چه رازی در ردشدن یک توپ از بین دو دیرک است که «اسکوبار» کلمبیایی رابعد از گل به خودی در 1994 به ضرب 12 گلوله به کشتن داد ومارادونا به خاطر گل زیرکانه ای که با دست به انگلیس در جام جهانی 1986 میزند به «دست خدا» مشهورمیشود.
«آلبر کامو» نویسنده شهیر فرانسوی که زمانی دروازهبان تیم دانشکدهشان
بوده است میگفت: «خیلی زود یاد گرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر
میکنید نمیآید و این درس، در زندگی خیلی به دردم خورد.» این جادوی رمز
آلود جذابیت فوتبال است چیزی شبیه زندگی اما فراتر از آن؛
اما چرا فراتر؟
مردم
برای «شکست» دقیقه نودی تیم ملی فوتبال ایران مقابل آرژانتین به خیابانها
ریختند و شادی کردند اما برای «برد» مقابل برزیل قهرمان المپیک و لهستان
قهرمان جهان در رشته والیبال یا قهرمانی جهان در کُشتی کسی به خیابانها
نرفت. این فقط یکی از رازهای جذابیت فوتبال است که هیچکس پاسخ آن را
نمیداند. پرسش بی جوابی از این جنس که برخی عوام به زبان ساده مطرح
میکنند: 'آخه من نمیدونم این فوتبال چی داره که 22 نفر یک ساعت و نیم
دنبال یه توپ میدوند؟'
فوتبال مثل جشنواره آتش (Fire Fest ) نیست که
ریشه در آیینهای کهن داشته باشد و در همه جای دنیا هر جا به شکلی از جمله
چهارشنبه سوری در ایران ظهور و بروز پیدا کند؛ این بازی پدیده نوخاسته ای
است که مرز و ملیت نمیشناسد؛ گاه تماشاچی با هزاران کیلومتر فاصله هیچ
نقشی در سرنوشت بازی ندارد اما تا حد جنون از آن لذت میبرد؛ پس بیتناسب
نیست که آن را «بازی تودهها» مینامند.
** درامی که به مستطیل سبز و 90 دقیقه ختم نمیشود
«چراغ جادو نیست» اما مردم آرزوهای خود را در آن جستجو میکنند؛ جایی که برخلاف زندگی همیشه قویتر، برنده نخواهد شد!
نمونه های مهمی که در ذهن نگارنده از حادثه های مهم فوتبالی از این دست حک شده می گوید فوتبال بازیابی دراماتیک ترِ زندگی ست.
«رودگولیت»
بازیکن سیاه پوست و برخوردار از قوه کاریزماتیک هلند، سال 1988و در اوج
آپارتاید، برای مبارزه با نژادپرستی و دفاع از سیاهپوستان که مورد ظلم
بودند، موهای خود را برای بازی بلند میکرد و میبافت. او حتی جایزه اش را
به نلسون ماندلا که در آن زمان زندانی بود، تقدیم کرد.
اشک های شوق
حمید استیلی پس از گل تاریخی به تیم ملی فوتبال آمریکا که به سیاسی ترین
بازی قرن بیستم شهرت یافت، در واقع اشک انتقام بود از تمام دشمنیها و کینه
ورزی های آمریکای ابرقدرت علیه ملت مظلوم ایران که با وجود به ثمر رسیدن
گل دوم و سرنوشت ساز بازی توسط مهدی مهدوی کیا که به پیروزی ایران در این
جدال بزرگ ورزشی ختم شد،هیچگاه کسی از آن گل مهمتر یاد نکرد حتی خود مهدوی
کیا هم یکبار به بی توجهی رسانه ها به گلش را عجیب دانسته بود.
مارادونا
در بازی انگلیس و آرژانتین سال 1986 با زیرکی خاص دست (پنهان از چشم داور)
توپ را از بالای سر دروازه بان بلند قامت انگلیسی ها عبور داد و گل تاریخی
خود را انتقام حمله انگلیسی ها به جزایر مالویناس و کشته شدن 650 سرباز
آرژانتینی معرفی کرد.
یونان درست در روزهایی که اتحادیه اروپا به خاطر
فقر و بدهی این کشور کهن را اخراج می کرد در سال 2004 با یک تیم ضعیف دفاعی
بی سردار و ستاره اما جنگیدن با سربازانی (بازیکنانی) تا پای جان، برای
اولین بار قهرمان اروپا شده و همه را شگفت زده کرد.
یا شکست مجارستان
بعد از ۳۱ پیروزی متوالی در بازی فینال 1954 که به دلیل کمک به ناامیدی
مردم مجارستان از سیستم سیاسی این کشور، دو سال بعد در قیام ملی علیه حکومت
شوروی تاثیر چشمگیر داشت.
«شاید فوتبال جادو نباشد» اما مردم
اعجوبههای فوتبالی چون پله، مارادونا، کرایف، بکهام، بکنبائر، پلاتینی،
باجو، فانباستن، فیگو، رونالدو، زیدان و لیونل مِسی و ... را «جادوگر» می
نامند.
** شاهزاده و گدا؛ ساده و برابر
فوتبال برخلاف سایر ورزشها، به لطف قوانین سادهاش، خاص است.
بازی
دسترس برای همه که فیلترهای اجتماعی و طبقاتی جامعه که بهنوعی بر اساس
درآمد، تحصیلات، وضعیت اجتماعی، قدرت و چیزهایی از این دست طبقهبندی شده
را درهم می شکند.
همه بازی ها برای بازیکنانی که قایق های تفریحی شخصی و
مربیان درجه یک تغذیه دارند و بازیکنانی که به قول مرحوم عزیز اصلی(
دروازبان اسبق ایران) قبل از بازی 'آبدوغ خیار' خورده اند یا به قول علی
پروین کتانی های بی استوک دارند، صفر صفر شروع می شود.
توانایی وقتی با
چاشنی شانس می آمیزد باعث ایجاد شرایط باورنکردنی و نتیجه ای غیر قابل
پیشبینی می شود تا جایی که هیچ تضمینی نیست که برخلاف باقی ورزش ها و
رویدادها برترها همیشه پیروز میدان باشند.
بازیهایی را به یاد بیاورید
که در آنها تیم برتر به مدت ۹۰ دقیقه پیوسته حمله میکند، اما موفق
نمیشود و در دقایق پایانی تیم ضعیفتر از تنها فرصت ایجاد شده استفاده
کرده،گل میزند و برنده می شود.
از همین روست که «رونالد روی» تحلیلگر
فوتبال میگوید: ما از درک فوتبال هزاران سال نوری فاصله داریم. برای هر
تاکتیک یا راهبردی که به نظر میرسد درست باشد، شما میتوانید شواهد نقضی
پیدا کنید؛ هیچچیزی نمیتواند به پای این تغییرپذیری و پیشبینیناپذیری
بازی زیبا برسد، بهجز خود زندگی.
بازی که پادشاهان و ملکههای باشکوه
تا پابرهنگان، مذهبیون تا لاییکها، ستارگان سینما تا اساتید فلسفه، کودکان
تا سالخوردگان و زنان به اندازه مردان شیفته آنند.
هیچ رخدادی درجهان
نیست که تا این حد پیام آور غرور و غم، شکست و شادی، اشک و لبخند باشد و
برای همین در آوردگاه جهانی فوتبال یعنی جام جهانی هر ملتی با لقبی که
انتخاب می کند از روی نقشه سر بر آورده و ابراز وجود می کند؛
لقب برزیل
«سلسائو» ست که به زبان پرتغالی می شود منتخب، ژاپنیها«سامورایی آبی»
اند،ایتالیا «آتزوری» یا همان پیراهن لاجوردی هستند، بریتانیایی ها «سه
شیرها» نماد شاه ریچارد در جنگهای صلیبی و نماد کنونی سلطنت هستند و
ایرانی ها را «یوزهای پارسی» می نامیم.
**(this is a football)
«وودی
آلن» کارگردان، بازیگر و نویسنده صاحب سبک هالیوود، 3 بار معتبرترین و
پرهیاهوترین جایزه جهانی فیلم یعنی اسکار را برد و 13 بار نامزد دریافت
جایزه شد. او هیچگاه در مراسم اسکار شرکت نکرده اما همیشه برای تماشای
مسابقه های حساس به استادیوم میرود.
زمانی که با تعجب از او پرسیدند
شما به عنوان یک روشنفکر چطور در مراسم دریافت جایزه خودت که همه آرزویش را
دارند حضور پیدا نمی کنی ولی در بازی های حساس به عنوان تماشاچی به
استادیوم می روی گفت: «اگر یک فیلم را 200 بار هم نگاه کنید، آخرش یک اتفاق
ثابت میافتد، همانطور که همیشه تمام میشده به پایان می رسد اما اگر 200
بار به تماشای مسابقه بروید، هر بار با دفعه قبل متفاوت خواهد بود و هر
لحظه امکان دارد همه چیز و نتیجه تغییر کند؛ من این تفاوت و هیجان را زندگی
می کنم.»
شاید نه شکسپیر در نمایشنامه «شاه لیر» و نه «فروید» در مقاله
«روانشناسی هواداران فوتبالش» نتوانسته باشند به تعریف درستی از این پدیده
عجیب برسند.
و شاید اصلاً نام دیگری برازنده این «شورِ شیرینِ معمّاگون» نباشد؛ آری این است فوتبال!
جمله
ای که مربی بُهت زده مراکش به دوربین فیفا بعد از بازی ایران گفت و
بسیارانی آن را در آینده تکرار خواهند کرد: this is a football.
گزارش از: علی اسدی/ ایرنا