انتشار: ۱۰:۴۴ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۴
الگویی پذیرفته شده در ادبیات رسمی و غیررسمی

شعرواره، الگوی پذیرفته شده در ادبیات قرن

قالب های شعری، درست مانند محتوای شعر، با نیاز مخاطبان، نسبتی مستقیم داشته است. فردوسی زمانی داستان های بلند را به نظم در می آورد که مردم ایران از دربار تا مکتب و کوی و بازار، به احیای فرهنگ ایرانی و گریز از حکومت بیگانگان گرایشی چشمگیر داشتند. آنان مشتاق شنیدن حکایت های حماسی ایران زمین بودند و چه قالبی بهتر از مثنوی آهنگین شاهنامه؟ همین پسندِ عمومی در آن دوران سبب شد که فردوسی حتی داستان های عاشقانه ای مانند بیژن و منیژه، گشتاسپ و کتایون، زال و رودابه و سیاوش و سودابه را هم در همان قالب شاهنامه ای و با شعرهایی بسیار بلند بسراید.
چند قرن بعد، مولوی شاگردانش را با شعر و موسیقی آموزش می داد. بخش عمده ای از سروده های مولانا، در واقع همان چیزهایی است که در کلاس درس می گفت و مریدان می نوشتند. بنابراین، او بیش از آنکه پایبند به آرایه های ادبی باشد، به معنا بها می داد و در عین حال، بسیاری از اشعارش برعکس شاهنامه فردوسی، «بلند» نبود؛ زیرا باید کلاسِ درس در مدتی معین، به نتیجه ای دلخواه می رسید.
حافظ بر آن بود تا چند مفهوم ساده عرفانی و عاشقانه را به دلنشین ترین نحو ممکن، به مخاطبان عرضه کند و غزل را بهترین قالب برای این منظور یافت. غزل های سعدی، پیش از حافظ، نشان داده بود که مخاطبان ایرانی در آن سال ها، گرایشی به غزل داشته اند و در واقع، حافظ قالبی را عرضه می کرد که می دانست پذیرش دارد.
در دوران قاجار که تقریبا همه چیز راکد و ناپویا بود، شعر فارسی نیز دوران تکرارهای خسته کننده و کلیشه های کهنه را تجربه می کرد؛ تا آنکه ابتدا انقلاب مشروطه به ادبیات تلنگری زد و سپس نسل طلایی شعر معاصر ایران (سهراب سپهری، فریدون مشیری، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و...) که همگی تقریبا هم سن و سال بودند، در فضای آموزش نوین و نوسازی در ایران، با الگوبرداری از نیما یوشیج، قالب ها و نیز مفاهیم کهن را به کنار زدند و به شعر نو روی آوردند.

** قالب قرن 21
احتمالا هنوز هم «غزل» محبوب ترین شعر فارسی است و این را می شود با گردشی ساده در آثار شاعران جوانِ ایران دریافت.
اما اشکال کار اینجاست که آنچه محبوب تر است، الزاما بیشترین کاربرد را ندارد. به بیان دیگر، شما در زندگی واقعی، تنها زمانی می توانید برای مخاطبان، شعرهایی با قالب های سنتی یا نیمایی بخوانید که یا «شب شعر» باشد و یا «شب چله» (یلدا). چندی پیش در یک مناظره تلویزیونی درباره وضعیت پزشکان عمومی در ایران، نماینده نظام پزشکی خواست سخنانش را با یک شعر در وصف پزشکان آغاز کند؛ اما مجری برنامه نه تنها به وی تذکر داد که شعرتان کوتاه باشد، بلکه در میان همان چهار - پنج بیت هم چند بار با پراندن عبارت هایی مانند «بسیار خوب»، اشاره کرد که بهتر است از خواندن این شعر صرف نظر کنید! بنابراین، جامعه ایران، فعلا در آغاز قرن بیست و یکم، بیرون از محفل شعرخوانی، تمایلی به شنیدن شعرهای بلند ندارد که این یک دگرگونی در ذائقه و سبک زندگی ایرانیان به شمار می رود.
در کشوری مانند تاجیکستان که هنوز گرایش های سنتی در جامعه پابرجاست، خواندن شعرهای کلاسیک در آیین های رسمی و غیررسمی، کاملا عادی است. اما در ایران، شاید به دلیل حرکت به سوی زندگی ماشینی و صنعتی، انسان هایی که کاملا غرق در ماشین و روزمرگی های اداری و دیوانسالاری هستند، شعر را نیز در قالبی از کلیشه های روزمره می یابند؛ یعنی بر این باورند که همانگونه که وقت کار، وقت همایش، وقت سخنرانی و وقت نهار داریم، شعرخوانی هم باید در وقت خود انجام شود.
با این حال، در همین جامعه ماشینی، از «شعرواره»های کوتاه در جای مناسب، به عنوان سخن نغز، استقبال می شود. شما در هنگام سخنرانی یا وسط جلسه ای رسمی، با خواندن یک بیت یا یک شعرواره کوتاه که مناسبتی هم با موضوع داشته باشد، می توانید به بیان خود، شیوایی و زیبایی دوچندان ببخشید.
اما شعرواره دقیقا چیست؟
آنچه ما با نام شعرواره از آن یاد کرده ایم، سخنی نغز و بسیار کوتاه است که می تواند یک یا همه این آرایه ها را داشته باشد: وزن، قافیه، آرایه های معنایی، استعاره های پیچیده و معماگونه.
همچنین، شعرواره از نظر محتوایی، می تواند جایی روی یک پیوستار باشد که یک سر آن، کاملا ادبی و سر دیگرش کاملا شوخی است. محتوای شعرواره، هرچه ادبی تر باشد قابلیت ارایه در سخنرانی ها و جلسه های جدی تر را دارد و هرچه شوخی تر باشد، قابلیت بیشتری برای پیامک کردن یا ارسال روی شبکه های اجتماعی پیدا می کند.
بدین ترتیب، تمام قالب هایی که زیرعنوان هایی نظیر «شعرک»، «سه گانی»، «فرانو» و... مطرح هستند، می توانند شعرواره نیز باشند.
باید پذیرفت که شعرواره، به دلیل کوتاه بودنش، بسیاری از عناصر اثرگذارِ وزنی و معنایی که شعر بلند در اختیار دارد را از کف می دهد. بنابراین، شعرواره برای اینکه اثرگذار بماند، خواه ناخواه باید به سوی «ایجاز» و «معماسازی» پیش برود. اکنون با نمونه هایی از شعرواره و حضور ایجاز و معماسازی در آن آشنا می شویم.

** نمونه هایی از شعرواره
الف - ادبی
تصویرِ آهوانه ی چشم چرانِ کیست؟
دنبالِ سبزه زارِ دلِ ناچریده ام
(شهنازه نظیروا)
شهنازه نظیروا، شاعر تاجیک، در بیت بالا، تصویر کسی که در ذهن دارد را به آهو، و آهو را به دلیل چشمانی که دارد، به چشم چران تشبیه کرده است. سپس به زیبایی هرچه تمام تر، میان «چرش» در چشم چران و چریدن آهو «ایهام» ایجاد کرده و در نهایت، دلی که تاکنون عاشق نشده است را به دلِ ناچریده (= دلی که تاکنون هیچ آهویی در آن نچریده) تشبیه کرده است.
طبعا اگر قرار باشد هر بیت از یک شعر بلند، این همه آرایه های معناییِ پیچیده داشته باشد، خواندن آن شعر، برای مخاطبان ملال انگیز و زمان بَر خواهد بود. اما ایجاد نوعی معما در یک بیتِ کوتاه، به عنوان شعرواره، می تواند مخاطب را بسیار جذب کند.
مثالی دیگر:
مرگ
در
آغوشت -
جان می دهد!
(مهسا مجدر)
مهسا مجدر (لنگرودی) در همین یک جمله، هم استعاره دارد و هم «انسان انگاری» (جان بخشی) و در واقع، معمایی زیبا و دلنشین را طرح می کند.
و مثالی دیگر:
از اسب فتاد، اصل خود را گم کرد
یاغی شد و...تا نیمه سری در خم کرد
زد زیر تمام آنچه آموخته بود
ناخواسته رو به باورِ مردم کرد
(امیر اسدیان)
رباعی بالا، با دوبیتی های معلمولی این فرق را دارد که هم معماگونه است و هم معلوم نیست راجع به چه کسی گفته شده است. در هر مصراع از این دوبیتی، دو «لایه شعری» وجود دارد: لایه ای شامل آرایه های آشکار و لایه ای شامل آرایه های پنهان. مثلا در مصارع نخست، وزن شعر و جناس آوایی (اسب و اصل) آرایه های آشکار هستند و آرایه پنهان، آنجاست که خواننده باید مفهوم افتادن از اسب و گم کردن اصل را خودش حدس بزند و میان آن دو ارتباط ایجاد کند.
مثالی دیگر:
چون
خراشِ
پنجه ی ببری
در پوست و گوشتم
جا خوش کرده ای
(امیر اسدیان)
امیر اسدیان، شاعر همدانی، در این شعرواره نیز معمایی می سراید و شاید یک بازخوانی و نگاه عمیق تر لازم باشد تا مخاطب بتواند لایه ی دوم شعر (اینکه یار رفته، اما داغش به جای مانده) را در یابد.

