامه‌نگاران و منتقدین سینما هستند.

الوند در پایان در پاسخ به سوال دیگری در خصوص ساخت قسمت دوم این فیلم گفت: حال و هوای زمانه عوض شده است و اصولا باید پرسید سینمای ایران کجا می‌رود؟ حق را به طوسی می‌دهم که می‌گوید چرا ساخت چنین فیلم‌هایی استمرار پیدا نکرد؟ اما متهم ردیف اول این وضعیت فیلمساز نیست، بلکه شرایط جامعه است. مگر می‌شود کیمیایی فیلمسازی را از یاد برده باشد؟ چطور می‌شود که مجید مدرسی پس از ساخت «بانو» و «دندان مار» و «پرده آخر»، سراغ «کلاه ‌قرمزی» می‌رود؟ البته کسی که زیاد فیلم بسازد احتمالا فیلم‌های بد و متوسطش هم زیاد می‌شود. حتی نمی‌دانیم اگر کسانی مثل بیضایی و تقوایی زیاد فیلم می‌ساختند کارشان به کجا می‌کشید، کما اینکه فیلم آخر بیضایی در حد و اندازه‌های او نبود. اما به هر صورت، شرایط برای ساخت چنین فیلم‌هایی مهیا نیست.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: