انتشار: ۱۶:۴۹ - ۲۲ شهريور ۱۳۹۴
حوزه های علمیه، اهالی سینما و دانشگاهیان چه وظایفی برای ایجاد سینمای اسلامی دارند؛


به گزارش تابناک فرهنگی و به نقل از پایگاه خبری جماران، سینما از گذشته به دلیل جاذبه تصویری که برای مخاطب ایجاد می کند همواره مورد استقبال قرار گرفته و حتی تماشاگران در دورانی که از آن به کم رونقی سینماها تعبیر شد نیز برای تماشای فیلم های سینمایی در این محفل هنری حضور پیدا می کردند.

با توجه به قابلیت های سینما و جذابیت های بصری آن، دست اندرکاران این عرصه از آن برای بیان مفاهیم عمیقی از جمله مباحث دینی، سیاسی و خانوادگی بهره گرفته اند و در این زمینه آثار شاخصی پدید آمده است.

در ژانر دینی بسیاری از کارگردانان اقدام به ساخت فیلم هایی درخور توجه کرده اند که مخاطب باهوش نیز با استقبال از این آثار، در فروش میلیاردی آن ها تاثیرگذار بوده اند که از جمله این آثار می توان به فیلم های سینمایی «ملک سلیمان نبی» و «محمد رسول الله» اشاره کرد.

در راستای پرداختن به مباحث دینی در عرصه سینما برخی از سینماگران معتقدند هم اکنون جنگ دیگری در حال وقوع است که با جنگ های جهانی اول و دوم متفاوت است زیرا اینگونه جنگ ها هدف خود را در نابودی ریشه فرهنگی یک کشور به کار می گیرند.

گفت و گو با تنی چند از اهالی سینما را به مناسبت بزرگداشت این روز و با زمینه پرداختن به سینمای دینی و جنبه های مختلف آن در گزارش زیر می خوانید.

احمدرضا درویش: لزوم بازتاب کمال انسانی و اخلاقی در سینمای دینی

کارگردان و نویسنده عرصه سینمای کشورمان معتقد است سینمایی که  بازتاب دهنده کمال انسانی و اخلاقی باشد، سینمای دینی قلمداد می شود.

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، احمد رضا درویش در گفت و گو با هفته نامه آستان امام خمینی (س) با اشاره به تعریفی که از سینما و هنر اسلامی ارائه می شود، گفت: رویکرد کلی سینما و هنر در معنای وسیع آن، توجه به چیستیِ خلقت، بازتاب دهنده‌ی روح زندگی و هدایت انسان به سمت تعالی و زیست بهتر است. انسان در نگاه دینی و اسلامی، محور و منشأ تمامی آیات الهی است و توحید، اخلاق، عدالت و کرامت انسان، در کلام قرآن، اصلی‌ترین مبانی تعریف انسان در خلقت به شمار می رود.

وی ادامه داد: سینمایی که به مبانی تعریف انسان توجه کند و بازتاب دهنده‌ کمال انسانی و اخلاقی باشد، سینمای اسلامی قلمداد می شود، همچنین در مقابل، هنر و سینمایی که مُبَشِّرغرائز، مُبلِغ پوچی و یأس و ترویج کننده‌ی رذایل اخلاقی باشد و انسان را به دوری از فضیلت‌ها دعوت کند، سینمای غیر دینی و غیر اسلامی است؛ نظیر آنچه در بسیاری از آثار غربی در عصر حاضر به چشم می خورد.
درویش در بخش دیگری از صحبت های خود در پاسخ به اینکه سینمای ایران تا چه میزان از فرهنگ ملی و هنر گذشته تاثیر پذیرفته، اظهار کرد: در یک تعریف کلی آنچه در امور مختلف برداشت می‌شود، حاصل کاشت و تجربه‌های گذشتگان است. به طور یقین آنچه ماندگاری دستاوردهای فرهنگی و دینی ما را رقم زده، ظرفیتهای غنی و عظیمی است که در ساحت تجربه‌های ملی و دینی تجلی یافته و به عنوان میراثی گرانبها به نسل امروز و آیندگان رسیده است.

وی افزود: اصلی‌ترین رسالت هنرمندان و نخبگان توجه و تکیه بر این دست‌آوردها و ترجمان آن با توجه به ملاحظات و اقتضائات جهان معاصر است آنچنان که آیندگان نیز در تحلیل شرایط امروز، مسیر پُرچالش خود را با هویت گذشته‌ خود بیامیزند و به آن افتخار کنند.
این کارگردان سینمای کشورمان همچنین تصریح کرد: انسان از دیدگاه دین و قرآن، پدیده‌ای مسئول قلمداد می شود و بهره‌مندی وی از عقل و قدرت تشخیص، او را از یک عنصر منفعل(حیوان) به یک عنصر مؤثر ارتقا داده است.

وی ادامه داد: در جهانی که تمامی فرصت ها و ظرفیت ها بر مبنای مادیات و برتری آن بر فضایل انسانی استوار شده و ارزش ها براساس قدرت و ثروت مشخص می‌شوند، نتیجه‌ای جز بی‌عدالتی، ترس، بهت‌زدگی و یأس عاید بشر نمی‌شود. در چنین روندی انسان معاصر از حرکت و امید به سوی فردای بهتر فاصله می‌گیرد و در برابر سرنوشت محتوم خود تسلیم می‌شود.

وی خاطرنشان کرد: چنین وادادگی از آنجا که با فطرت انسان و فلسفه‌ خلقت مغایرت دارد، رخوت، یأس و ناامیدی را پدید می آورد. در اندیشه‌ی دینی و قرآنی، انسانِ مسئول، انسان مُتِوَکّل است و به تقدیر الهی و تدبیر خود مبنی بر عقل، تکیه می‌کند؛ او با شناخت هرچه بیشتر از ظرفیتهای خود با امید و نشاط، به رسالت خود پایبند است.

سیدرضا میرکریمی: معضل فرهنگی ما احتیاط بی‌هنگام واجتهاد دیر هنگام است

کارگردان فیلم سینمایی امروز با اشاره به اینکه امروز جنگ دیگری در حال وقوع است که تبعات آن با جنگ جهانی اول و دوم متفاوت است، گفت: معضل فرهنگی ما احتیاط بی‌هنگام واجتهاد دیر هنگام است.

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، سید رضا میرکریمی در گفت و گو با هفته نامه آستان امام خمینی (س) با اشاره به وضعیت خانه سینما گفت: خانه سینما یک تشکیلات صنفی و مجموعه‌ای از اصناف و تشکل‌های سینمایی کشور اعم از تشکل کارگردان‌ها، فیلمنامه‌نویسان‌، فیلمبرداران، تدوین‌گران و تمامی تخصص‌ها و رده‌های تخصصی است که در سینما فعالیت می‌کنند. هر کدام از این تشکل ‌ها برای خود یک انجمن صنفی دارند و اعضای حرفه‌ای و شاغل در آن حِرف عضو آن صنوف هستند و همه آن صنوف با همدیگر  خانه سینما را تشکیل می دهند.

خانه سینما امروز شامل 32 صنف سینمایی است و در مجموع   5 هزار نفر عضو دارد که به لحاظ شکل ساختاری می توان گفت در دنیا بی‌نظیر است به این معنا که نوع مشابه آن وجود ندارد البته سندیکاهایی وجود دارند که به گستردگی حِرف سینمایی خود را نمایندگی اعلام نمی‌کنند، حال آن‌که خانه سینما بیش‌تر از سبقه فرهنگی برخوردار است تا اینکه سبقه سندیکایی یا حزبی داشته باشد.

کمی از فعالیت های این نهاد برایمان بگویید.

این نهاد مدنی از حقوق صنفی، امنیت شغلی و مسائل رفاهی اعضای خود حمایت می‌کند. همچنین در شکل کلان‌تر از تمام سیاست‌هایی که موجب بهترشدن وضعیت معیشت و کسب‌وکار اعضا می‌شود، دفاع می‌کند و در تدوین اسناد بالادستی که تکلیف این حِرف را در آینده مشخص می‌کند و در سیاستگذاری‌های کلان مملکت برایشان نقش تعیین می‌کند، مشارکت دارد. خانه سینما شامل جمعی از کارشناسان حرفه‌ای سینمای ایران و به شدت فراگیر است و تقریباً بالای 90 درصد از اعضای حرفه‌ای شاغل در سینما عضو این مجموعه هستند.

در این زمینه عمده چالش‌ها و مهم‌ترین نگرانی‌ها و دغدغه‌هایتان چیست؟ بزرگ‌ترین موانع برای رسیدن به آمال و آرزوهایی که دارید چیست؟

بنده فیلمسازی متعلق به نسل انقلاب هستم به این معنا که بعد از انقلاب دوره بلوغ فکری و سنی خود را طی کرده و با انقلاب بزرگ شده و وارد دانشگاه شدم به همین جهت خود را متعلق به نظام می‌دانم زیرا کارم را در این نظام یاد گرفتم و ادوار مختلف پس از انقلاب را تجربه و سیاست‌های فرهنگی موجود را رصد کرده و تمامی آن‌ها را زیر ذره‌بین داشته ام. همچنین مدت 30 سال است که به عنوان یک کارشناس به دقت مسائل را پیگیری می‌کنم تا در این زمینه بتوانم نظر کارشناسی دقیقی ارائه بدهم و از این جهت باید بگویم مسائل مختلف و مشکلات فراوانی در سینما داریم که بعضی‌ از آن ها زیرساخت مبنایی‌ دارند.

در بخش مبنایی که اتفاقاً با حوزه‌های علمیه گره می‌خورد، نیازمند یک بازنگری و تعامل خیلی جدی هستیم، سال‌ها است که راجع به این موضوع حرف زده می‌شود ولی هیچ سازوکاری برای ایجاد این تعامل نزدیک پیش بینی نشده است.

برای روشن‌شدن فضای بحث مجبورم چند مثال از خارج بزنم. ببینید در اروپا بعد از اتفاقاتی که در رنسانس افتاد جریان عقلگرایی مذهب را کنار زد و سعی کرد تعریف جدیدی از آزادی انسان ارائه دهد و قدرتی برایش قائل شد و او را به جای خداوند بر مسند قدرت نشاند. این تفکر به تدریج واتیکان و قشر مذهبی کاتولیک، که قبلاً حاکم بودند، را محدود و محدود و محدودتر و به حریمش تجاوز کرد، به حریم‌های اعتقادی و مقدسش وارد شد، آن‌ها را مورد تمسخر قرار داد و این امر را یک امر مباح دانست. همچنین در حدود آزادی انسان تغییر ایجاد کرد و گفت که می‌تواند حتی به خدا، مسیح و همه مقدساتی که تا قبل از آن در ساختار حکومتی بر نقطه بالا و رفیعی قرار داشتند، تعرض کند. طبیعی بود مقاومت اولیه مبلغان دینی کاتولیک خیلی جواب نداد و خیلی زود تسلیم فضای موجود شدند و البته خیلی دیر متوجه نقش رسانه در حوزه تبلیغ و ترویج احکام و افکار دینی. این‌که می‌گویم دیر، به این خاطر است ‌که وقتی به این درایت و بلوغ رسیدند که بسیاری از سنگرهای خود را از دست داده بودند.

کلیسا کاملاً به حاشیه رفته بود

به شدت به حاشیه رفته بود. به هر حال باز وارد شد. ولی به حوزه‌ای وارد شد که دیگر از روش‌های سنتی و یک‌سویه تبلیغ در آن خبری نبود. با این حال تلاش می‌کرد تجربه معنوی مطبوع خود را با کسانی که تشنه این حقیقتند و از طریق رسانه‌هایی مثل هنر، سینما و رسانه‌هایی که حالا همه‌گیر شده مثل فضاهای مجازی، به اشتراک بگذارد. این تشبث ناگزیر ولی دیرهنگام کلیسا به این حوزه، کمک کرد تا بتواند سیر قهقرایی که در آن قرار داشت را کمی تغییر دهد و به تدریج بتواند وضعیت مقاوم‌تر و قابل‌اعتناتری پیدا کند. این را گفتم تا بگویم رسانه‌های فرهنگسازی مثل سینما و رسانه‌های مشابه امروزه چقدر نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. به قول بعضی‌ها اگر آمریکا یک روز مجبور باشد فقط یکی از پنتاگون یا هالیوود (صنعت فیلمسازی آمریکا) را انتخاب کند قطعاً هالیوود را انتخاب می‌کند. یعنی حاضر است همه سلاح‌هایش را زمین بگذارد ولی سینمایش را از دست ندهد. چون به درستی به این نتیجه رسیده‌اند که برای هر استیلای اقتصادی و سیاسی ابتدا باید استیلای فرهنگی داشت. اول باید میسیونرهای فرهنگی و مذهبی، دژهای قلب مردمان یک کشور را فتح کنند تا بعد بتوانند از دروازه‌های آن شهر مثل سربازان پیروز وارد شوند، کالاهای اقتصادیشان را به آن کشور بفرستند و اقتصاد آن را در دست بگیرند. تبعاً وابستگی جزء لوازم چنین کشورهایی است. یعنی تبدیل به کشورهایی می‌شوند که دیگر اختیار سیاست‌های خودشان را ندارند، چون وابسته‌اند. نیز مجبورند سرسپردگی کنند.

حجم وسیع رسانه‌هایی که به شکلی فزاینده دنیا را پر کرده‌اند، از جمله شبکه‌های ماهواره‌ای و تلویزیون‌ها و فیلم‌های سینمایی که تولید می‌شود، جزء اقتصاد فرهنگی است. اصلاً اقتصاد فرهنگی یکی از اقتصادهای مهم دنیاست و رقم‌های بسیار بالایی در آن ردوبدل می‌شود. چرا؟ این‌همه توجه به این بخش برای چیست؟ یک جنگ بسیار بزرگ دارد در دنیا اتفاق می‌افتد و تلفات بسیاری هم می‌گیرد، ولی به چشم نمی‌آید. یعنی قیافه‌اش شبیه قیافه جنگ جهانی دوم و اول نیست. جنگ بی‌امان و خانمان‌سوزی است که دارد فرهنگ‌ها و نسل‌های بشری را بی‌هویت می‌کند و ریشه‌شان را می‌زند. تلفاتش هم این است که با نسل جدیدی مواجه‌ایم که حتی پرسشگر و حقیقت‌جو نیست. بلکه به شکل دیگری متعصب است؛ متعصب است به داشته‌هایی که از آن سوی مرزها می‌آید و حتی حاضر نیست آن‌ها را با چیزی عوض کند.

برای مقابله با این تهی سازی و مبارزه فرهنگی، ما چکار کردیم؟

به عنوان یک آدم دلسوز و کسی که حداقل به عنوان مستمع پای منبر بوده و در بحث‌های عالمانه شرکت کرده، باید بگویم متأسفانه در کشور یک مشکل جدی و یک آفت بسیار بزرگ میان برخی علما و کسانی که متولی امر فرهنگ دینی هستند، وجود دارد؛ احتیاط بی‌هنگام و اجتهاد دیرهنگامشان. ما در مواجهه با پدیده‌های جدید بدون استثناء احتیاط می‌کنیم. تاریخ فقه ما نشان می‌دهد که در بسیاری مواقع این احتیاط نه تنها موجبات صلاح جامعه را فراهم نکرد بلکه سرخوردگی بزرگی در نسل‌هایی به وجود آورد که بعدها پدران جامعه شدند و آن‌ها را به فقه، به عنوان یک نگاه علمی پویا، بی‌اعتماد کرد. همین‌طور اجتهادهای دیرهنگام. یعنی اجتهادهایی مثل اجتهادی که کلیسا و واتیکان کرد، آن هم بعد از این‌که همه سنگرهایش را از دست داد. آن‌ها وقتی به فکر استفاده از رسانه‌ها افتادند که دیگر مخاطبی پای رسانه‌شان نبود و برای جذب آن مخاطب باید هزینه‌های گزافی می‌پرداختند. من بخشی از این مسائل را ناشی از یک نگاه کاملاً منطقه‌ای و محدود به داخل مرزهای خودمان می‌دانم. یعنی متأسفانه آن نگاه جامع‌نگر، که باید اندازه و کمیت ما را به عنوان یک جمعیت شیعی نسبت به کل عالم و جمعیت زمین و گونه‌گونی فراوان عقاید و اعتقادات موجود و پراکنش قدرتی که در جهان هست، وجود ندارد. همان جامع‌نگری که می‌تواند تناسب و اندازه واقعی ما را بسنجد و با علم به اقلیت‌بودن ما در جامعه امروز جهانی، نسخه‌ای صادر ‌کند. این فقدان باعث شده دچار یک غرور و استغنای کاذب شویم. یعنی وقتی حرف می‌زنیم فکر می‌کنیم چون همه محدوده داخل مرز کشور، حداقل به لحاظ حکومت [چون آدم که از قلب‌های مردم خیلی خبر ندارد]، در اختیار ماست پس نسخه‌های ما هم لازم‌الاجراست و می‌توانیم به راحتی برای مردمان نسخه بنویسیم و حداکثر مطالبات خودمان را به عنوان یک قانون فراگیر قابل‌اجرا در تمام این محدوده، لازم‌الاجرا بدانیم. در حالی که واقعیت این است که هر تعدی از شرع اعم از این‌که آن را کاهش و تنزل دهیم و با اغماض بخشی‌اش را کنار بگذاریم یا شدت و حدتش را با مصلحت و احتیاط افزایش دهیم، لطمه به روح شرع می‌زند. این احتیاط‌های بی‌مورد و بعضاً از سر خیرخواهی ولی بدون مطالعه و غیرکارشناسانه جلوی آن وسعت نظر لازم را می‌گیرد. ما به آن وسعت نظر نیاز داریم تا برنامه‌ریزی‌هایمان برای نسل‌های آینده باشد، نه فقط برای افرادی که امروز پای منبرمان هستند و بلکه برای کسانی که در بطن این‌ها هستند و بعدها زاده خواهند شد. وقتی این‌طور محدود و منطقه‌ای نگاه می‌کنیم خود را بی‌نیاز از سینما می‌دانیم. من خدمت خیلی از علما رفته‌ام که وقتی شروع به صحبت کردم گفته‌اند: «من که فیلم نمی‌بینم ولی سینما خیلی خوب است.» من واقعاً به آقایان اعتراض دارم. یا نمی‌دانند سینما چقدر مهم است یا اگر می‌دانند نباید این‌طور صحبتشان را شروع کنند. مگر ما وقتی کتاب نمی‌خوانیم می‌گوییم که من کتاب نمی‌خوانم ولی کتاب را دوست دارم؟ آدم هیچ وقت کار ناپسندی که انجام می‌دهد را نمی‌گوید. اصلاً حرمت هم دارد. آدم نباید کار زشتش را به دیگران بگوید. مگر این‌که قائل باشیم این کار زشت نیست. یعنی چه؟ یعنی این حرف را می‌زنند چون به سینما شک دارند و هنوز مطمئن نیستند. احساس می‌کنند محرم نیست یا حوزه‌ای است که هنوز قابل‌اعتماد نیست. به همین دلیل اول صحبتشان می‌گویند من فیلم نمی‌بینم، برای این‌که دامن خودشان را خدای نکرده آلوده نکنند و تردامن نشوند از چیزی که احیاناً از عواقبش بی‌خبرند.

این همان احتیاط بی‌هنگام است که خیلی دیر به یک اجتهاد دیرهنگام تبدیل می‌شود. وقتی که دیگر مخاطبینمان را از دست داده‌ایم. وقتی این‌طور و از سر بی‌اعتمادی به حوزه سینما نگاه کنید تکلیفی که از سینما می‌خواهید این است که هر فیلم صرفاً مختصات تفکر شیعی را تبلیغ کند و اصلاً ذره‌ای هم از حداکثر توقعات اعتقادی ما کوتاه نیاید. در غیر این صورت این فیلم، دینی نیست. چون با دیده شک داریم به این حوزه نگاه می‌کنیم. در حالی که اگر حواستان باشد که کجای دنیا ایستاده‌ایم، چند نفریم و در چه اقلیتی هستیم ممکن است ادبیاتتان تغییر کند.

به نظر شما الان سینمای ما یک سینمای اسلامی است؟

 اگر نگاه و اندازه‌مان را در مختصات جغرافیایی عالم بسنجیم توقعمان را از سینما و هنر معقول می‌کنیم. متأسفانه الان با بسیاری از آدم‌های ظاهربین مواجهیم که به عنوان ناظر، ضابط، مدیر و اثرگذار در مداخل تولید سینمایی حضور دارند و معیارشان برای فیلم خوب و بد این است که چند بار شخصیت‌هایش نماز می‌خوانند، در آن مسجد نشان داده یا قرآن خوانده می‌شود. اشکال ندارد. من می‌گویم این نوع از تبلیغ هم لازم است. یک وقت ما در جمع عاشقان اهل بیت هستیم. محبان امام حسین جایی جمع شده‌اند. این‌جا مداحی معنی بدی ندارد؛ یک ذکر و تلنگر است تا همه‌مان عشق درونیمان را آشکار کنیم و به یک شعف روحانی خوب و یک یکدلی با اباعبدالله برسیم. ولی آیا هر جایی می‌شود مداحی کرد؟ تا چه حد می‌توانیم تناسب کلاممان با مخاطب را نادیده بگیریم؟ مدیا یا رسانه‌ای مثل سینما که محدوده و مرز ندارد و در همه قاره‌های دنیا پخش می‌شود و به همه جا می‌رود، با علم به این‌که ما اقلیتی مورد حمله رسانه‌ای اکثریت هستیم، باید در ابتدا به چه خصوصیات و ویژگی‌های ما بپردازد و چه چیزی را در ما بولد و بزرگ کند؟ این انتظاری است که ما از علما داریم. مثلاً وقتی به ایشان می‌گوییم که داریم فیلمی راجع به حضرت علی‌اکبر می‌سازیم می‌گویند آفرین! آفرین! در حالی که ما نیازمند یک نگاه بزرگ‌تر از این حرف‌ها هستیم. صرف پرداختن به یک واقعه تاریخی اسلامی که فیلم را اسلامی نمی‌کند. شاید آن چیزی که اتفاقاً برای امروز جامعه ما کاربردی‌تر است رسیدن به یک رفتار دیندارانه و یک عرفان کاربردی و بسیار ساده و دم‌دستی است که با تعالیمی بسیار ساده تکالیف ساده شهروندی را به انسان‌ها گوشزد کند و از آن‌ها انسان‌هایی مسئول بسازد. در چنین فیلمی شاید اصلاً ضرورتی به اشاره مستقیم به منابع حرف‌هایی که زده می‌شود، نباشد. آدم به شرایط مخاطب خودش نگاه می‌کند. چیزی که ما تأثیرگذاری می‌خواهیم است، نه به‌رخ‌کشیدن اطلاعاتمان. ما می‌خواهیم در مخاطبمان تأثیر بگذاریم. اگر چنین می‌خواهیم باید بدانیم و آگاه باشیم مخاطب ما صرفاً محدوده مؤمنینی که پای منبرمان می‌نشینند و با آن‌ها مشترکاتی داریم و قرار نیست از نقطه سر خط شروع کنیم، نیستند. مخاطبین ما خیلی وسیعند. از بخش عظیم و مهمی از دنیا که بی‌دینند و به خدا قائل نیستند شروع می‌شود تا بت‌پرست‌های فراوانی که در جاهای مختلف دنیا هستند و پیروان ادیان دیگر. اصلاً معلوم نیست خدا این‌ها را رها کرده باشد. شرک است اگر فکر کنیم خدا در کنترل عالم فقط ما را برگزیده و بقیه چند میلیارد را به هوای خود رها کرده که برای خود بچرند. نه، اصلاً چنین چیزی نیست. حق ما نیست که آن‌ها را از محدوده امن الهی برانیم. این چیزی است که من پای منبر یاد گرفته‌ام. اصلاً اگر قرار است کسی رانده شود این وظیفه خداست. منِ مدعی که فکر می‌کنم گوهر خوبی از اندیشه و اعتقاد دارم که باید عرضه شود، باید این را در شکل و طوری عرضه کنم که همه خریدارش باشند. نه آن را در پیاده‌رو و دست‌فروشی بازاری کنم و داد بزنم تا حال همه از این میزان تظاهر و به‌رخ‌کشیدن به هم بخورد و نه در گاوصندوقی بگذارم که دیگر نشود پیدایش کرد. این ویترین مناسب خودش را می‌خواهد. تلألویش باید برای هر مشتری به اندازه و جایگاه و ظرفیت او به چشم برسد و نمایش داده شود.

به نظر شما که یک فیلم ساز انقلابی هستید،  دید و نگاه حوزه علمیه به سینما چگونه است؟

سینما ظرفیت‌های فراوانی دارد و متأسفانه علمای ما با سینما بیگانه‌اند. خیلی دیر دارند متوجه می‌شوند که رسانه‌های فراوانی مثل رسانه‌های مجازی که شامل اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌شود، مرزها را درنوردیده و دارد بی‌رحمانه انسان‌ها را به خدمت تفکراتی در می‌آورد که حتی راجع به آن اطلاعات کافی ندارند. حال آن‌که ما هنوز که هنوز است ورود به این عرصه‌ها را مباح نمی‌دانیم و با تردید با آن رفتار می‌کنیم. فکر می‌کنیم اگر واردش شدیم فقط و فقط و فقط باید حداکثر مطالبات اسلامی و شیعیمان را در آن جاری کنیم و اگر حداقلی اتفاق بیفتد نه دینی است و نه کافی. در جهان غرب از بس به حضرت مسیح توهین می‌شود کافی است یک فیلم ساخته شود که به ایشان توهین نکند؛ کلیسا از آن تقدیر می‌کند. چون همه چیزش را باخته و میدان را از دست داده. خدا نیاورد آن روز را ولی روشی که ما در پیش گرفته‌ایم می‌تواند جامعه ما را به نقطه‌های غیرقابل‌بازگشتی برساند. کمااین‌که آمارها نشان می‌دهد ما جایگاه اندکمان را در دل بسیاری از جوان‌ها از دست داده‌ایم، با جوان‌های خودمان نمی‌توانیم دیالوگ برقرار کنیم و مباحث قابل‌دفاع کمی داریم. همه این‌ها به خاطر این احتیاط‌های بی‌مورد است. چه در تقلیل شرع و چه در سنگین‌کردن و اضافه‌کردن به آن.

امیدوارم این مصاحبه به دست علمایی برسد که ما خیلی چشم امید داریم در بازنگری و توصیه‌های آن‌ها به بازنگری در شیوه‌های تبلیغی بشود یک انقلاب فرهنگی جدید راه انداخت تا قلوب جوان‌هایمان را به دست بیاوریم. به همین دلیل عرض می‌کنم آنچه از فرهنگ دینی فهمیده‌ایم این است که آدم دین‌مدار کسی است که پرسشگر باشد. آدم پرسشگر خود را حقیقت کامل نمی‌داند بلکه احساس می‌کند در مسیر حقیقت است و هنوز به بسیاری از حقایق جاهل. این هم طبیعی است. چون دارد راجع به معنایی بسیار بزرگ و بسیط صحبت می‌کند که هر چقدر در آن فرو می‌رود، مثل یک دریا، تمامی ندارد. از همین رو این مسیر، مسیر بی‌ادعایی است. حداقل ما این‌طور دیده‌ایم که دوستان طلبه خیلی حرف می‌زنند. پله‌پله که منبر را بالاتر می‌روند کم‌حرف‌تر، موجزتر، مؤثرتر و بی‌ادعاتر می‌شوند. هر کس به قله بالاتری می‌رسد چنین می‌کند.

پس باید یک روش تبلیغی توأم با اعتمادبه‌نفس را در دستور کار قرار دهیم. این مدل از تبلیغ که می‌خواهد با به‌رخ‌کشیدن معجزه‌هایی، که در خواب و حرم و جاهای مختلف اتفاق می‌افتد، مخاطب خود را مقهور کند و عقل از کله‌اش ببرد و او را مرید اعتقاد گوینده کند، تأثیر آنی کوتاهی دارد و در درازمدت تأثیرش از بین خواهد رفت. دین ما دین عقلگرایی است. ما از ظرفیت عقل آدم‌ها استفاده نکرده‌ایم که حالا بخواهیم با مداحی آن‌ها را هدایت کنیم. حجم تبلیغ مداحی‌گرایانه ما زیاد شده. متأسفانه بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم سخنرانی‌هایمان هم شبیه مداحی شده است. قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب وقتی یک واعظ حرف می‌زد کاملاً احساس می‌کردیم یک بحث منطقی و علمی دارد مطرح می‌شود. بعد او پایین می‌آمد و یک مداح شروع به صبحت‌کردن می‌کرد که حرف‌هایش حال و صفای دیگری داشت. الان این مرز برداشته شده. این‌طور می‌گویم: کسی که می‌خواهد دیگران به ضرب و زور معجزه ایمان بیاورند احتمالاً به چیزی که مطرح می‌کند اعتقاد ندارد یا شک دارد. این نشانه عدم اعتمادبه‌نفس است. ما باید اعتمادبه‌نفس داشته باشیم. یکی از بهترین نسخه‌های زندگی عالم در دستمان است و بشر امروز تشنه این نسخه است. نیاییم کلام زیبا و منطقی خودمان را در قالب‌های اغراق‌آمیز و توأم با رنگ و لعاب متظاهرانه، پنهان کنیم. فکر نکنیم اگر راجع به معجزات و مسائل دیگر و احیاناً خرافات، که معمولاً قاطی این مسائل می‌شود، حرف بزنیم می‌توانیم جمعیت زیادی را جلب کنیم. نه، ما داریم قشر نخبه و عاقلمان را از دست می‌دهیم. آن هم به خاطر همین گرایش. در حالی که جوهر دین ما روی عقل سوار شده. اصلاً پیامبران برای فعال‌کردن ظرفیت خاموش عقل بشر آمده‌اند. اگر این جمله را به چند جوان دانشگاهی بگویی احساس خوبی به آن‌ها دست می‌دهد. ما همیشه می‌گوییم امام زمان می‌خواهد بیاید. همیشه طوری از امام زمان صحبت می‌کنیم که انگار یک عالم دینی دارد می‌آید. واقعاً هیچ وقت شده توضیح دهیم کسی که دارد می‌آید دانشمند و همه علوم را بلد است. متأسفانه چون مدام احتیاط می‌کنیم و نگرانیم، این‌قدر مرز خودمان را با عقل و دانش و دستاوردهای علمی بشر حفظ کرده و خودمان را کنار نگه داشته‌ایم که جماعتی فکر می‌کنند تمام چیزی که داریم از آن حرف می‌زنیم فقط یک بُعد دارد و اصلاً به درد زندگیشان نخواهد خورد. تصویری که از امام زمان دارند این است که کسی با شمشیر و عبا و لباده می‌آید. فقط هم قرآن و نماز می‌خواند. لذا وقتی راجع به امام جعفر صادق (علیه السلام) توضیح می‌دهی و می‌گویی مباحث علمی در کلاس ایشان شامل شیمی، فیزیک و نجوم هم بوده ناگهان اتفاقی در اذهان می‌افتد و فکر می‌کنند پس چرا امروز چنین نیست. چرا امروز این اصرار وجود دارد که دین را غیرعلمی نشان دهیم؟

چه انتظاری از علما و حوزه علمیه دارید؟

خواهشم از همه علما این است که کمک کنیم تا چهره درست‌تر، وسیع‌تر و بانفوذتری از دین برای مخاطب ارائه دهیم. در این راه نباید بترسیم از این‌که انسان‌ها آزادی معنوی داشته باشند. اصلاً باید آزادی معنوی را تبلیغ کنیم. باید بگوییم بخشی از درونتان را برای چیزهای خوبی که به دست می‌آورید خالی بگذارید. همه چیزهای خوب دست شما نیست. من یک مثال می‌زنم امیدوارم این را هم علما بخوانند! به مناسبت برگزاری جشنواره فیلمی به تایوان رفته بودم. خانمی که مترجم من بود خیلی مؤدب، وقت‌شناس و امانتدار بود، غیبت نمی‌کرد و به لحاظ اخلاقی سالم بود. یک روز به او گفتم: «تو چه دینی داری؟» گفت: «من به خدا اعتقاد ندارم». گفت به آیینی مثل ذن یا یکی از این چیزهای رزمی که فقط مدیتیشن دارند [تردید از من است] اعتقاد دارد. گفتم: «این‌که داری می‌گویی چه توصیه‌هایی به تو می‌کند؟» گفت: «توصیه‌هایی که می‌کند این است که مثلاً راستگو و چنین و چنان باش.» خندیدم. گفت: «برای چه می‌خندی؟» گفتم: «برای این‌که همه این‌ها که می‌گویی در اسلام هست. و البته خیلی چیزهای بیش‌تر.» چیزی گفت که درس بزرگی برای ما است. گفت: «من ترم بعد از دانشگاه مرخصی می‌گیرم و راجع به اسلام تحقیق می‌کنم.» این یعنی آزادی معنوی، یعنی انسان حقیقت‌جو. انسان حقیقت‌جو کسی است که پرسش دارد. کسی که پرسش دارد قبول کرده همه آنچه که دارد درست نیست و بخشی را برای دریافت‌های جدید خالی گذاشته. اصلاً این‌که می‌گویند عده‌ای جلوی امام زمان می‌ایستند به خاطر این است که اصلاً چیز جدیدی نمی‌خواهند و همه قلبشان را پر کرده‌اند. سؤالی ندارند که از او بپرسند. باید سؤال داشته باشی که از امام زمان بپرسی. امام زمان برای تعریف می‌آید، نه برای جنگ. می‌آید که تعریف جدیدی ارائه بدهد. همان تعریفی که نداری را. پس آن بخش خالی باید وجود داشته باشد تا بتوانی منتظر بمانی. تشنگی باید باشد سؤالی باید باشد که از ایشان بپرسی. وقتی سؤال نداشته باشی که فایده ندارد.

این‌ها را گفتم تا بگویم این میزان بر طبل تعصب کوبیدن به صلاح دین ما نیست. تعصب به جایش خوب است. شما لحظه شروع جنگ باید رجز بخوانی. فقط امام حسین کار حکمی و سخنرانی می‌کرد. چون ولی بود. اصلاً بحثش هم جداست. او اصلاً برای جنگ نرفته بود. قصه‌اش فرق می‌کرد. اما ما می‌جنگیم و رجز می‌خوانیم. می‌گوییم دمارتان را در می‌آوریم و پدرتان را در می‌آوریم. چون آن‌جا وقت رجزخواندن است. ولی آیا همیشه باید رجز خواند؟ اگر همیشه رجز بخوانی و دشمنی در کار نباشد مثل چوپان دروغگو نمی‌شوی و کم‌کم مردم نسبت به تبلیغاتی که می‌کنی ناامید نمی‌شوند؟ آیا این میزان که در سخنرانی‌هایمان روی تعصب مذهبی پافشاری و در مسائل تندگیری می‌کنیم، آرام‌آرام به عکس خود تبدیل نمی‌شود؟ وقتی بحران نیست چرا این‌قدر بحران را به رخ می‌کشیم، چرا آرام‌تر و بر اساس منطق و عقل با آدم‌ها صحبت نمی‌کنیم؟ سینما همان مدیا و ظرفی است که می‌شود این حرکت متعالی برای جذب انسان‌های بافطرت را در آن برنامه‌ریزی کرد.

تعریف شما از سینمای اسلامی چیست؟ اساساً می‌توانیم چنین سینمایی داشته باشیم؟

سؤال سختی است. به این معنا که اول باید ببینیم چه تعریفی برای انسان مسلمان قائلیم و چه نگاه و رفتاری او را از انسان‌های دیگر متمایز می‌کند. این تعریف به نوعی در تولیداتی که آن انسان با دیدگاهش انجام می‌دهد مؤثر خواهد بود. در واقع آنچه ما در طول قرون متمادی داشته‌ایم هنر اسلامی نبوده بلکه هنر مسلمان‌ها بوده است. حاصل رفتار و عمل صالح مسلمانان در ادوار و مقاطع مختلف رنگ و بوی اعتقاد و نگاهشان را داشته و به دست دیگران کامل شده. شاگردان مسیر اساتید را تکمیل کردند و این یک سیر تکاملی گرفته است. اگرنه ما در زمینه‌های مختلف مثل معماری و نقاشی یا هنرهای جدید، که بعداً آمدند و آن‌قدر سابقه ندارند، فرامین مشخص و معینی نداریم که بخواهیم به آن استناد و محدوده‌ای برایش مشخص کنیم. این مسلمان‌ها هستند که هر وقت خوب زندگی و فکر کرده‌اند و اصالت در رفتار و نگاهشان بوده آنچه از درونشان بیرون تراویده و شکل عینی پیدا کرده یا حاصل کارشان که دیگران از آن منتفع شده‌اند، رنگ و بوی اسلامی داشته است. به این معنا من با قانون‌مندکردن محدوده هنر و آیین‌نامه نوشتن برای آن و شفاف‌کردن محدوده‌اش به این معنا که چه هنری اسلامی است و چه هنری نه، مخالفم. چون این متغیر به کسی که آن عمل را صادر می‌کند، وابسته است. میزان ایمان و اخلاص آن مسلمان حقیقی، نقطه‌ای از تاریخ که در آن ایستاده و همه این پارامترها با هم کمک می‌کند ‌که چه چیزی از او صادر شود و چقدر مؤثر و ماندگار و روح و ماهیت دینی داشته باشد.

 سینما در حوزه دینی چقدر به سمت عوام‌گرایی رفته یا دارد می‌رود و عوام‌زده شده؟ فیلم‌های ما چقدر متأثر از بینش اثرگذار این بخش جامعه است؟ اساساً قبول دارید سینمای اسلامی ما دارد به سمت عوام‌زدگی و عوام‌گرایی می‌رود؟

آنچه به عنوان سینمای دینی دارد اتفاق می‌افتد حاصل نگاه کوته‌بینانه و سطحی‌نگرانه سیاستمداران فرهنگی کشور در ادوار مختلف است. تلویزیون تعریف غلطی از دین می‌دهد و هنوز نتوانسته رابطه درست عقلی را با این ماجرا ایجاد کند. همان تأثیر، که مخاطبین خیلی گسترده‌ای دارد، هم به سینما نفوذ کرده. البته من همچنان در سینما فیلم‌های بسیاری سراغ دارم که ادعاهای بزرگی پشتشان نیست. اصلاً نه قصه‌ای تاریخی و دینی مطرح کرده است و نه از درونش رفتار خیلی آشکار یک آدم متشرع را می‌بینید ولی جان کلام دارد زندگی صحیح بر اساس تعالیم دینی را به مخاطب آموزش می‌دهد و تأثیرش هم ماندگار است. اما آیا آن فیلم دینی‌تر است یا فیلمی که به ظاهر و نعل‌به‌نعل از روی تاریخ ساخته شده ولی انسان را دچار وهم می‌کند و ما را حتی از تخیلی که قبلاً داشتیم فاصله می‌دهد و آن را هم دچار مشکل می‌کند؟ تفاوت این دو در تفاوت ظاهر و باطن است. یعنی فهم این‌که چقدر ظاهر برای حفظ آن باطن نیاز داریم و نباید آن ظاهر را اصل قرار دهیم. همه این‌ها برای حفاظت از آن باطن است. همه آیین و مناسک و احکام و هرچه داریم برای این است که آن جوهره را از بین نبریم. ولی چه زمانی قرار است راجع به آن حرف بزنیم؟ دنیا تشنه شنیدن آن است. من شک ندارم پیامبر احکام درس نداده است. حواریون و اطرافیان پیامبر عاشق رفتار و اخلاق او بودند. این‌قدر دوست‌داشتنی بود که نمی‌خواستند از محضرش جدا شوند و هر کاری انجام می‌داد تکرار می‌کردند. بدون این‌که بخواهد به آن‌ها تعلیم دهد. یعنی اول چشم‌ها و ذهن‌های مشتاق حقیقت را جذب و تشنه اخلاق و رفتار خود بکن. بعد هم اصلاً لازم نیست چیزی به آن‌ها یاد دهی، خودشان از تو تقلید خواهند کرد. این مکانیزم را غرب خیلی خوب یاد گرفته است. غرب در سینمایش خیلی مستقیم نمی‌گوید مثل من لباس بپوشید، غذا بخورید و چه و چه؛ تصویری از یک انسان غربی ارائه می‌دهد که برای تو جذاب است. تصویر یک انسان سخت‌کوش که پای تمام مشکلات می‌ایستد تا به هدفش برسد. به این شکل قهرمانی می‌سازد که قهرمان جوانان ما می‌شود. در کنارش چه اتفاقی می‌افتد؟ جوان ما چه بخواهد چه نخواهد لباس‌های آن قهرمان را می‌پوشد و در شکل راه‌رفتن، ژست، امکانات، ماشین و پوشش خود از او تقلید می‌کند و سعی می‌کند همه این‌ها را شبیه آن قهرمان کند. چون آن قهرمان را دوست دارد. ما این بخش دوست‌داشتن را کنار گذاشته‌ایم. یعنی آن جوهره‌ای که اول باید اتفاق بیفتد را کنار گذاشته‌ایم و می‌خواهیم به زور آن لباس را بفروشیم. می‌گوییم این‌طور لباس بپوش، رفتار کن و مناسک انجام بده. غافل از این‌که اگر این‌ها از سر تقلید و تکرار و عادت باشد پشیزی نمی‌ارزد.

تفاوت مهم سینمای پس از انقلاب با سینمای قبل از انقلاب چیست؟

برای هر سنجشی باید اول آن حرف مبنایی اولیه من را در نظر بگیرید. این‌که می‌خواهیم خودمان را در مقیاس دنیا بسنجیم یا در مقیاس ایران یا در مقیاس قم یا در مقیاس مسجدی که در آن سخنرانی می‌کنیم؟ هر کدام از این‌ها فرق می‌کند. به عنوان کسی که با فیلم‌های ایرانی به تمام دنیا رفته و نظر خارجی‌ها را راجع به فیلم‌های ایرانی می‌داند می‌گویم در این دنیای پر از وحشیگری و بی‌اخلاقی و بی‌خدایی که حتی شیطان‌پرستی در خیلی از فیلم‌ها موج می‌زند سینمای ایران، مخصوصاً سینمای بعد از انقلاب، به یک سینمای نجیب خانوادگی شناخته شده است که در آن می‌شود همه اعضای خانواده با هم به تماشای فیلمی بنشینند و هرگز پیام تلخی برایشان نخواهد داشت. البته ممکن است همین فیلم را در حوزه علمیه نمایش بدهید. بعد همه بگویند مثلاً این خانم چرا این‌قدر از موهایش بیرون است، چرا آن آقا موقع بیرون‌آمدن این‌طور حرف زد یا چرا ندیدیم این‌ها جایی نماز بخوانند. اگر محدوده نگاهمان را درست کنیم متوجه می‌شویم کالایی که به دنیا فروخته‌ایم کالای درستی بوده. در دوران تحریمی که داشت ظالمانه علیه ما اتفاق می‌افتاد بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران فرهنگی غرب، وقتی می‌خواستند از ایران حمایت کنند می‌گفتند نشان به آن نشان که این‌ها آدم‌هایی هستند که آن فیلم‌ها را می‌سازند. یعنی یک تجربه تصویری از ایران داشتند که تجربه آدم‌های باگذشت، اخلاق‌مدار و چنین بود. البته همه این‌ها شیوه‌های خود را دارد. مخاطب امروز ما مخاطب کم‌هوشی نیست. نمی‌شود گولش زد. اگر مخاطب ما از اول پند و اندرز گوش کند در همان ده دقیقه اول فیلم می‌گذارد می‌رود. اگر در فیلم به واقعیات تلخ اجتماعی اشاره نکنید مخاطب اصلاً به حرف شما گوش نمی‌کند. ما شیوه‌های فیلم‌سازی را از غربی‌ها یاد می‌گیریم. یکی از شیوه‌ها این است که در نیمه اول فیلم طوری حرف بزن که مخاطب فکر کند داری حرف‌های او را می‌زنی. یعنی به همه چیزهایی که او به آن اعتراض دارد، اعتراض کن. بعد آرام‌آرام صندلی‌اش را جابجا کن و به او یاد بده که از زاویه دیگری هم می‌شود به این ماجرا نگاه کرد. حالا فکر کنید تعدادی آدم متدین و احیاناً سخت‌گیر به همین نیمه اول فیلم، که جزء متد قصه‌پردازی برای جذب مخاطب باهوش و باعقل است، گیر بدهند که یعنی چه، چرا این‌جا اعتراض کردید یا چرا این تلخی‌ها را نشان دادید؟ خب من این را برای وفاداران و متدینین که نساختم. این را برای همه ساختم. باید به میزانی بی‌طرفی در فیلمم باشد تا بتوانم گرایش دینی خود را به اشتراک بگذارم. ببینید مفهوم ارتباط در جامعه مدرن عوض شده است. قبلاً ارتباط یک امر یک‌سویه بود؛ پیام‌دهنده پیامی را ارسال و پیام‌گیرنده آن را دریافت می‌کرد. منتها چون در همه شقوق عالم استهلاک وجود دارد، فقط بخشی از آن پیام دریافت می‌شد. یعنی پیامی پرتاب می‌شد و مخاطب فقط بخشی‌اش را دریافت می‌کرد. این دریافت هم به خیلی چیزها بستگی داشت. از جمله این‌که مخاطب چقدر شعور دارد، گوینده چقدر خوب گفته، در چه فضایی این پیام گفته شده و چه سروصداهای دیگری هست که نگذارد این پیام برسد. همه این‌ها تأثیر دارد. امروزه این شکل از ارتباط منسوخ شده. سال‌هاست که دیگر کسی پای حرف یک‌سویه نمی‌نشیند. الان شیوه مدرنی از ارتباط برقرار می‌شود که دوسویه است. مثل رابطه‌ای که یک اثر هنری می‌تواند با مخاطبش ایجاد کند. اصلاً چرا می‌گوییم پیام‌ها و حرف‌های مهم در قالب قصه ماندنی‌ترند؟ چون قصه یک سرگذشت است و می‌تواند تجربه هر انسانی باشد. در آن ادعا نیست. درونش نتیجه‌گیری دارد ولی خود نتیجه‌گیری نیست. قصه‌ای است که در آن نتیجه‌گیری مستتر است. انسان‌ها قصه همدیگر را می‌شنوند و در ذهنشان بخشی از آن را بازسازی و در واقع به آن اضافه می‌کنند. به نوعی در تولید این قصه مشارکت دارند. حال اگر قصه‌ای تعریف کنید که از اول تا آخرش خیلی واضح و معلوم پند و اندرز باشد و فیلم اصلاً هیچ شکی به چیزهایی که می‌گوید نداشته باشد، مخاطب شما باید فقط بشنود و حق دخالت و دخل و تصرف ندارد. شما به او آزادی نداده‌اید؛ خلاف اصل دین که در پذیرش یا عدم‌پذیرش یک حقیقت به انسان اختیار داده. پس شما به او اختیار نداده‌اید. فکر کنید این‌قدر معجزه گذاشته‌اید که اصلاً ناچار است ایمان بیاورد. این به چه درد می‌خورد؟ وقتی قشنگ است که شما بدون ادعا حرفتان را بزنید. بگویید تجربه معنوی‌ام به من می‌گوید اگر این کار را کنم زندگی این‌قدر شیرین می‌شود. تو چه فکر می‌کنی؟ او هم پاسخ دهد. در این شکل از ارتباط مخاطب فقط بخشی از پیام را نمی‌گیرد، ممکن است حتی دوبرابر پیام را بگیرد. یعنی ممکن است حتی از شما جلوتر برود. هر کسی که ادعای ترویج دین دارد باید از این شکل جدید ارتباط با مخاطب استفاده کند. این الگوی بسیار مهمی است. ادعا را کنار بگذارید. این‌که ما همه چیز می‌دانیم را کنار بگذارید. اصلاً می‌دانید، قبول، ولی همه را کنار بگذارید. مخاطب از شما نمی‌پذیرد. اصلاً مخاطب از شما نمی‌پذیرد که به آخر خط رسیده‌اید. این یعنی کوچک‌کردن هدف. این خط ته ندارد. این را به مخاطب بگویید و با او در میان بگذارید. بگویید من این‌همه راه آمده‌ام و هنوز خیلی چیزها را نمی‌دانم. این خیلی جذب‌کننده و درگیرکننده است و عقل‌ها را به سمت خود جذب می‌کند. اگر به این شکل یکی از دریافت‌هایی که در طول مطالعاتتان داشته‌اید را به مخاطب بگویید، آن را به عنوان یک دریافت علمی متقن می‌پذیرد. چون می‌گوید شما اول اقرار کردید که من همه چیز را نمی‌دانم. حالا اگر می‌گویی چیزی را می‌دانم، پس آن را می‌دانی. آیا ما با مخاطبینمان این‌طور حرف می‌زنیم؟ نه، ما طوری حرف می‌زنیم که همه چیز را می‌دانیم. پس کافی است مخاطب ما به جامعه برود و ببیند که نه، چیزهایی که ما می‌گوییم وجود ندارد و اصلاً این‌طور که گفتیم نیست. آن موقع حتی به همه چیزهای خوبی که گفتیم شک می‌کند.

به عنوان یک فیلمساز و مدیر جوان، شایسته و دنیادیده از نگاه هنری امام را در فضای هنر و سینما چطور می‌بینید؟ نگاه امام به سینما و هنر اسلامی چگونه بود؟

امام مثل یک خواب بود در دوره‌ای از جوانی ما. فکر می‌کنم خیلی از نسل‌ها آرزوی تجربه این دوره جوانی را داشتند. شاید الان که سنمان بالا رفته و یک خرده عافیت‌طلب و مصلحت‌جو شده‌ایم وقتی به آن دوران نگاه کنیم بگوییم چه دوره سختی بود. جنگ و این مشکلات بود. ولی واقعیت این است که من در حسرت آن دوره می‌سوزم. دوره‌ای که با تمام وجود به کسی اعتقاد داشتیم و هیچ سختی یاری برابری با این عشق و علاقه ما نداشت. به نظرم امام ادبیاتی را در دنیا حاکم کرد که حالا زود است راجع به آن حرف زده شود؛ ادبیات مستضعفین. البته متأسفم ‌که خیلی مسیر امام را نرفتیم. فاصله طبقاتی که امروز در جامعه ما وجود دارد چیزی نیست که امام آرزو می‌کرد. امام خیلی پیشرفته و مدرن فکر می‌کرد. چه کسی به امام گفت در اولین سخنرانی‌ات در ایران راجع به سینما حرف بزن؟ چه مطالبه‌ای آن روز در بهشت زهرا وجود داشت که امام راجع به سینما حرف بزند؟ اصلاً مردم تازه سینماها را آتش زده بودند و هیچ مطالبه عمومی وجود نداشت. امام می‌توانست یک ماه بعد یا در سخنرانی‌های دیگرش این کار را کند. اصلاً جزء اولویت‌های انقلاب در آن روز سقوط شاه بود، نه تطهیر سینما. این بلندنظری را چه کسی به انسانی داد که پانزده سال در نجف تبعید بود و ظاهراً با مختصات این دنیای مدرن آشنایی نداشت.

مسعود فراستی: موضوع دینی، فیلم را دینی نمی‌کند

یکی از منتقدان عرصه سینما با اشاره به فیلم هایی که در ژانر دینی ساخته می شود، گفت: موضوع دینی، فیلم را دینی نمی‌کند.

 مسعود فراستی منتقد عرصه سینما در گفت و گو با هفته نامه آستان امام خمینی (س) در پاسخ به اینکه آیا  چیزی به نام سینمای اسلامی داریم و اگر داریم نقائصش چیست، گفت:

در این حداقل بیست‌وپنج تا سی سال اخیر که این بحث راه افتاده ما هیچ قدم جدی برنداشته و جلو نرفته‌ایم. نه از نظر علمی و نه به‌خصوص از نظر نظری. همه برداشت دوستان از سینمای دینی و اسلامی این بوده که موضوع اثر دینی و اسلامی باشد. مثلاً یک موضوع راجع به پیامبران. این اثر را به اثری دینی تبدیل می‌کند. به نظر من چنین چیزی اصلاً درست نیست. موضوع دینی اثر را دینی نمی‌کند. این نگاه و فرم دینی است که یک اثر را دینی می‌کند، نه موضوعش. یک موضوع دینی می‌تواند در دستان آدمی که دین مسئله اصلی‌اش نیست یا مدیومش را بلد نیست یا هر دوی این‌هاست، قرار بگیرد تا آن را به اثری غیردینی یا ضددینی تبدیل کند. ما باید در بحث فرم دینی یک جست‌وجوی اساسی کنیم. در این سی سال در زمینه سینما این جست‌وجو انجام نشده و کسی هم به فکرش نیفتاده است. به نظرم اصل بحث این است که ببینیم فرم دینی یک اثر با مضمون دینی، چیست و چگونه است. این فرم از فرم ملی ما رد می‌شود. پس باید دنبال فرم ملی سینمایمان بگردیم. البته تا امروز کاری در این باره نکرده‌ایم که ببینیم این فرم چیست. باید بنشینیم این فرم را از نقاشی‌های قدیمی، موسیقی و ادبیات کلاسیکمان استخراج کنیم. مثل همه جای دنیا که این کار را کرده‌اند. بعد آرام‌آرام به این می‌رسیم که این فرم ملی چطور به فرم دینی تبدیل می‌شود. این یک کار جدی می‌خواهد. با این‌همه همین یک قدم که خدمتتان عرض کردم را هم برنداشته و کاری انجام ندادیم. این اصل بحث است.

در این میان مقصر کیست؟

مقصر قطعاً مسئولین سینمایی و فیلمسازان عزیز ما هستند. مسئولین برای این بحث جدی هیچ کاری نکرده‌اند. فیلمسازها هم در واقع هیچ قدمی برای این بحث برنداشته‌اند. فکر می‌کنم احتیاج به یک تیم داریم. یک تیم از صاحبنظران و متفکران هنری که سرپرستی هم داشته باشند. این‌ها باید یکی دو سال کار خیلی جدی نظری و در هنرهای ایران تحقیق کنند و این فرم را از آنچه عرض کردم در بیاورند. همین‌که این حرف‌ها را بگوییم هیچ فایده‌ای ندارد. باید این تحقیق را انجام دهیم. یک تیم که با موسیقی، ادبیات، نقاشی و شعر آشناست باید از هنر گذشته‌مان فرم ملی سینمایمان را در بیاورند. به نظرم تنها راه حلش این است.

چالش‌ها و موانعی که مانع شما برای تبدیل فرم ملی به فرم دینی می‌شود، چیست ؟

بهتر است قبل از این‌که به چالش‌ها بپردازم یک مثال برای نگاه حاکم بزنم. الان فیلمی درباره حضرت محمد اکران می‌شود که بسیار هزینه برداشته است. این فیلم از نظر من  فیلمی دینی نیست. به نظر من این فیلم به جای این‌که اسلامی باشد، مسیحی است. رنگ، نور، نوع شخصیت‌پردازی، نوع حرکت‌های قاب‌بندی و همه چیزش مسیحی است. نورپاشی‌اش روی آدم‌ها مسیحی-یهودی است. مطلقاً به نظر من اسلامی نیست. این‌ها به شدت فکر می‌کنند اثری دینی است که در آن هرچه بیش‌تر نور پروژکتور روی شخصیت ریخته شود. اما به نظرم این ربطی به دین ندارد. این کار به شدت بحثی جدی را تبدیل به یک بحث پیش‌پاافتاده و عامه‌پسند کرده و در نهایت به نظرم یک اثر غیرمسلمانی است. با این‌که سوژه ما کاملاً مسلمانی است، اثر نیمه‌مسیحی-نیمه‌یهودی است. برای این‌که بتوانیم از شر این تفکر مسیحی غربی خلاص شویم به آن چیزی که خدمتتان عرض کردم احتیاج داریم؛ متفکران هنر دینی-اسلامی ما باید در یک تیم جدی و تحقیقاتی با یک سرپرست کار کنند و گام‌گام به نکات فرم ملی خودمان برسند. مثلاً ببیند در فرم ملی ما تصویر، حرکت یا رنگ چگونه باید باشد. اصلاً رنگ ما چیست. آیا رنگ‌های هنر سنتی ما رنگ زرد مسیحی است؟ خیر، چیز دیگری است. رنگ عرفان ما کاملاً لاجوردی-سبز است. حالا آنچه که می‌شود ترجمه کرد را عرض کردم. در کل این مقدمه بحث است. فکر می‌کنم من بیش از این مقدمه الان نباید گفت. چون ابتدا باید یک جو و فضا راه بیفتد که بدانیم کجاییم. متأسفانه ما بعد از سی و اندی سال هنوز اول راهیم. همچنان هم این اول راه بودن را ادامه خواهیم داد. تا وقتی به این مسئله فکر و رویش کار کنیم. اگر غربی‌ها در این زمینه به چیزی رسیده‌اند برای این بوده که این کار را کرده‌اند. ما همیشه در این سی سال فقط گفته‌ایم فیلم دینی، هنر دینی. به نظر من چنین چیزی یا نداریم یا اگر داریم صرفاً موضوع دینی است. مثلاً در باره حضرت امیر یا حضرت یوسف است. این که نشد. این خلاصه نظر من است.

فیلم‌هایی مثل حضرت یوسف تا چه حد به این فرهنگ یا آرمانی که در ذهن شماست نزدیک است؟

کاملاً فاصله دارد. مطلقاً نزدیک به این بحث نشده. مطلقاً نزدیک نشده.

یعنی نمی‌توانیم آن‌ها را فیلم اسلامی بنامیم؟

ابداً.

چرا؟

برای این‌که هیچ کدام از این نکات را ندارد. هیچ کدام از این نکاتی که عرض کردم در این فیلم‌ها نیست. به شدت سهل‌الوصولند، فاقد فرم و حس دینی‌اند و موضوع را تقلیل می‌دهند به این‌که مخاطب عام داشته باشند. به هیچ وجه حس و «آن» دینی ندارند. چون از فرم گذار نکرده‌اند. بعضی وقت‌ها هم برای این‌که آن‌ها را بازاری‌تر کنند اسلوموشن‌ها و کارهایی کرده‌اند که کاملاً مانند فیلمفارسی قبل از انقلاب است.

می‌خواهید بگویید همان‌طور که بعضی وقت‌ها منبر و محراب به سمت عوام‌گرایی رفت و آسیب دید اگر هنر اسلامی و فیلم اسلامی هم به سمت عوام‌گرایی برود دچار آفت می‌شود.

درود بر شما! مثلاً وقتی قرار است صحنه وصل دو پیامبر خدا یعنی صحنه وصل حضرت یوسف با پدر عزیزش که سال‌ها او را ندیده، پرداخته شود نباید صرفاً اسلوموشن کنیم، برای یوسف شال‌گردن بگذاریم و چشم آبی‌اش را به رخ بکشیم. این ابداً حس دینی ایجاد نمی‌کند. این‌که پدرش را گریان و افتاده ببینیم دقیقاً تیپ یک فیلم فارسی است. باید لحظه وصال دو پیامبر خدا را بتوانیم به تصویر بکشیم، نه لحظه وصال اسلوموشنی بسیار مبتذل. باید چیزی بگوییم که حس مخاطب از زمین بالا برود و دینی شود. یک مثال خوب سراغ دارم؛ یک صحنه از فیلم بسیار خوب «بچه‌های آسمان» ساخته آقای مجیدی، خلاف این فیلم بد اخیرش. همان لحظه‌ای که علی و زهرا، دو بچه خانه که یک پسر ده دوازده‌ساله و یک دختر هشت‌ساله هستند، دارند راجع به کفش حرف می‌زنند. زهرا اصرار دارد که «به بابا بگویم کفش من گم شده و بابا بخرد.» علی عرق‌ریزان التماس می‌کند که «زهرا این کار را نکن! بابا پول ندارد.» در بک‌گراند این دیالوگ پدر و مادر خسته و مانده نشسته‌اند. یکی از کار خانه و یکی از کار بیرون. دارند بچه‌ها را می‌بینند. جلوی صحنه هم این بحث دامن و جریان دارد. علی همین‌طور عرق‌کرده از زهرا خواهش می‌کند «نکن!» زهرا نمی‌ایستد. علی مستاصل می‌شود و آرام می‌گوید: «تو را خدا!» این «تو را خدا!» فقط لغت «تو را خدا!» نیست. دوربین این را می‌فهمد. آرام می‌کشد بالا و از بالا نگاه می‌کند. بعد یک موسیقی درست و به اندازه به کمک می‌آید. این صحنه دین را تفسیر می‌کند. علی بعد از این‌که جواب مساعد سکوت زهرا را می‌بیند یک مداد تمیز نتراشیده لای کتابش می‌گذارد. این لحظه از نظر من کاملاً حس دینی دارد. این یک مثال خیلی ساده کوچک. حالا وقتی می‌خواهیم راجع به ائمه یا پیامبران حرف بزنیم به تکنیک و فرم خیلی جدی‌تری نیاز داریم که اصلاً برایش کار نکرده‌ایم. متأسفانه کار نکرده‌ایم.

از نظر شما کلیدواژه‌های سینمای اسلامی چیست؟

نمی‌توانم کلیدواژه خدمتتان بگویم. ولی می‌توانم بگویم این کارهایی که تا حالا کرده‌ایم را نباید کرد. نباید فکر کنیم می‌توانیم با فیلمبردار درجه یک خارجی، موسیقی، تدوین و اسپشیال‌افکت خارجی فیلم دینی بسازیم. چنین چیزی نیست. از نظر هنری تمام تجربه‌های ما در این زمینه شکست است. باید خودمان را بفهمیم و رشد دهیم و این بحث را درونی کنیم. اول پیرامونش تحقیق و بعد درونی‌اش کنیم. باید برسیم به این‌که چقدر نور می‌خواهیم و اندازه قابمان باید چقدر باشد. باید میزان مکثمان، حرکت دوربینمان، موسیقیمان و همه این‌ها را به شدت فهمیده و درک‌شده کار کنیم. اگر از این گذر نکنیم همین وضعیتی را خواهیم داشت که تا الان داشته‌ایم.

اخیرا فیلم‌های ساخت کشور کره در تلویزیون خیلی رونق گرفته‌اند. با این‌که ریشه تاریخی ندارد، می‌بینیم خوب جلوه کرده‌اند. آیا ما نمونه‌هایی در اسلام نداریم یا کم نمونه داریم که به این‌ها می‌پردازیم؟ اگر قرار باشد فرهنگی را از خارج بیاوریم و به فرهنگ خودمان نزدیک کنیم کدام فرهنگ به فرهنگ اسلامی نزدیک است؟

در باره این‌که فرمودید خوب جلوه کرده باید بگویم این جلوه لغت سختی است. به نظرم مخاطب داشته. همچنان‌که بعضی از برنامه‌های بسیار مبتذل ماهواره‌ای شبکه «جم/ GEM» مخاطب دارد. بخواهیم یا نخواهیم دارد. این‌جا ما خوب کار نکرده‌ایم. این‌طور نیست که سطح سلیقه مردم ما این‌قدر نازل است. نازل نیست. ما باید خوراک درست به مردم بدهیم. حال آن‌که خوراک درست نداده‌ایم. لذا داریم این کم‌کاری چنددهه‌ایمان را با حمله به آن‌طرف جبران می‌کنیم. حمله به ماهواره‌ها و برنامه‌های مبتذل باید با کار جدی انجام بگیرد، نه با شعار. باید بنشینیم کار کنیم و در مقابل یک سریال پرفروش پرمخاطب آن‌طرف، یک سریال جذاب ملی با حس‌وحال خودمان بسازیم. نه از این سریال‌های بدی که تلویزیون می‌سازد. آن هم فقط برای این‌که ساعتش را پر کند. هیچ گروه تحقیقی هم پشت این کارها نیست. باید به خودمان برسیم نه این‌که کره‌ای‌ها را نشان دهیم. البته به نظر من آن کارها هم از نظر هنری به شدت عقب و نازل است. اما چه چیزی مردم را جذب می‌کند؟ قصه‌گویی‌هایی پیچ‌درپیچ و طولانی این سریال‌ها. ما در قصه‌گویی هم ضعیفیم. ملتی به این بزرگی و با این پشتوانه و قصه‌گویی، چرا به این مرحله رسیده که در سریال‌ها و فیلم‌هایش یک قصه دوخطی جدی ندارد. مشکل از کجاست؟ مشکل از جدایی هنرمندان و مسئولین فرهنگی ما از مردم است. مشکل از تحقیق‌نکردن و رشددادن بی‌سوادی و تسلیم‌شدن در برابر آن است. این مشکلاتی است که ما داریم.

بعضی از فیلمسازان عرصه اسلامی مثل آقای سلحشور عمده مشکل را در نبودن بودجه و پول می‌دانند.

این اشتباه است. واقعاً این اشتباه است.

ایشان قسم می‌خورد می‌گوید والله اگر پول در اختیار من بدهند سینمایی اسلامی می‌سازم که بی‌نظیر باشد.

من می‌توانم همین‌جا خدمتتان عرض کنم والله اگر پول به این دوستان بدهند بدتر از این‌که هست خراب می‌کنند و پول را حیف‌ومیل می‌کنند. این فیلمی که الان روی پرده‌ها است و چهار سال برایش زحمت کشیده شده و چندده یا چندصدمیلیارد برایش خرج شده، از نظر من هیچ ارزش هنری و دینی ندارد. حال آن‌که پول بوده. هیچ مضایقه‌ای هم در کار نبوده. بروید تحقیق کنید ببینید برای این فیلم چقدر خرج شده. همه هم به آن کمک کردند. سال‌ها هم طول کشیده و تبلیغات گسترده داشته. ولی هیچ که هیچ. این فقط یک نمونه است.

گفتید باید در جهت یافتن فرم ملی و تبدیلش به فرم دینی جست‌وجو کنیم. این کار باید از کجا شروع شود؟ آیا ما دانشگاه هنر اسلامی داریم؟

دانشگاه داریم. هم در قم هم در جاهای دیگر دوستانی هستند و دارند کار می‌کنند. اما باید یک سرپرستی جدی تحقیقات هنری در این مراکز راه بیندازیم. یعنی اول باید نیازش را حس کنیم بعد این را راه بیندازیم. به نظرم هم در قم می‌شود این کار را کرد هم در تهران. در هر دو جا امکانات و کتاب هست و می‌شود تیم را تشکیل داد. باید ابتدا این نیاز را حس کنیم بعد سراغ سازمان‌دهی‌اش برویم.

چالش‌ها  و موانعی که این کار با آن مواجه است، چیست؟

فکر می‌کنم این را باید در عمل دید. می‌شود این ادعاها را کرد که همه‌شان مانع کارند. اما من فکر می‌کنم موانع جدی نیست. مانع جدی، نرسیدن به بحث است. این است اصل قضیه. وقتی به بحث رسیدیم و نیازش را احساس کردیم آن وقت می‌شود گامی معین برداشت. در راه‌رفتن هم می‌شود گفت موانع چیست. به نظرم از الان نباید سراغ بحث موانع رفت. دوستان می‌گویند تنها مانعشان پول است. آن هم که می‌گویم خرج شده و حاصلی نداشته. پس این مانع نیست. مثلاً رستاخیز مشکل تحقیقات دارد، بیش از این‌که مشکلات دیگری داشته باشد. پول هم داشته‌اند. یکی از مشکل‌هایشان هم این بحث بوده که چقدر می‌شود چهره معصومین را نشان داد. حتی حضرت ابوالفضل. حضرت ابوالفضل که جزء معصومین نیست. جزء بزرگوارانی در رکاب امام است. ولی آیا می‌شود چهره‌اش را نشان داد یا نه؟ این هم جزء بحث‌هایی است که باید کرد. بعضی از مراجع عالیقدر می‌گویند می‌شود بعضی‌ها می‌گویند نمی‌شود. این‌که مسئله را پاک کنیم و یک نور پروژکتور بر صورت هنرپیشه بیندازیم و فکر کنیم مشکل حل شده، رفتار بسیار ساده و عقبی است. این‌ها هم از آن بحث‌هایی است که باید مطرح کرد.

به نظر شما این بحث باید در حوزه حل شود یا در متن بزرگان سینما؟

قطعاً اول در حوزه.

نظر شما در این باره چیست؟

 من الان نمی‌توانم نظر صریح بدهم. نمی‌دانم. اگر این را هم بپذیرم که به دلایلی نباید چهره معصومین را نشان دهیم، در باره حضرت ابوالفضل آن دلایل را نمی‌بینم.

این هم می‌تواند یک مانع برای تحقق فرهنگ فیلمسازی اسلامی باشد؟

بله. ولی وقتی وارد بحثش شویم مانعی نیست که لاینحل بماند. ما وارد این بحث نشده و به آن نپرداخته‌ایم.

اگر در فضای فیلمسازی اسلامی به حضرت‌عالی اختیار تام بهت بدهند چه کار می‌کنید؟ آرزو و ایده‌تان چیست؟ از کجا شروع می‌کنید؟

این از آن سؤال‌هاست که نمی‌توانم الان پاسخش را بگویم. اجازه دهید اول این بحث نیاز راه بیفتد تا دفعه بعد در خدمتتان باشم و بگویم چه چیزی به نظرم می‌آید. به نظرم تا این‌جا برای آغاز بحث خوب است.

برای این‌که این حس نیاز به وجود بیاید چه پیشنهادی برای بزرگان، اساتید، صاحبنظران و بزرگانی که این مصاحبه را می‌خوانند دارید؟ حوزه‌ها و بزرگان کشور چقدر می‌توانند در ایجاد این حس نیاز تأثیرگذار باشند؟

به نظرم می‌شود با دعوت از صاحبنظران این بحث همایش‌هایی چندین‌روزه راه انداخت و در قدم اول صورت مسئله را مطرح و باز کرد. این اولین قدم است. چون من فکر می‌کنم هنوز در بحث فرم و محتوا دارای اشکالات خیلی جدی هستیم. این است که باید از اولین قدم وارد بحث شویم.

پس ما در حوزه فیلمسازی اسلامی مشکل بودجه و امکانات نداریم، بلکه مشکل خود ما هستیم .

دقیقاً.

این را بیش‌تر توضیح بدهید؟

نه، اجازه دهید بحث در همین حد بماند. سپس در گام بعدی که این بحث پیش بزرگواران رفت و برگشت و نظرشان آمد وارد بحث قدم بعدی شویم که ببینیم می‌توانیم این بحث‌ها را به نیروی حرکتی تبدیل کنیم یا نه.

بعضی کارگردانان سرشناس معتقدند یکی از عواملی که نمی‌گذارد سینمای ما اسلامی شود وجود صهیونیست‌ها و بهائی‌ها در صداوسیما و حوزه هنر است.

نه، این تئوری توطئه، بی‌سوادی و کم‌کاری انسان را پوشش می‌دهد.

شما این را قبول ندارید؟

نه، به هیچ وجه. وقتی قدرت این‌طرف باشد و سواد این‌طرف، دیگر این توطئه‌هایی که می‌خواهیم پشتش پنهان شویم می‌ریزد. چون در واقع داریم ضعف خودمان را اعلام می‌کنیم.

تعریف شما از سینمای اسلامی چیست ؟

 همان جمله اول که گفتم؛ باید به فرم اسلامی دینیمان و فرم ملی‌مان برسیم. تا وقتی به این‌ها نرسیده‌ایم موضوع هیچ کاری نمی‌کند.

بعضی‌ها می‌گویند سینما و فیلم اسلامی یعنی موضوع، آیه و روایت باشد.

ابداً چنین چیزی نیست. هر موضوعی را با نگاه و فرم ملی و دینی می‌شود به یک اثر باحس دینی تبدیل کرد. وقتی فرم نباشد احادیث و قصه‌های قرآنی همه این‌ها هیچ چیزی نمی‌گوید. حس هم نمی‌دهد. ان‌شاءالله در قدم بعدی بتوانم یک خرده چیز بیش‌تری بگویم.

فرج‌الله سلحشور: سینمای اسلامی یعنی تبلیغ دین و سینماگر یعنی مبلغ دین

کارگردان و فیلمنامه نویس عرصه سینما و تلویزیون که آثار بسیاری در ژانر دینی تولید کرده با اشاره به هویت سینمای دینی گفت: سینمای اسلامی به معنای تبلیغ دین و سینماگر به معنای مبلغ دین است.

 تفاوت عمده میان سینمای اسلامی با سینمای غیراسلامی در چیست؟

یک سری اصولی تحمیلی هست که از غرب آمده. این‌ها را به یک نوع به شرق و همه کشورهای اسلامی تحمیل کرده‌اند. چرا‌که این‌ها راهکار استعمار و تخریب اذهان مردم دنیا بوده. مجموع آن هم سینماست و بعد تلویزیون. سینمایی که آن‌ها به دنیا آموزش داده‌اند سینمایی انسانی یا بهتر بگوییم شیطانی است. سینماگر به ذهن خود مراجعه می‌کند در حالی که هیچ رابطه‌ای با خدا، ارزش‌های الهی و انبیاء و اولیاء ندارد. این سینماگر با چنین ذهن بیماری که متأسفانه به انواع و اقسام آلودگی‌ها مبتلاست شروع می‌کند برای ساختن فیلم، فیلمنامه می‌نویسد. فیلمنامه‌ای که اینچنین نوشته شود معلوم است بر سر جامعه چه می‌آورد. انسانی که تربیت دینی و اخلاق اسلامی ندارد و هرگز سعی نکرده به تریبون سینما و تلویزیون به عنوان یک وسیله هدایت نگاه کند، توان هدایتگری ندارد. این سینمای غرب است که قهرمان‌هایش هنرمندها، اهدافش تسلط بر افکار مردم دنیا و آرمانش ازبین‌بردن تمام مذاهب دنیا و ترویج بی‌دینی است. یکی از بزرگ‌ترین کارهایی که توسط سینمای موجود در دنیا اتفاق می‌افتد ترویج فحشا و منکرات است. از آن‌طرف سینمای اسلامی اصلاً مروج، مبلغ و پایگاهش انسان نیست. این‌جا انسان فقط آنچه خدا گفته را منتشر می‌کند. مثل همه انبیاء، اولیاء، دیندارها و بزرگ‌ها آنچه در جامعه ما اتفاق می‌افتد و دارای عبرت‌ها و پندها و آموزش‌های سازنده است را مطرح می‌کند. پس فیلمساز مسلمان کسی است که بدون این‌که خود را دست‌اندرکار و مختار بداند و با حاکم دانستن خدا سعی می‌کند این ارزش‌ها و حوادث را به فیلم تبدیل کند. بهتر است بگویم فیلمسازی اسلامی یعنی فیلمسازی الهی و به زبان دیگر فیلمسازی واقعی. آن فیلمسازی که متعلق به ذهن انسان‌هاست اسلامی نیست. فیلمسازی اسلامی در واقع اتفاق می‌افتد و فیلمساز هم از آن الهام می‌گیرد.

زمانی شما گفته بودید که سینمای ما به ابتذال کشیده شده است. منظور شما از این ابتذال، اسلامی‌نبودن سینما بود؟ از نظر شما معنای این ابتذال چه بود؟

هر عاقلی با یک نگاه به پشت صحنه فیلم‌ها و جشنواره‌ها و جست‌وجو در اینترنت خوب متوجه می‌شود که این ابتذال فراگیر است و مربوط به قشر خاصی از سینما نیست. شاید آدم‌های صالح و سالم سینما انگشت‌شمار باشند. اگرنه باقی سینما، به صراحت بگویم، می‌گویند ما اگر بتوانیم زیر پای انقلاب را هم خالی می‌کنیم. نه تنها برایش قدمی برنمی‌داریم که اگر بتوانیم در جهت نابودی انقلاب قدم برمی‌داریم. یا وقتی از بسیاری زن‌ها و مردهایش سؤال می‌شود که شما اخلاق و ایمان را در چه می‌بینید، فوری جواب می‌دهند که این‌ها اصلاً به سینما ربطی ندارد. سینما جای خوشگذرانی و عیاشی است. این حرف خود سینماگرهاست. اگرچه در عمل اقرار نمی‌کنند و انکار می‌کنند ولی این یک حقیقت است. می‌دانم عوامل سینما هم اعتراض می‌کنند و این حرف بنده را قبول ندارند ولی چه اهمیتی دارد. من وظیفه‌ام است که بگویم و مسئولین و مردم هم وظیفه‌شان است که این سینما را اصلاح کنند و اگر مفاسدی در سینما هست آن را دور بریزند.

 وقتی یک مراجعه به اینترنت کنند و از جشنواره‌های داخل ایران گزارشی بگیرند، می‌فهمند که عوامل سینما، زن‌ها و مردها دارای چه عقاید و ظواهری‌اند. به همین دلیل رفتن دخترها و پسرهای مؤمن به سینما خطاست. مگر این‌که تصمیم بگیریم سینمای اسلامی را درست کنیم. همان‌طور که بانک اسلامی را درست کردیم. می‌دانید که بانک برای ایران و اسلام نیست. یک مجموعه نزولی است که فقط می‌خواهد جامعه و اموال و دارایی ملت را بچاپد و آنچه به ما می‌دهد نزول است. آیا ما نمی‌توانستیم این بانک را اسلامی کنیم؟ می‌توانستیم. این شدنی است. یک نمونه برایتان می‌گویم. من چند تا صندوق در تهران می‌شناسم که وام می‌گیرند و می‌دهند ولی نزول نمی‌دهند. با پول‌هایشان به مردم قرض‌الحسنه و به کارمندهایشان حقوق می‌دهند. ولی یک ریال هم نه نزول می‌دهند و نه می‌گیرند. این یک بانک اسلامی است که قبلاً در خیلی از مساجد ما وجود داشت. اما دست‌هایی به کار افتادند که آن بانک را احیاء کردند و این صندوق‌های اسلامی را برداشتند. حالا هم عین همین اتفاق را ما در عرصه سینما می‌توانیم انجام دهیم. به جای این‌که مدام سینمای موجود را، که اکثر بازیگرهایش در آمریکا و اروپا زندگی می‌کنند، پروبال دهیم. این فیلمسازها این‌جا بازی می‌کنند. بعد گرین‌کارت می‌گیرند و در آمریکا زندگی می‌کنند. از بازیگر زن ایرانی سؤال می‌کنند: «آرزویت چیست؟» می‌گوید: «آرزویم این است که بروم هالیوود و آمریکا.» چندین سال است که من دارم این سینمای اسلامی را فریاد می‌زنم و می‌گویم آی ملت! بیایید این را درست کنیم و می‌توانیم. به خدا قسم! به مراتب راحت‌‌تر از کاری که در عرصه جبهه می‌کنیم، می‌توانیم تلویزیون و سینمای اسلامی بسازیم.

کلیدواژه‌های سینمای اسلامی چیست ؟

لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب». کلیدواژه‌ها قصه‌هایی است که خدا گفته، نه آن‌که انسان بگوید. باید از همین حوادثی که پیرامون خودمان اتفاق افتاده استفاده کنیم و فیلم بسازیم. این اولین کلیدواژه است. به تعبیر دیگر در فیلم‌های اسلامی باید خدا محور باشد، قصه‌ها زیبا باشد و در آن عبرت وجود داشته باشد. اگر فیلم و داستان و حکایتی عبرت نداشته باشد، اسلامی نیست. این زیبایی کمی دارد. در سینمای ما اهل خرد باید این فیلمنامه‌ها یا قصه‌ها را مثل علمایی که همیشه بالای منبر حکایت‌ها را تعریف می‌کنند، بنویسند و مطرح کنند. این اتفاق باید بیفتد. بعد می‌گوید «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری». یعنی این قصه‌ها نباید دروغ داشته باشد. در حالی که دروغ الان رکن سینما و تلویزیون ماست. در ادامه می‌گوید: «و لکن تصدیق الذی بین یدیه». خداوند می‌فرماید ما این قصه‌ها را از درون مردم، جامعه بشری و انبیاء و اولیاء و قصه‌های قرآنی جمع کرده و برایتان به تفصیل توصیف کردم. حکمت‌ها و ظرافت‌هایش را هم برایتان گفتم. «هدی و رحمتاً لقوم یؤمنون». یعنی تا شما مردم هدایت پیدا کنید و رحمت خدا شامل حالتان شود. این آخرین آیه سوره حضرت یوسف، فرمول سینمای اسلامی است.

بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی از سینمای اسلامی یا فیلم اسلامی صحبت می‌کنیم یعنی باید آیه و روایت در آن محسوس باشد. از منظر شما این تحلیل درست است؟ آیا سینمای اسلامی همه‌اش باید آیه و روایت باشد؟

علما و بزرگان ما وقتی از دین حرف می‌زنند و بالای منبر می‌روند غیر از آیات و روایات چیز دیگری می‌گویند؟ اصلاً سینمای اسلامی یعنی تبلیغ دین و سینماگر یعنی مبلغ دین. سینماگر ما باید دین‌شناس و مبلغ دین باشد نه این‌که فقط موضوع‌های بی‌اساس و دورازذهن و آلوده را بزرگ کند در حالی که هیچ بویی از اسلام ندارد.

این تبلیغ باید مستقیم باشد یا غیرمستقیم؟ مخاطبان منبر معمولاً گروه خاصی هستند اما مخاطبان سینما عموم مردمند. سینمای اسلامی یا فیلم اسلامی یعنی مستقیماً به آیات و روایات بپردازیم یا نه، آن متون را به صورت مفهومی دنبال کنیم؟

سوره یوسف مفهومی نیست. خود سوره یوسف را ما به فیلم تبدیل کردیم. تمام این قصه به تصویر در آمده.

می‌خواهم به مردم بگویم به والله قسم! به خدا قسم! من و یک عده از دوستانم می‌توانیم این سینما و تلویزیون را برایتان درست کنیم. نمونه‌اش اصحاب کهف و یوسف. اگر می‌خواهید ببینید که ما می‌توانیم یا نه، این دو تا نمونه را نگاه کنید. پس اگر کمک کنید ما تمامی سینما و تلویزیون را اصلاح و درست می‌کنیم.

چطور و چرا باید کمک کنند؟ دست‌وبالتان بسته است؟ چالشتان چیست؟

من چند وقت پیش شماره حسابی را به مردم اعلام کردم. گفتم من یوسف و اصحاب کهف را برایتان ساختم. اگر خوشتان آمده و به من اعتماد دارید بودجه بدهید که کارهای دیگری هم برایتان بسازم. مثلاً الان عذیر نبی و حضرت یونس را آماده دارم و حضرت موسی را کامل در طول پنج سال نوشته‌ام. اگر کمک کنند این‌ها را می‌سازم. همچنین کلاس‌هایی برای بچه‌مسلمان‌های مؤمن و انقلابی گذاشته‌ایم. داریم این‌ها را آماده می‌کنیم که ان‌شاءالله فیلمسازی اسلامی را به صورت گسترده در بین مردم پخش کنیم. آن حساب را هم به شما می‌دهم. اگرچه شاید این‌جا پخشش خوب نباشد.

تا حالا کمکی از جانب مردم شده است؟

اولین بار که اعلام کردم خیلی کم. هنوز آن‌طور گسترده اعلام نکرده‌ام.

پس این شایعات که می‌گفتند چه بود؟ مثلاً بعضی از مطبوعات گفتند شما و بازیگرهای فیلم یوسف میلیاردر شدید. این‌ها غیرواقعی بود؟

به خدا قسم! این‌ها اراجیف است.

بازیگر نقش زلیخا در طول دو سال و هشت ماه، ماهی سه‌میلیون گرفت. خودتان حساب کنید! فکر می‌کنید بازیگر نقش یوسف چقدر گرفته است؟

در ماه یک‌میلیون تومان. خدا شاهد است ابتدا هشتصد تومان می‌گرفت. حالا یک سؤال دیگر: فکر می‌کنید کل سریال حضرت یوسف چقدر هزینه برد؟ ابتدا بگذارید هزینه سریال‌های دیگر را بگویم. «در چشم باد»: سی‌میلیارد تومان برای مدت شش سال. «مختار»: چهل‌میلیارد تومان برای هشت سال. اما سریال یوسف: شش‌ونیم میلیارد تومان برای دو سال و هشت ماه.

واقعاً چنین بوده؟

 به جان امام زمان! من جلوی آقای خامنه‌ای این را به آقای ضرغامی گفتم. می‌توانید از بچه‌های دفتر آقا بپرسید. گفتم: «آقا بگویید این‌ها [هزینه‌ها را] مطرح کنند و ما را از زیر سؤال در بیاورند! چون خیلی‌ها به ما اهانت می‌کنند و می‌گویند این‌ها خوردند و بردند.» آقا هم به آقای ضرغامی فرمود: «خب آقاجان! اعلام کنید!» ضرغامی گفت باشد ولی نکرد.

دستمزد خودتان چقدر بود؟

 اگر بگویم به من نمی‌خندید؟ من ماهی یک‌ونیم‌میلیون تومان می‌گرفتم. والله قسم! اصلاً من نیتم برای سریال یوسف، انجام یک عبادت بود. نه این‌که به عنوان یک کار هنری پول بگیرم.

من حتی نان شبم را به زور می‌خورم. آن وقت بیایم برای حوزه کار کنم؟ چرا حوزه حالا که توان من را دیده آستین بالا نمی‌زند و کمکم نمی‌کند؟ چرا حوزه نمی‌گوید به این آدم که توانسته چنین تصویری از قرآن برای ما ارائه دهد، پول بدهیم که در مورد حوزه و حوادث دیگر تاریخ ما کار کند. البته شاید حوزه جزء آن‌هاست که به کمک نیاز دارد. اما خیلی از نهادها در این مملکت هستند که هزاران میلیارد سرمایه صرف سینما و تلویزیون مستهجن می‌کنند ولی اگر بگویم من به خدا می‌توانم سینما و تلویزیون اسلامی را درست کنم، حاضرند در کانال فاضلاب پول بریزند اما در کانال تلویزیون و سینما نه.

تا کنون این دردها و غصه‌ها را به حوزه‌ها و علما و مراجع گفته‌اید؟

بله. به بسیاری از علما و بزرگان گفته‌ام. متأسفانه با شرمندگی زیاد هیچ بهایی نداده و کم‌ترین ارزشی قائل نشده و کمکی نکرده‌اند. چون علما و حوزه‌های علمیه از نظر مالی وضع خوبی ندارند و کمک‌هایی هم که به آنها می‌رسد همه‌اش باید صرف طلبه‌ها و حوزه و تبلیغ اسلام شود. نمی‌توانند آن را صرف فیلمسازی کنند. سرمایه‌دارها و آدم‌هایی که ادعا دارند حاضرند برای خدا ورود کنند و امثال این‌ها باید پولشان را صرف فیلمسازی کنند. باید از آن‌ها پول گرفت.

یعنی می‌فرمایید کار دینی که در سینما انجام می‌گیرد باید مثل مساجد و منابر با کمک‌های مردمی اداره شود و به سمت مردم بیاید؟

احسنت! ما سی‌وشش سال امتحان کردیم دیدیم سینما و تلویزیون ما اسلامی نمی‌شود و دولت و چنین ارگان‌هایی کمک نمی‌کنند. اما راه چیست؟ مردم همان‌طور که در جبهه می‌جنگیدند و خیلی به دولت تکیه نمی‌کردند، حالا هم کمک کنند تا ان‌شاءالله سینما و تلویزیون اسلامی برایشان درست کنیم .

مقصر این‌که سینمای ما اسلامی نیست، کیست؟

می‌دانم مطلب خطرناکی است ولی می‌گویم.  متأسفانه سینما و تلویزیون ما اکثراً از هالیوود و صهیونیسم خط می‌گیرند. صهیونیست‌ها در سینمای ما فعالیت می‌کنند و جشنواره‌هایی ترتیب می‌دهند که این جشنواره‌ها صددرصد آمریکایی و صهیونیستی است و به آن افتخار هم می‌کنند. البته ناگفته نماند برادر عزیزم آقای سرافراز، که تازه به تلویزیون آمده، انصافاً یک انسان صالح است. اگر به او کمک شود یقین دارم می‌تواند کارهای خیر زیادی انجام دهد. ولی متأسفانه دولت ما بودجه صداوسیما را قطع کرده. برای این‌که صداوسیما نمی‌خواهد خیلی مبلغ دولت باشد. این است که به آن‌ها خیلی امیدی نیست. این‌ها یا آمریکایی و صهیونیستی و هالیوودی هستند یا آدم‌هایی هستند که بالاخره فرهنگ بیگانه بر آن‌ها حاکم است.

این ننگ است. منتها این ننگ را می‌شود درست و برطرف کرد. همین‌که شعار بدهیم و بگوییم ما سینمای اسلامی نداریم و این ننگ است، کافی نیست. این راه روشن نیست. سینمای اسلامی ندارید؟ خب پول بدهید تا آن را ایجاد کنیم. چرا کمک نمی‌کنید. ببینید یک مطلبی عرض کنم و آن این‌که غرب با محتوایی که ندارد، با خدایی که ندارد، با کتاب‌هایی که ندارد و با ارزش‌های ایمانی و اعتقادی که ندارد دارد دنیا را تسخیر می‌کند. آیا این ننگ نیست که ما با داشتن قرآن و علی و فاطمه زهرا و عاشورا هنوز نمی‌توانیم کاری برای سینمای خودمان و دنیا انجام دهیم؟ در حالی که آن‌ها با خدایی که ندارند، با ائمه‌ای که ندارند و با محتوایی که ندارند دارند دنیا را تسخیر می‌کنند. ما با داشتن قرآن و اهل بیت، مفلوک و بدبخت و توسری‌خورده می‌نشینیم و فقط نگاه می‌کنیم.

تربیت هنرمندان اسلامی را از کجا باید شروع کنیم؟

پول. به خدا! حالا شاید دیگران نتوانند. ولی اگر من پول داشته باشم می‌توانم سینما و تلویزیون اسلامی را درست کنم.

یعنی اگر بودجه در اختیار شما باشد می‌توانید؟

بله. جالب است بدانید ما برای فیلم حضرت موسی و فیلمسازی اسلامی تقریباً 180میلیارد تومان بودجه از مجلس درخواست کردیم اما مجلس فقط 10میلیارد آن را تصویب کرد. این 10میلیارد در طول سه سال گذشته توسط دولت برای جاهای مختلف مصرف شده اما برای همین فیلمسازی اسلامی که ما توقع داشتیم تا حالا یک ریال به دست ما نرسیده. به ارگان‌های مختلف داده‌اند ولی به ما نه.

 شخصی به آقای مطهری نامه نوشته بود که آقا! چرا بودجه اقتصادی را به فلان‌جا نمی‌دهید در حالی که 3هزارمیلیارد بودجه دارید و یکی از جاهایی که به آن بودجه می‌دهید دفتر سلحشور و تبیان است. به هر حال عملاً ظاهراً به ما پول می‌دهند ولی باطناً سه سال است یک ریال پول ندیده‌ایم.

از فروش فیلم حضرت یوسف چقدر عایدتان شد؟ بعد از این‌که آن را ساختید به صداوسیما فروختید؟

نه آقا، این کار اصلاً برای صداوسیما بود. ما عمله بودیم. برایشان ساختیم و تحویل دادیم. این کار برای خودشان بوده.

به نظر شما الان در کشور ما کدام فیلم‌ها در مسیر اسلامی‌بودن است؟

خیلی از فیلم‌ها آمده که من ندیده‌ام. قضاوتی و کاری هم با آن ندارم. اما مثلاً می‌دانم که فیلمی در مورد عاشورا ساخته شده ولی دو سه سال است که مردم و علما اعتصاب کرده‌اند و نمی‌گذارند پخش شود. چون اسلامی نیست.

منظورتان فیلم «رستاخیز» است؟

 بله. ولی فیلم‌های دیگر را نرفته‌ام ببینم تا قضاوت کنم.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
  • علیرضا حیدری
  • Iran, Islamic Republic of
  • ۱۵:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۳
0
0
قبل از اینکه مصاحبه ی تخیلی از سلحشور منتشر کنید،چندتا از مصاحبه هاشو ببینید و گوش کنید تا لحنش دستتون بیاد