انتشار: ۱۷:۰۳ - ۲۴ مهر ۱۳۹۴
برای هفتاد و ششمین سالمرگ فرخی یزدی

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام...!

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام
تا بسـوزد دلت از بهر دل سوختـــه‌ام

با نگاهی  اجمالی به تاریخ ادبیات هر ملّتی و با بررسی روابط بین شاعران و نویسندگان با حکومتها می توان به دو موضع عمده در جبهه گیری شاعران و نویسندگان با حکومتها رسید:

1) آنها که با حکومتها پیوند خورده زبان به نعت و منقبت ایشان گشوده مدح و ثنا گویی کردند و صله ستاندند.

2)  آنها که بر حکومتها بودند و زبان به لعن و ذم و تقبیح ایشان گشوده با نشان دادن ضعف ها و زشتی ها بر موضع حق خود پایمردی کرده و به تبعید و زندان و شکنجه و قتل تاوانش را پرداخت کرده اند.

در این میان البته می توان به چند گروه دیگر نیز اشاره کرد؛ گروهی از شاعران که شعر را در بیان عشق و وصف معشوق و حالات و آناتش بکار بسته و یا از فراق و هجرش ناله و فغان سر داده و خود را از هرگونه موضع گیری سیاسی رها کرده اند.
یا شاعرانی که هنرمندانه و به دور از رک گویی در بستر کلمات شاعرانه و ارسال مثل ها و ایهام ها و استعاره ها و بکار بستن صنایع ادبی موضع سیاسی خود را بیان نموده تا علاوه بر بازنمایی نقص ها و زشتی ها در امن و سلامت حرف خود را نیز زده باشند.

اما فرخی یزدی نه رندانه، بلکه جسورانه از آن گروه دوم بود؛ کسی که بارها روزنامه اش توقیف شد، بارها به زندانش انداختند و لبش را دوختند و در آخر پس از مسموم کردنش در زندان قصر و با تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی به سال 1318 او را به قتل رساندند، (هرچند در گواهی رئیس زندان مرگ فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت دانسته شده!) در آخر هم  پیکرش را به طور ناشناس دفن کردند (که احتمالاً در گورستان مسگرآباد است)

سوگـواران را مجـال بازدیــد و دیـــد نیست
ازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
عیــد نوروزی که از بیداد ضحــاکی عــزاست
هرکه شادی می‌کند از دوده جمشید نیست
بی گناهی گر به زندان مُرد با حــــال تباه
 ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
وای بــــر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
 زندان قصر-۱۳۱۸


نگاهی اجمالی به زندگی فرخی یزدی:

میرزا محمد متخلص به فرخی فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی در سال 1267 - 1306 هجری - در یزد دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران کودکی به آموختن فارسی و مقدمات عربی پرداخت دوره تحصیل او در مدرسه تا حدود سن شانزده سالگی ادامه یافت. سپس به کارگری در نانوایی و پارچه بافی مشغول شد .در آغازین روز های مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران فرخی از دموکراتهای جدی و در شمار آزادی خواهان شهر یزد قرار گرفت:

قسم به عزت و قدرت و مقام ازادی
که روح بخش جهان است نام آزادی
هـزار بار بود بـه ز صبــح استبـداد
برای دسته پا بسته ، شام ازادی
به پیش اهل جهان محترم بود آن کس
که داشت از دل و جــان احتـرام آزادی

در نوروز 1288 مسمطی ساخت خطاب به حاکم یزد در مجمع ازادی خواهان یزد خواند و موجب خشم حاکم شد تا جایی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان بیافکنند ولی وی به کمک چند تن از دوستان از زندان گریخت.

در اواخر سال 1388 به تهران رفت و اشعار و مقالات موثری درباره آزادی ایران در جراید آن شهر انتشار داد که مورد توجه ملی گرایان و آزادی خواهان قرار گرفت.

در اوایل دوره جنگ جهانی اول به بین النهرین مهاجرت کرد و مورد تعقیب انگلیسی ها واقع شد از این رو از بغداد به کربلا و از آنجا به موصل رفت و سرانجام پای برهنه از بیراهه ها به ایران بازگشت.
در دوره نخست وزیری وثوق الدوله با حکومت وی و قرار داد 1919 به مخالفت پرداخت و مدتها در شهربانی تهران زندانی شد.

در اواخر سال 1300 روزنامه طوفان را منتشر کرد . این روزنامه با کلیشه سرخبه طرفداری از توده رنجبر و کارگران انتشار میافت به همین جهت فرخی در اکثر کابینه های ان زمان در حبس و تبعید به سر میبرد . روزنامه طوفان بیش از پانزده بار توقیف شد . تا آنکه در سال 1307 نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی شد و همراه با نماینده رشت (محمودرضا طلوع) در جناح اقلیت قرار گرفت و با مخالفت‌های شدید بدخواهان روبرو شد. او به ناچار ایران را ترک گفت و طوفان برای همیشه تعطیل شد.

فرخی یک بار از طرف دولت اتحاد جماهیر شوروی برای جشن دهمین سال انقلاب کبیر روسیه دعوت شدو مدت یازده روز در آن کشور اقامت گزید
پس از پایان دوره هفتم مجلس مخفیانه از ایران می گریزد و از روسیه به برلین میرود در آنجا مقالات تندی در روزنامه پیکار علیه حکومت استبداد ایران مینویسد چندی بعد سفیر ایران در برلین جلسه محاکمه ای از طرف شاه ایران علیه روزنامه پیکار و نویسندگان آن تشکیل داد و در آن فرخی با مدرک و بیانات خود منجر به محکومیت شاه ایران و سفیر او میشود . در همین هنگام فرخی روزنامه نهضت را برای انتشار عقاید خود به وجود میاورد که پس از نشر چند شماره آن عوامل دولت ایران سبب میشوند که فرخی از آلمان خارج گردد . در آن گیرو داد تیمور تاش وزیر دربار ایران به اروپا رفت و از فرخی خواست که به ایران بازگردد و بدون دغدغه در ایران زندگی کند فرخی نیز در سالهای 1311 تا 1312 به ایران باز می گردد . اما تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت و بعد یک سال به عمارت کلاه فرنگی نقل مکان کرد و شدیدا تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت

پس از مدتی در سال 1316 به اتهام بدهی سه هزار ریالی به آقای رضای کاغذ فروش به زندان افتاد در آنجا نیز به سبب اشعار تند خود به زندان قصر منتقل شد
در شب چهاردهم فروردین 1316 فرخی در زندان قصر با خوردن مقدار زیادی تریاک قصد خود کشی داشت و ابیاتی بر دیوار زندان نوشت:
هیچ دانی از چه خود را خوب تزیین می کنم/بهر میدان قیامت رخش را زین می کنم
می روم امشب به استقبال مرگ و مرد وار/تا سحر با زندگانی جنگ خونین میکنم
نامه ی حقگوی طوفان را به آزادی مدام/منتشر بی زحمت توقیف و توهین می کنم
می روم در مجلس روحانیون آخرت/واندر آنجا بی کتک طرح قوانین می کنم
ولی پاسی از شب نگذشته بود که ماموران زندان متوجه موضوع شده و فرخی جان سالم به در میبرد
سرانجام در پی گزارشات جاسوسان به رئیس زندان مبنی بر اینکه فرخی اشعار سیاسی می سازد و بین زندانیان منتشر میکند او را از زندان قصر به زندان موقت تهران و در سلول انفرادی انتقال می دهند . تا اینکه او را در شب25 مهر 1318 به بیمارستان زندان برده و با تزریق آمپول هوا  توسط دکتر احمدی به زندگی سراسر رنج و مبارزه اش، خاتمه میدهند.
فرخی شخصیتی چند بعدی داشت و در عمر نسبتاً کوتاه خود آثار مهمی را از خود به جای گذاشت. در عرصه روزنامه نگاری نویسنده ای  پرشور و مردمی بود که با مقالات اجتماعی و سیاسی خود طوفانی به پا  می کرد. او نشریات متعددی را منتشر ساخت که همگی از اقبال عموم برخوردار بودند: طوفان، ستاره شرق، پیکار،  قیام و ...

معمولاً در هر شماره در پیشانی روزنامه یک رباعی از خود فرخی با موضوعات روز به چاپ می رسید. به قدری به کار روزنامه نگاری علاقه‌مند بود که زمانی که از توزیع نشریه اش جلوگیری به عمل آوردند خودش در خیابان ها روزنامه اش را پخش می کرد.

در شاعری، فرخی شاعری خوش سخن و صادق بود. اشعار او لطیف و دارای نکات ادبی است. با این که از شعر برای بیان عقاید خود استفاده می‌کرد، اما شعر او خالی از لطیفه های ادبی و هنرنمایی های زبانی نیست، مهم ترین هنر او در شاعری بیان مسائل اجتماعی ضمن ابیات عاشقانه است. دفتر شعر فرخی دیوار زندان و مهم ترین موضوع شعر او آزادی بود.

مهم ترین آثار او عبارتند از: دیوان اشعار، یادداشت های سفر شوروی، فتح نامه و نشریات متعددی که در طول سال ها منتشر ساخت.
فرخی یزدی از جمله شاعران آزادی خواه و وطن پرستی بود که با افشاگری ها و حقگویی هایش مورد غضب حکومت رضاخانی قرار گرفت و مرگ شهادت گونه اش نامش را در تاریخ ادبیات فارسی برای همیشه جاودان کرد.

چه زیبا گفته‌اند : سیاستمداران مهمانان تاریخ می‌باشند، اما آزادی‌خواهان همیشه زنده و جاویدان خواهند بود.


هادی اسماعیل نژاد
سردبیر

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
  • مهناز
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۱۵:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
0
0
تحلیل جالبی بود از جهت گیری شاعران بیخود نیست که قرآن میگه در شأن پیامبر من نیست که شاعر باشد...