در ساعات آخر نمایشگاه کامتان را میتوانید با خواندن کتابهای نشر قاف شیرین کنید.
در حال و هوای عید مبعث پیامبر اکرم،میشود در نمایشگاه کتاب عیدانههایی در قالب کتاب یافت؛ کتابهایی که لبخندی شیرین به لبانتان اعطا میکند.
به گزارش تسنیم، نشر قاف اقدامی قابل ستایش دست به انتشار کتابهای طنزی کرده است که هم وجاهت ادبی خود را حفظ میکند و هم تلنگری بر اتفاقات اجتماعی میزند. در این گزارش 6 عنوان کتاب این ناشر به اختصار معرفی شده است:
بیت بازی/سعید بیابانکی
سعید بیابانکی پا در کفش بزرگان کرده و توسل جستهاند به صنعت تضمین تا صنایع مستحفظه حضرت حافظ، خفته در حافظیه را با مفرداتش متسفیذ فرمایند. البته جناب بیابانکی کمی خست به خرج دادهاند و از آن تضمینهای طنازانه و کمی بلندبالای نه چندان دور حضرت خروس لاری (ابوالقاسم حالت) به مفردات رسیدهاند که جای دارد حضرت بیابانکی قسمتهای نقطهچین را پر کنند و ما بگوییم:
«فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست» اگر سعید بیابانکی کمی تامل فرماید
و این هم مفردی از مفردات حضرت بیابانکی:
«مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند» مرا ببر وسط قطعه هنرمندان
از اون لحاظ/ عبدالله مقدمی
نوشتن واژهنامه طنز در ایران کار تازهای نیست؛ اما اصولاً و عموماً این قالب طنز در ورطه مسائل سیاسی میافتاد و بعد از گذشت چند سال ارزش خود را از دست میداد. اتفاقی که برای روزنامههای دهه هفتاد افتاد و آن ستونهای طنز از یاد رفتند. اگر از آن لحاظ به قضیه نگاه کنیم، میتوان کار مقدمی را به سبب سنگینی بار اجتماعیش و چربیدنش بر بار سیاسی دارای ماندگاری بیشتری دانست چون اثرش به جای پاستوریزه بودن، استرلیزه است. جناب مقدمی در مدخل سیاست میفرمایند:
«از چیزهایی که ننهمان گفت در آن دخالت نکنیم و اصلاً به ما چه که... در... به... چه گفت و چه شنید»
رباعیات زنجیرهای/شهرام شکیباشهرام شکیبا که عمری در برنامهای خرده میگرفت از شعرای غیرحماسی و ایراد میگرفت از فضلای غیرجدی، حال با اثر تازه خود خوانی گسترانده که همگان آن بزرگواران آستین همت بالا زده و اندر احوالات رباعیات وی ضرب شستی به داور همیشگی نشان دهند، باشد که در آینده آتی در برنامه نه خاطی که برنده عنوان شوند. شکیبای عزیز در رباعی به طعنه میفرماید:
«از ورطه ننگ و نام خارج شدهایم
از سیطره عوام خارج شدهایم
در خانه نشستهایم بیحرف و حدیث
از دایره کلام خارج شدهایم»
در همین جا ما هم از حوزه شکیبا خارج شدهایم.
نوستالژیکتور/ندا شاهنوری
خانم شاهنوری در کوران طنازان مذکر، پرچم اناث را بالا گرفته و با ترکیب دو لغت نوستالژی و کاریکاتور کاری کرده است که قضاوتش با شماست. این طنازه خوش قلم به تفصیل برخی از المانهای نوستالژی نسلهای پیشین را دستمایه خود قرار داده تا بیابد علت این نوستالژیزدگی جماعت ایرانی و الی آخر را شناسایی کند. این بانو در قطعه گفتهاند:
«صف؛ در قدیم جاهای مختلفی میشد رفت؛ اما یکی از مهمترین آنها صف بود. در صف گاهی جای انسان با یک زنبیل تعویض میشد. اگر زنبیل سرخ بود عملاً ادعای مارکس مبنی بر زیربنابودن اقتصاد و روبنابودن باقی چیزها از جمله انسان اثبات میشد؛ اما صف بیشتر شبیه یک شبکه اجتماعی بدون فیلتر بود که هر کس میتوانست به آن بپیوندد و در آن علاوه بر اینکه ساعتها به قیافههای مردم زل بزند، دمپاییهای آنها را هم تماشا کرده و در بحثهای مختلف هم مشارکت کند. در صف، مشاوره خانواده و دستور آشپزی داده میشد و فوتبال و سیاست و نرخ دلار تحلیل میگشت و طرح آمارگیری محله به شکل روزانه انجام میشد.»
رساله صد فرمان/جلال سمیعیدر دورانی که همان ده فرمان مشهور که بارها و بارها در فیلمهای هالیوودی و شاید در آینده بالیوودی و گویا قرار است سلحشوری از دل کوه بر میآید، حق مطلبش توسط بنده و دیگران رعایت نمیشود، جلال سمیعی دست به قلم برده و نود فرمان دیگر بر کاغذ نبشته - نه اینکه از دل کوه در بیاره - و اخلاق از دست رفته مرا یادآور میشود و در فرمان پنجاه و نهم میفرمایند:
«زیاد نباشید تا کم نشوید»
بیسر و ته/علیرضا لبشبهترین توشیح بر اثر علیرضا لبش چیزی نیست جز مقدمه خودش که نوشته شده است: «آنچه میخوانید تاملاتی کوتاه و طنزآمیز است. بدون خواندن این جمله، و صرفاً با خواندن متن کتاب هم میتوانستید به این مهم وقوف یابید، اما حالا و با خواندن این جمله بیش از پیش به این مهم وقوف یافتهاید.»
جناب لبش در مدخل آجیل مشکلگشا فرمودهاند:
«یکی میخواست کار پیدا کنه، گفتن: کار حضرت فیله. خواست زن بگیره، گفتن: کار حضرت فیله. خواست: خونه بخره، گفتن: کار حضرت فیله. خواست ماشین بخره، گفتن: کار حضرت فیله. خواست بره خارج، گفتن: کار حضرت فیله. رفت با دختر حضرت فیل ازدواج کرد، مشکلاتش حل شد.»