ب - طنز
وقتی سخن از شعرواره های طنز باشد، مگر می شود از «اکبر اکسیر»، شاعر ترک زبان و پارسی گوی اهل آستارا یاد نکرد؟ اکسیر شعرهای سپیدِ کوتاه با محتوای طنز می گوید و خودش نام این قالب را گذاشته است «شعر فرانو».
شعرهای فرانو، درست مانند دیگر شعرواره ها، گرایشی به معماسازی دارند.
مثال:
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم
(اکبر اکسیر)
مثالی دیگر:
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد
شیر مادر نخورده، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
(اکبر اکسیر)
مثالی دیگر:
(معرفی شاعر و برادرش):
برادرم مشاور املاک است
من مشاور افلاک
او زمین ها را متر می کند
من آسمان ها را
من از ساختن بیت خوشحال می شوم
او از فروختن بیت
او چندین دفتر دارد ، من چندین کتاب
او هر روز بزرگ می شود من هر روز کوچک
با تمام این ها نمی دانم چرا اهل محل
به من می گویند اکبر ، به او می گویند اصغر؟
(اکبر اکسیر)
و مثالی دیگر:
پزشکان اصطلاحاتی دارند
که ما نمی فهمیم
ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند
نفهمی بد دردی است
خوش به حال دامپزشکان!
(اکبر اکسیر)

پ - شوخی
این شعرواره ها معمولا از نظر بنیاد وزنی و شعری استوار نیستند، زیرا عموما توسط افراد عادی و ناشاعر سروده می شوند؛ اما آن وجهِ معماییِ شعرواره را حفظ می کنند و چون محتوایی شوخ طبعانه دارند، در مجلس های غیررسمی یا پیامک ها و شبکه های اجتماعی بیشتر به کار می روند.
مثال:
عشق، دور و برِ ما مثل ملخ بسیار است
بیم قحط است ازین گونه فراوانی ها
خواننده پس از کشف ارتباط میان ملخ و قحطی و سپس ربط دادنِ آن به عشق فراوان و قحطی عشق واقعی، از این شعرواره لذت خواهد برد.
مثالی دیگر:
تو عروس کسی اگر بشوی
نگذارم که دست روی دست
من محمدعلی قاجارم
مجلست را به توپ خواهم بست

** فرجام سخن
آنچه در این مقاله گفته شد، نه ستایش و نکوهش، که توصیفی گذرا از یکی از گرایش های شعر نو در ایران بود. جا دارد ادیبان و زبانشناسان، از دو جنبه ادبی و زبانشناسی به بررسی شعرواره بپردازند. طبعا نگاه ادبی به فن شاعری بها می دهد و نگاه زبانشناسی می تواند از منظر جامعه شناسی و روانشناسی یا ویژگی های صرفی و نحوی به موضوع بنگرد.

منبع: ایرنا
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: